.
#وداع
#روضه_وداع_امام_حسین_با_اهلبیت_علیهم_السلام
قدم از قدم برندارم حسین
مگر جایِ پایت گذارم حسین
مرو اینچنین از برم با شتاب
که قلبم شود از فراقِ تو آب
به که میسپاری حرم را، به من؟!
من و اینهمه لشکرِ اَهرمن؟!
مرو از برم، سایه ی بر سرم
که بایست محکم کنم معجرم
گمانم که هنگام غربت شده
خیامِ حرم، غرقِ وحشت شده
ز هر خیمه، نِعمَ الاَمیری رسد
از این جمع، بوی اسیری رسد
کنون که ز پیشِ حرم میروی
چرا باشتاب از برم میروی
بمیرم ز طرزِ وداع گفتنَت
پیام از جدایی دهد رفتنَت
کمی صبر کن، علتِ آه من!
بیا قدری آهسته رو ماه من!
مَجالی به خواهر ز رویت بده
بمن بوسه ای از گلویت بده
ز مادر ترا جوشن آورده اَم
ببین کهنه پیراهن آورده ام
خودت پاره آنرا به خنجر نما
که عریان نسازند جسم ترا
ترا چونکه کشتند، نامردمان
چسازم من و خیلِ نامحرمان
پس از اینکه حلقِ ترا میدرند...
از اینجا حرم را کجا میبرند؟
رباب از غمت بیقراری کند
سکینه پِیَت گریه زاری کند
رقیه ندارد توانِ فراق
رسد سرنوشتش به شام از عراق
حریمِ تو وقتی به غارت رسد
اسارت، جسارت، خسارت رسد
من و قافله داری اَم بعد از این
پرستاری از سیدُ الساجدین
اگر حکمِ حمله شود بر صِغار
به گوشی نمانَد دگر گوشوار
همه زخمها مان نمک میخورند
یکایک یتیمان کتک میخورند
چو تنها بمانم، نه خواهر نه تو
نه عباس هست و نه اکبر نه تو
مگر از سرِ نی نگاهم کنی
کسی را علمدارِ راهم کنی
مبادا شوم با عدو همسفر
که جانِ یتیمان شود در خطر
#محمود_ژولیده ✍
#روز_دهم_محرم
.
.
#روضه_جانسوز_شام_غریبان
دریغ و درد، ز دلهای خسته ی امشب
اَمان، ز داغِ حریمِ شکسته ی امشب
فغان، ز اشکِ نمازِ نشسته ی امشب
نه حرمتی، نه حریمی نگاه داشته شد
نه احترامِ قدیمی نگاه داشته شد
هجوم و حمله و غارت، مباح شد ای وای
به اهلبیت، جسارت مباح شد ای وای
به اهلِ خیمه خسارت، مباح شد ای وای
نسیمِ عاطفه رفت و ز غِیض شد طوفان
شمیمِ فاطمه رفت و ز بُغض شد طوفان
همان مصیبتِ آتش، دوباره شد تکرار
به روی فاطمه ها خَش، دوباره شد تکرار
به زیرِ ضربِ لگد غَش، دوباره شد تکرار
شبیهِ غلغله و ازدحام در گودال
به دورِ خیمه فتادند زیرِ پا اطفال
همینکه حکمِ فرار از امام شد صادر
میانِ خیمه اَراذل، شدند بَد حاضر
و آن امام زمان، خود به دیده شد ناظر
رسید، دستِ اَجانب به زیورِ طفلان
کشید، زینتِشان را ز معجرِ طفلان
تهاجمِ علنی، سوی بانوان را دید
ز پای، غارتِ خلخالِ دختران را دید
ربودنِ همه اموالِ کاروان را دید
چه میزبانیِ خوبی ز میهمان کردند
به ضربه صورتشان را چه بد نشان کردند
به ناله های یتیمانه هم، نشد رحمی
به اشکِ چشم غریبانه هم، نشد رحمی
به گاهواره ی دردانه هم، نشد رحمی
اَثاثها به جسارت ربوده شد ز حرم
لباسها به غنیمت ربوده شد ز حرم
میانِ شعله ی آتش، امامِ سجاد است
سرِ امام زمان، ناسزا و فریاد است
به قصدِ کشتنِ او لشکری ز بیداد است
دفاعِ عمه ی سادات از علیِ زمان
شبیه حضرت زهراست، بی هراس و عیان
هنوز تیرگی و آفتاب ها باقی است
به چهره های منافق، نقاب ها باقی است
قسم به چادر زینب، حجاب ها باقی است
عفاف و عصمتِ زهرائیان، همه محفوظ
میانِ هاله ای از نورِ فاطمه محفوظ
بیا امام زمان، انتقام را برسان
جوابِ ناله ی هر صبح و شام را برسان
میان اهل وِلا، انسجام را برسان
گِره ز شامِ عزا وا نمیشود بی تو
ز ما رضایتِ زهرا نمیشود بی تو
#شام_غریبان_امام_حسین
#محمود_ژولیده ✍
.
.
#شب_دوازدهم_محرم
#روضه_عبور_از_قتلگاه
قاتلان، ناموسِ زهرا را اسیری میبرند
زینب کبراست که با این حقیری میبرند؟!
او عقیله، دخترِ شاهِ بنی هاشم علی است
با چه اوضاعی بزرگان را اسیری میبرند؟!
شمرها دانند، اینها صاحبانِ کعبه اَند
باز از گودال، با وضعِ خطیری میبرند
ناقه های بی جهاز و بانوان بی پناه
نور را با نار، بی یار و مجیری میبرند
خیلِ نامحرم، کنار محرمانِ مصطفی
دستهای بسته را با بد سفیری میبرند
شمرهای بی حیا تا میتوانند از جفا
بد دهانی میکنند و بد مسیری میبرند
جمعی از اعرابِ اوباش و اَراذل، با کتک
کودکانِ خسته را چون جمعِ پیری میبرند
روزِ روشن، از میان روستاها و قُراء
با لباس پاره چون طفلِ صغیری میبرند
از کنار کشته های بی سرِ کرب و بلا
عده ای مظلومه را، جمع کثیری میبرند
حنجرِ پاره، گواهِ اینهمه بی حرمتی است
بی سر و پاها، سری را با دلیری میبرند!
با کلام الله بازی میکنند و سرخوشند
رَاس ها را مست ها با دلپذیری میبرند
ظالمان، گویی نمیدانند تا شام خراب
با ستم دارند جمع بچه شیری میبرند
گاه زیر تازیانه، گاه زیر کعبِ نی
آل عصمت را به دستور امیری میبرند
دختران حتی ز یکدیگر خجالت میکشند
کوفیان، این جمع را با سر بزیری میبرند
عاقبت اَسرار آل الله بازاری شدند
آل زهرا را ببین از چه مسیری میبرند
#محمود_ژولیده ✍
.
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
#محمود_ژولیده
مینویسم به دست لرزانم
آب در دست ماه میلرزید
در دلِ خویش با خودش میگفت
یادِ جدِّ غریب می اَرزید
با لبِ خشک و داغ و عطشانش
یادِ سوسوی اَختران میکرد
ظرف آب و صدای دندانش
یاد از چوب خیزران میکرد
یاد میکرد با دلی خون، از...
رأسِ جدّش میانِ طشت طلا
چونکه تبعید را به غربت دید
گشت گریان ز داغِ شام بلا
ناگهان یاد دختران افتاد
وای از ریسمانِ بسته به دست
یکطرف دست سیدِسجاد
یکطرف عمّه، پیشِ مردمِ پَست
در گلستانِ سامرا یادِ
غنچه های خرابه می افتاد
طعمِ زندانِ سرد را که چشید
یادِ زندانِ کوفه می افتاد
همه غمهای کوفه و شام از...
پیشِ چشمانِ او چو باد، وَزید
مجلس آرائیِ عبیدالله
محمل آرائیِ زنانِ یزید
چشمِ بیگانگانِ بی پروا
شرمِ ناموسِ کبریا ز عذاب
شرمِ بی معجریِ زنها و...
آستین ها که بود جای حجاب
هیزیِ کافران، کُشنده تر از...
تیزیِ تیغ های کوفه و شام
دیده ها بود قاتلِ عصمت
نیزه ها بود بِینِ قلبِ امام
کُشتۀ سامرا در آن سَکَرات
یادِ مقتولِ کربلایی بود
یادِ شمشیر و نیزه و خنجر
حنجرِ پاره، ماجرایی بود
سینۀ عسگری که سنگین شد
کَلبِ کوفی به سینه ای بنشست
چه بگویم ز چکمه و سُمِ اسب
استخوان های پیکری بشکست
نالۀ مادری بگوش آید:
خَذَلوکَ بُنَیَّ یا مظلوم
ذَبَحوکَ مِنَ القَفا پسرم
قَتَلوکَ بُنَیَّ یا مظلوم
#کربلایی سعید صادقی