شامیان غربت ما را همه جا جار زدند
خنده بر بی کسی عترت اطهار زدند
پای رأس شهدا هلهله برپا کردند
تازیانه به اسیران گرفتار زدند
چِقَدَر دُور و بر محمل ما رقصیدند
ساز با ناله ی طفلان عزادار زدند
زخم شمیشر کشنده است و، دوایی دارد
بی دوا زخم زبان است که بسیار زدند
طفل را پای دویدن چو بزرگان نبود
هرکه افتاد عقب از قافله، هر بار، زدند
شاخه ی گل که نکردند نثار مهمان
سنگ ها بر سر ما از در و دیوار زدند
خوبی سنگ همین است، نمی سوزاند
آتش از بام به فرق من بیمار زدند
سر بابا به سلامت سر من سوخت، ولی
سر بابای مرا زودتر اینگار زدند
بی جهت نیست می افتد سر عباس از نی
عمه ام را جلوی چشم علمدار زدند
گر نبودند به کوچه بزنند فاطمه را
در عوض فاطمه ها را سر بازار زدند
یاعلی زینبت افتاد عبای تو کجاست
دخترت را بنگر در بر انظار زدند
بیشتر از همه ی قافله بیچاره رباب....
سر طفلش به روی نیزه چه دشوار زدند
#عبدالحسین_میرزایی