♨️جا دادی جا دادیم❗️
آیت الله خزعلی نقل می کنند:
ایشان در سال ۱۳۶۴ قمری به #مشهد مسافرت کردند و حاج شیخ علی اکبر نهاوندی (ره) که امام جماعت حرم مطهر امام #رضا علیه السلام بود خدمت آیت الله العظمی #بروجردی می گوید: من شصت سال است که امام جماعت حرم مطهر بوده ام و الان که ماه رمضان رسیده است مایلم امامت این ماه با شما باشد . همه ائمه جماعات و آقایان که پشت سر هر کس اقتداء نمی کردند، پشت سر ایشان ایستادند و من نیز در آن زمان در مشهد بودم و به فیض #نماز جماعت ایشان رسیدم. که در آن موقع بلندگو نبود، چند مکبّر در بین صفوف قرار داده بودند تا رکوع و سجود و دیگر مواقف نماز را اعلام کنند. آقای نهاوندی بعد از مدتی به عراق مشرف شد و مرحوم آیت الله #آقا سید ابوالحسن #اصفهانی که در #حرم مطهر امیرالمؤمنین نماز جماعت می خواند به آقای نهاوندی می فرمایند: امشب نماز را به جای من در حرم اقامه کنید. که ایشان بعد از نماز مغرب مشغول نماز نافله است که صدایی از #قبر امیرالمؤمنین علیه السلام می شنود: « جادادی، جادادیم.» در مشهد به پسرم حاج آقا حسین جادادی، جادادیم: «عظّمت ولدی فعظّمتک» که اشک از چشمان آقای نهاوندی جاری می شود و وقتی به ایران باز می گردد و خدمت آیت الله بروجردی جریان را عرض می کند #اشک از چشمان آقای بروجردی هم جاری می شود و می فرمایند: «جدم به من محبت کرده است».
💠بوذرجمهر و نوشداروی اخلاقی او
آورده اند که انوشیروان به علتی از بوذرجمهر حکیم دلگیر شد و دستور داد او را به زندانی بیندازند که بسیار تنگ و تاریک باشد و فقط روزی دو قرص نان و قدری نمک و یک جام آب به او بدهند و چند نفر را به عنوان مراقب بر او بگمارند که هرچه از زبان او بیرون میآید، بدون کم و زیاد خبر دهند؛ همین کار را کردند.
چند ماه بوذرجمهر در آن زندان به سر میبرد و اصلاً شکایتی نکرد و حرف از دهانش بیرون نیامد. انوشیروان جمعی را فرستاد تا با او گفت وگو کنند و هرچه گفت به انوشیروان برسانند. ایشان نزد بوذرجمهر رفتند و با او به صحبت نشستند و حالش را پرسیدند و گفتند:
با وجود اینکه در بلا و محنتی، لیکن چهره و حالت تو طبیعی است و هیچ سستی در تو نمودار نمی باشد؛ سبب این حالت چیست؟
بوذرجمهر در جواب آنها گفت:
من نوشدارویی از شش قسمت ساختهام و آن را به کار میبرم و به سبب این نوشدارو همچنان مثل روز اول قوی بنیه و شاد میباشم!
پرسیدند: این نوشدارو از چه چیزهایی ساخته شده است؟
بوذرجمهر حکیم گفت:
یک جزء آن «اعتماد است به #کرم خدای عزوجل»؛ دوم « #رضا به قضای الهی»؛ سوم « #صبر »؛ چهارم « #شکر »؛ پنجم «دانستن اینکه از من #گرفتارتر بسیار هست»؛ ششم « #امید رهایی از این محنت».
گفتههای او را به کسرا انوشیروان رساندند، دستور داد فوراً او را آزاد کنند.
----------
📚لطایف و پندهای تاریخی، ص ۴۶.
طنزها و لطایف اخلاقی در ادب فارسی - صفحه ۳۲