سلام سلام برای یک شروع دوباره در سال نو اماده اید؟!😍😍😍 حدس بزنیدچه کتابی می‌خواهیم شروع کنیم؟👀

رهبری درباره مطالعه کتاب در خانه چنین می‌فرمایند: «در منزل خودِ من، همه افراد، بدون استثنا، هرشب در حال مطالعه خوابشان می‌برد. خود من هم همین‌طورم. نه این‌که حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه می‌کنم؛ تا خوابم می‌آید، کتاب را می‌گذارم و می‌خوابم. همه افراد خانه ما، وقتی می‌خواهند بخوابند حتماً یک کتاب کنار دستشان است. من فکر می‌کنم که همه خانواده‌های ایرانی باید این‌گونه باشند. توقّع من این است.» منم دیشب سعی کردم بجای اینکه با گوشی کار کنم قبل خواب کتاب بخونم و موفق شدم چند داستان تموم کنم😍 شما هم امشب دوست داشتید امتحان کنید:)

شخصی با هیجان و اضطراب به حضور امام صادق(ع) آمد و گفت: «درباره من دعایی بفرمایید تا خداوند به من وسعت رزقی بدهد،که خیلی فقیر و تنگدستم» امام:هرگز دعا نمیکنم –چرا دعا نمیکنید؟! امام:«برای اینکه خداوند راهی برای اینکار معین کرده است،خداوند امر کرده که روزی را پی جویی کنید و طلب نمایید،اما تو می خواهی در خانه خود بنشینی و با دعا، روزی را به خانه خود بکشانی!» •|داستان راستان|•|شهید مطهری|• #رهپویان_فصال

زن بیچاره مشک آب را به دوش کشیده بود و نفس زنان به سوی خانه می‌رفت.در راه مردی را دید و آن مرد مشک را از زن گرفت و به دوش خود کشید. کودکان خردسال چشم به در دوخته بودند و منتظر آمدن مادرشان بودند. هنگامی که به خانه رسیدند آن مرد مشک را به زمین گذاشت و از زن پرسید: _معلوم است مردی نداری که به تنهایی آبکشی می‌کنی، چطور شده که بی کس مانده ای؟ +همسرم سرباز بود،علی ابن ابی طالب او را به یکی از مرزها فرستاد و او در آنجا کشته شد.اکنون منم و چند طفل خردسال. مرد ناشناس بیشتر از این حرفی نزد و سرش را به زیر انداخت و خداحافظی کرد و رفت.ولی در آن روز آنی از فکر آن زن و بچه هایش بیرون نمی رفت و شب را نتوانست راحت بخوابد‌. صبح زود زنبیلی برداشت و مقداری آذوقه از گوشت و آرد و خرما در آن ریخت و یکسره به خانه دیروزی رفت و در زد. _کیستی؟! +همان بنده خدای دیروزی هستم که مشک آب را آوردم،حالا هم مقداری غذا برای بچه ها آورده ام. _خدا از تو راضی باشد و بین ما و علی ابن ابی طالب هم خدا خودش حکم کند. زن در را باز کرد و مرد ناشناس وارد خانه شد و گفت: +دلم میخواهد ثوابی کرده باشم اگر اجازه بدهید خمیر کردن نان یا نگهداری از اطفال را من به عهده بگیرم. _بسیار خب ولی من بهتر میتوانم خمیر کنم تو بچه ها را نگه دار تا من از پختن نان فارغ شوم. زن رفت دنبال خمیر کردن و مرد ناشناس فورا مقدار گوشتی که با خود آورده بود را کباب کرد و همراه خرما به دست خود به بچه ها خورانید،به دهان هرکدام که لقمه ای می گذاشت ، می گفت:«فرزندم! علی ابن ابی طالب را حلال کن اگر در کار شما کوتاهی کرده است» خمیر که آماده شد زن صدا زد«تنور را آتش کن» مرد ناشناس رفت و تنور را آتش کرد. شعله های آتش زبانه کشید ،صورت خود را نزدیک آورد و گفت«حرارت آتش را بچش این است کیفر آن کس که در کار یتیمان و بیوه زنان کوتاهی کند» در همین حال بود که زنی از همسایگان آمد و به آن خانه سر کشید و آن مرد ناشناس را شناخت و رو به زن صاحبخانه کرد و گفت:وای به حالت! این مرد را که کمک گرفته ای نمیشناسی؟این مرد امیرالمومنین علی ابن ابی طالب است. زن بیچاره جلو آمد و گفت: ای هزار خجلت و شرمساری از برای من ، از تو معذرت میخواهم. _نه من از تو معذرت میخواهم که در کار تو کوتاهی کردم! •|داستان راستان|•|شهید مطهری|• #رهپویان_فصال

هیچ وقت انسان از کتاب مستغنی نیست. از دوران نوجوانی، از اول سوادآموزی تا آخر عمر، انسان به کتاب، به درک مسائل و جذب مواد تغذیه‌ی معنوی و روحی و فکری احتیاج دارد. رهبر انقلاب ۱۳۹۰/۰۴/۲۹