💠وفای به عهد سید
طلبه ای در #نجف_اشرف به محضر مرجع بزرگ، #سیدابوالحسن_اصفهانی رسید و از ایشان برای #ازدواج کمک خواست.
#سید به آن #طلبه قول داد فردا به او کمک کند.
همان شب فرزند او؛ یعنی سیدحسن در حال نماز جماعت کشته شد.
سید در تشییع جنازه فرزند خود شرکت کرد، ولی مرتب به اطراف خود نگاه میکرد، گویا به دنبال کسی میگشت و سرانجام، آن طلبه را دید و با اشاره، او را نزد خود فراخواند. سپس کیسه ای پول به او داد.
حاضران از این کار سید تعجب کردند که چگونه در چنین شرایطی با آنکه دچار چنین #مصیبت بزرگی شده، وعده ای را که دیروز داده، فراموش نکرده است.
----------
📚قصهها و خاطره ها، ص ۲۱، (قصص و خواطر، ص ۱۴۹).
💠 #صاحب_جواهر پول را نخواست
یکی از تاجران بغداد به حضور شیخ محمدحسن، صاحب جواهر آمد و مبلغ زیادی پول را به عنوان #خمس به محضر ایشان آورد.
شیخ از پذیرش این پول خودداری کرد و فرمود:
«مگر در بغداد عالمی مثل #شیخ_آل_یاسین نیست که شما پول را از آنجا به #نجف_اشرف آورده اید؟! »
این سخن و رفتار شیخ محمدحسن موجب شد مؤمنان بغداد به شیخ آل یاسین توجه کنند و پروانه وار بر گرد شمع وجودش جمع شوند و این کار درحالی بود که صاحب جواهر، آن روز به چنین پولِ فراوانی بسیار نیاز داشت.
----------
📚قصهها و خاطره ها، ص ۱۴۰، (قصص و خواطر)، ص ۱۱۵.