eitaa logo
HAJFATHI
659 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
833 ویدیو
48 فایل
#حاج_فتحی #رسانه_حاج_فتحی ▪️استاد حوزه و دانشگاه #اینجا: تبیین اندیشه های راهبردی و گفتمانی https://zil.ink/hajfathi_ir 📮دفتر: کرج، آزادگان، مسجد مهدویه 👌ارتباط مستقیم: @hajfathi
مشاهده در ایتا
دانلود
💠لطف امام رضا علیه السلام به شیعه غریب👇 مناقب ابن شهرآشوب: موسی بن سیار می‌گوید: من در خدمت علیه السّلام بودم و وارد کوچه‌های طوس شدیم. ناگاه سر و صدایی شنیدم و از پی آن صدا رفتم. دیدم جنازه ای است. همین که چشمم به افتاد، دیدم که حضرت رضا علیه السّلام پای از رکاب خارج کرد، پیاده شد، به طرف جنازه رفت و جنازه را بلند کرد! آن حضرت مثل بره ای که به مادرش بچسبد به آن جنازه چسبیده بود. بعد به من فرمود: ای موسی بن سیار! هر کس جنازه یکی از دوستان ما را کند، آنچنان گناهانش می‌ریزد که گویی تازه از مادر متولد شده و گناهی برایش نمی ماند. سپس همان طور رفت تا آن جنازه را کنار قبر گذاشتند. در این موقع امام علیه السّلام جلو رفت و مردم را از اطراف جنازه دور کرد تا را مشاهده کرد. پس دست روی سینه اش گذاشت و فرمود: ای فلانی پسر فلان کس! تو را به بشارت می‌دهم! پس از این ساعت دیگر ترسی بر تو نیست. عرض کردم: فدایت شوم! آیا این مرد را می‌شناسی؟ به خدا قسم تا امروز به این سرزمین پا نگذاشته ای! فرمود: موسی! مگر نمی دانی شیعیان هر صبح و شام بر ما عرضه می‌شود؛ هر کوتاهی که داشته باشند از درخواست می‌کنیم از آن چشم پوشی نماید و هر کار که داشته باشند، از پروردگار تقاضا می‌کنیم آنها را بدهد. 📚مناقب ۴: ۳۴۱ 👌نکته: یا امام رضا! میشه موقع مرگ من هم بالاسرم بیایی؟! آقا جان! جان مادرت جان جوادت دریاب ما را
💠این درس می دهد یکی از شاگردان استاد نمونه، حاج شیخ محمدتقی می‌گوید: ▫️با جمعی از شاگردان، پای درس استاد ستوده نشسته بودیم. ناگهان عده ای جنازه ای را از رو به روی جلسه حرکت دادند. استاد ستوده درس را رها کرد و با سخنانی بسیار اثربخش فرمود: «هی نگویید درس اخلاق بگویم، این جنازه، درس اخلاق است، به فکر و باشیم و نکنیم». ---------- 📚ستارگان حرم، ج ۱۲، صص ۱۵۱ و ۱۵۲، سیره اخلاقی علما - صفحه ۲۶
💠لطف امام رضا علیه السلام به شیعه غریب👇 مناقب ابن شهرآشوب: موسی بن سیار می‌گوید: من در خدمت علیه السّلام بودم و وارد کوچه‌های طوس شدیم. ناگاه سر و صدایی شنیدم و از پی آن صدا رفتم. دیدم جنازه ای است. همین که چشمم به افتاد، دیدم که حضرت رضا علیه السّلام پای از رکاب خارج کرد، پیاده شد، به طرف جنازه رفت و جنازه را بلند کرد! آن حضرت مثل بره ای که به مادرش بچسبد به آن جنازه چسبیده بود. بعد به من فرمود: ای موسی بن سیار! هر کس جنازه یکی از دوستان ما را کند، آنچنان گناهانش می‌ریزد که گویی تازه از مادر متولد شده و گناهی برایش نمی ماند. سپس همان طور رفت تا آن جنازه را کنار قبر گذاشتند. در این موقع امام علیه السّلام جلو رفت و مردم را از اطراف جنازه دور کرد تا را مشاهده کرد. پس دست روی سینه اش گذاشت و فرمود: ای فلانی پسر فلان کس! تو را به بشارت می‌دهم! پس از این ساعت دیگر ترسی بر تو نیست. عرض کردم: فدایت شوم! آیا این مرد را می‌شناسی؟ به خدا قسم تا امروز به این سرزمین پا نگذاشته ای! فرمود: موسی! مگر نمی دانی شیعیان هر صبح و شام بر ما عرضه می‌شود؛ هر کوتاهی که داشته باشند از درخواست می‌کنیم از آن چشم پوشی نماید و هر کار که داشته باشند، از پروردگار تقاضا می‌کنیم آنها را بدهد. 📚مناقب ۴: ۳۴۱ 👌نکته: یا امام رضا! میشه موقع مرگ من هم بالاسرم بیایی؟! آقا جان! جان مادرت جان جوادت دریاب ما را