eitaa logo
🇮🇷 محمد علی فتحی
636 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
605 ویدیو
45 فایل
#حاج_فتحی #رسانه_حاج_فتحی ▪️استاد حوزه و دانشگاه #اینجا: تبیین اندیشه های راهبردی و گفتمانی #رزومه: http://hajfathi.ir 📮دفتر: کرج، آزادگان، مسجد مهدویه 👌ارتباط مستقیم: @hajfathi
مشاهده در ایتا
دانلود
گفت: نمی خواد منو بیدار کنید من خوشم نمیاد. با اخم و تخم پدر و مادر به او نگاه می کردند. سحر شد و پدر و مادر برای سحری بیدار شدند و از ترس پسر جوانشان که گفته بیدارم نکنید او را صدا نزدند. صدای ربنا، دعای سحر، صدای همسایه ها و چای خوردن و قاشق و چنگال نگذاشت بخوابید. گوش خود را گرفت تا بلکه صدایی نشنود. در این بین صدای خروس که معلوم بود تازه به خواندن افتاده بلند شد و ادامه دار قوقولی قو قو می خواند. مانده بود این صدا رو چطور تحمل کند. به هر حال صبح شد. صدای اذان مسجد محل نیز گوش او را می نواخت. در رختخواب هی به خود می پیچید ولی تصمیمش جدی بود. با خود می گفت: من باید بخوابم مگه حتما لازمه برای عبادت خدا این همه به خودم زحمت بدم. دلت پاک باشه کافیه. من نه دروغ میگم نه حروم خورم و نه... جوان صبح را به ظهر رساند ولی آن شب را خوب نخوابید. از کوچه رد می شد صدای پیرمرد نود ساله ای که از لاغری همچون نی قلیان بود را شنید که به رفیقش می گفت: الحمد الله امروز هم روزه دارم. جوان با خودش گفت: چه جونی داره این. جلوتر که رفت: نوجوان چهارده ساله ای را دید که با دوستش صحبت می کرد و می گفت: من روزه ام داداش نمی توانم چیزی بخورم. جوان با خودش گفت: این جقله هم روزه دار هستش یعنی ضعف نمی کنه! از سوپری پنیر و ... گرفت تا صبحانه شو بخوره‌ اونم ساعت ۱۱. برگشتنی آقایی رو دید که با آخوند محل بحث می کرد و به حاج آقا می گفت: حاج آقا من دلم پاکه چرا باید نماز بخونم و روزه بگیرم؟! حاجی در جوابش گفت: یه سوال ازت دارم: تو دلت پاکتره یا حضرت علی یا امام حسین که قبولش داری. مرده گفت: معلومه اونا. حاجی گفت: اگه اونا دلشون پاک بوده چرا نماز می خوندند و روزه می گرفتند؟ هرکی دلش پاک شد نباید نماز بخونه؟ اتفاق دل پاک ها باید بیاند سمت خدا و عبادتشون رو به همون طریقی که خدا و پیغمبر گفته انجام بدند. مرد جوابی نداشت بدهد. جوان رسید به خانه. با خودش گفت : این اتفاقات از سحر تا حالا عادی نیست. همه دارند یه چیزی بهت میگن: از قافله بندگان خدا عقب نیفت . ببین حتی خروسش هم بندگی می کنه اما تو نه. پیر و نوجوان حرف خدا رو زمین نزدند اما تو داری لج بازی می کنی. شب شد و آماده شد برای خواب. این دفعه به مادرش گفت: مامان من رو بیدار می کنید برای سحری. خنده بود که بر لبان مادر افتاد.