💠از نوازندگى به بندگى خدا برگشت
يكى از گويندگان مذهبى مى گفت:
به همراه عده اى از وعاظ به سوى شهرى مى رفتيم يكى از #وعاظ به راننده ماشين كه جوانى بود پرخاش كرد، اما راننده جوان هيچ گونه عكس العملى نشان نداد و به سكوت مؤ دبانه گذراند، وقتى به مقصد رسيديم من به جاى دوست واعظم از راننده عذرخواهى كردم، راننده گفت: من با خودم عهد كردهام به آقايان علما مخصوصاً گويندگان مذهبى احترام كنم هر چند از ناحيه آنها ناراحتى ببينم، آنگاه سرگذشت خود را اين طور تعريف كرد؛
▫️من يك نوازنده ومطرب بودم و مرتكب هر گونه گناه و آلودگى مى شدم و اصلا با دين و نماز و روزه رابطه اى نداشتم تا اينكه ايام (عاشورا) و عزادارى امام حسين عليه السلام رسيد شب (تاسوعا) خانواده من همه به مسجد رفتند من در خانه تنها بودم حوصلهام سر آمد بلند شدم بى اختيار به طرف
مسجد آمدم، واعظى در منبر موعظه مى كرد نشستم در گوشه اى گوش دادم حرفهاى او مرا منقلب كرد مخصوصاً موقعى كه به ذكر مصيبت حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام رسيد آن شعر عربى را از زبان حضرت نقل كرد در موقعى كه دست راست آن بزرگوار را قطع كردند فرمود:
واللّه ان قطعتموا يمينى
انى احامى ابداً عن دينى
يعنى: به خداوند قسم اگر چه قطع كرديد دست راست مرا من تا ابد از دين خودم حمايت مى كنم و دست از يارى دينم بر نمى دارم.
▫️اين كلام مرا تكان داد و منقلب شدم و اندكى فكر كردم با خود گفتم:
#ابوالفضل_عليه_السلام از دين خود آن قدر حمايت كرد كه #شهيد شد، آيا من براى دين خود چه كرده ام، در حالى كه خود را علاقه مند به ابوالفضل مى دانم، اما #دين خود را ويران كرده ام!؟
▫️اينجا بود كه به خود آمده در همان مجلس توبه كردم آمدم منزل تمامى وسائل و آلات و اسباب #معصيت را هر چه داشتم خُرد كرده و بيرون ريختم، رفتم به دنبال رانندگى، خداوند هم ياريم كرده وضع زندگيم بسيار خوب است اگر با آن شغل در ميان مسلمانان احترامى و آبرويى نداشتم ولى اكنون در ميان برادران و همسايگان داراى احترام و عزت بوده و به مسائل دينى سخت پايبندم و اين از بركت ارشاد و هدايت و گفتار آن عالم است من نوكر همه شما هستم.
📚داستان هایی از اثار و برکات علماء ، صفحه۲۹
💠از نوازندگى به بندگى خدا برگشت
يكى از گويندگان مذهبى مى گفت:
به همراه عده اى از وعاظ به سوى شهرى مى رفتيم يكى از #وعاظ به راننده ماشين كه جوانى بود پرخاش كرد، اما راننده جوان هيچ گونه عكس العملى نشان نداد و به سكوت مؤ دبانه گذراند، وقتى به مقصد رسيديم من به جاى دوست واعظم از راننده عذرخواهى كردم، راننده گفت: من با خودم عهد كردهام به آقايان علما مخصوصاً گويندگان مذهبى احترام كنم هر چند از ناحيه آنها ناراحتى ببينم، آنگاه سرگذشت خود را اين طور تعريف كرد؛
▫️من يك نوازنده ومطرب بودم و مرتكب هر گونه گناه و آلودگى مى شدم و اصلا با دين و نماز و روزه رابطه اى نداشتم تا اينكه ايام (عاشورا) و عزادارى امام حسين عليه السلام رسيد شب (تاسوعا) خانواده من همه به مسجد رفتند من در خانه تنها بودم حوصلهام سر آمد بلند شدم بى اختيار به طرف
مسجد آمدم، واعظى در منبر موعظه مى كرد نشستم در گوشه اى گوش دادم حرفهاى او مرا منقلب كرد مخصوصاً موقعى كه به ذكر مصيبت حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام رسيد آن شعر عربى را از زبان حضرت نقل كرد در موقعى كه دست راست آن بزرگوار را قطع كردند فرمود:
واللّه ان قطعتموا يمينى
انى احامى ابداً عن دينى
يعنى: به خداوند قسم اگر چه قطع كرديد دست راست مرا من تا ابد از دين خودم حمايت مى كنم و دست از يارى دينم بر نمى دارم.
▫️اين كلام مرا تكان داد و منقلب شدم و اندكى فكر كردم با خود گفتم:
#ابوالفضل_عليه_السلام از دين خود آن قدر حمايت كرد كه #شهيد شد، آيا من براى دين خود چه كرده ام، در حالى كه خود را علاقه مند به ابوالفضل مى دانم، اما #دين خود را ويران كرده ام!؟
▫️اينجا بود كه به خود آمده در همان مجلس توبه كردم آمدم منزل تمامى وسائل و آلات و اسباب #معصيت را هر چه داشتم خُرد كرده و بيرون ريختم، رفتم به دنبال رانندگى، خداوند هم ياريم كرده وضع زندگيم بسيار خوب است اگر با آن شغل در ميان مسلمانان احترامى و آبرويى نداشتم ولى اكنون در ميان برادران و همسايگان داراى احترام و عزت بوده و به مسائل دينى سخت پايبندم و اين از بركت ارشاد و هدايت و گفتار آن عالم است من نوكر همه شما هستم.
📚داستان هایی از اثار و برکات علماء ، صفحه۲۹