#روضه_دفتری
#روضه_پنج_تن
#گریز_حدیث_کساء
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
یه روز آقا رسول الله ... وارد منزل فاطمه زهرا شدن ... امام حسن و امام حسین علیهما السلام ... دویدن جلوی جدّشون ... خودشون رو به بغل رسول الله انداختن ... جدشون محبت شون کرد ...
گفتن: پدر جان ... اجازه بدین زورآزمایی کنیم ... ببینیم کی برنده میشه ... حضرت به خاطر اینکه نکنه آسیب ببینن ... اجازه ی روز آزمایی به اون دو عزیز رو ندادن ...
فرمود برین ... خط بنویسین ... ببینم خط کی زیباتره ...
رفتنن ... خط نوشتن ... آوردن ... آقا رسول الله ... نگاه کرد به خط ها ... امّا هر چه کرد نتونست دل یکی از این دو تا رو بشکنه ...
فرمود: برین پیش باباتون علی ... اومدن
پیش باباشون علی ...
امیر المومنین ... هر چی نگاه به این خط ها کرد ... دلش راضی نشد از این دو تا یکی رو انتخاب کنه ... لذا فرمود: این کار من نیست ... برین ازمادرتون سوال کنین ...
اومدن پیش مادر ...
مادر نگاهی به این نوشته ها کرد ... یه نگاه به چشمان مظلوم و صورت معصوم حسن کرد ...
یه نگاهی هم به چشمان حسین مظلوم کرد ... یه نگاه به آسمون کرد ...
فرمود: خدا ... خیلی سخته ... این دو خط خیلی زیبا هستن ... کمکم کن خدا ... یه چیزی به ذهنش رسید ...
فرمود: عزیزایِ دلم ... این گردنبند یاقوت من هفت تا دونه داره ... اون رو به سر شما میریزم ...
هر کدوم تعداد بیشتری یاقوت دستش
بود ... اون برنده است ...
تا یاقوت ها رو به سر این دو عزیز ریخت ... نگاه کرد ... دید سه تا حسن برداشته ... سه تا حسین ...
یکی از یاقوت ها مونده وسط ...
قربون ناله تون برم ...
آی جانم ... میدونی میخوام چی بگم ها ...
آه خدا ...
دل زهرا به شور افتاد ...
خدا کدوم یکی از اینها این رو بر میداره ... هر دو به طرف یاقوت دست بردن ...
پروردگار فرمود: جبرئیل عجله کن ...
زود یاقوت رو به دو نیمه کن .ها ... فهمیدی ها ... خود خدا هم نخواست بین این دو عزیز یکی بر گزیده بشه ...
مجلسی که به نام پنج تن مزیّن بشه ...
محل ّ نزول رحمت ِ پروردگاره ...
#روضه_دفتری
#پنج_تن
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
.
#روضه_پنج_تن
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
یا اباعبدالله
السلام علی الحسین
وعلی علی بن الحسین
وعلی اولاد الحسین
وعلی اصحاب الحسین
کجایی ای یابن الزهراء
کجایی ای مهربانم(۲)
کجایی ای منجی ما
که از هجرت نوحه خوانم
به شام غمها سحر مولا
بیا ازاین غیبت کبری
بیا آقا جان، بیا آقا
بیا آقاجان ، بیا آقا(۲)
بگو امشب در کجایی
مدینه یا سامرایی
تو مشهد یا کاظمینی
ویا دشت کربلایی
آقاجان
رسیده جانت اگر برلب
مرا باخود هم ببر امشب
بخوان برما روضه زینب
بیا آقاجان، بیا آقا(۲)
امان از درد غریبی
حسینم وا حسیناه
سرجدت روی نیزه
کنار آن راس سقا
فدای چشم تر عمه
بریزد خون از سر عمه
شکسته بال وپر عمه
بیا آقاجان،بیا آقا(۲)
وارد خانه ی امیرالمؤمنین شد پیغمبر
کنارش فاطمه(س) نشست
علی نشست ،حسن نشست،حسین نشست، زینب نشست
خنده روی لبهای پیغمبر اومد، گاه علی را بوسه میزد
گاه فاطمه رو بغل میگرفت
گاه حسنو می بوسید
گاه حسینو می بوسید وگاه زینب
اما خنده روی لباهای پیغمبر یه دفعه دیدند آرام آرام ، مبدل به گریه شد
اشک از گوشه ی چشم آقا رسول الله جاری شد
یا رسول الله یا ابتاه بابا
توکه داشتی میخندیدی ،چی شد یهو زدی زیر گریه؟
فرمود:فاطمه جانم خدا راشکر میکردم
که دامادم علیه ،دخترم فاطمه ست
نوه هام حسن وحسین
پنج تن آل عبا هستند.
ناگهان جبرئیل نازل شد یا رسول الله داری میخندی خوشحالی
پنج تن آل عبا هم کنار هم هستید
میخوام خبری بهت بدم
بگو جبرائیل برادرم
یا رسول الله خبر داری یه روزی بین در ودیوار یه جوری زهرا رو میزنند
خبر داری چه بلایی سر فاطمه ات میارند مردم مدینه.....
یا رسول الله خبر داری تو محراب مسجد کوفه فرق علی رو میشکافند
پیغمبر گریه میکرد خبر آورده برام جبرائیل
یا رسول الله یه روزی خون از لب ودهن حسنت میریزه
یا رسول الله خبر داری یه روز در گودی گودال قتلگاه حسینت ....
الله اکبر
گریه ی من برا اینه
روضه ی حضرت زهرا بخونم این مجلس آخر را
دو خط مرحوم ژولیده ی نیشابوری فیض ببره شاعرش
یا اباعبدالله شب جمعه ست
یکی دو دقیقه روضه ی مادرت زهرا رو میخوایم بخونیم بلکه مادربه ما نظر کنه
یا الله
گلی به فصل جوانی
به پای خس افتاد
که بلبل از غم او مردو
در قفس افتاد
به جرم حفظ ولایت
مغیره زهرا را
به تازیانه چنان زد
که از نفس افتاد
یه خط دیگه برای گریه کنای زهرای مرضیه
میگفت
اگربال وپرت را بزنند
یا زهرا مدینه ایی ها
میگفت اگر بال وپرت را بزنند
یا اینکه به شمشیر سرت را بزنند
آی گریه کنا
آسان تر از آن است که چند نامحرم
در گوشه ی خانه همسرت را بزنند
امیرالمومنین میگه:
من ایستاده بودم دیدم که همسرم را
قاتل گهی به کوچه گاهی با خانه میزد
بلند بگو: یا زهرا(س)
#پنج_تن
#حسین_کریمی_نیا ✍🎤
👇