eitaa logo
|حُرّ|
2.3هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
26 فایل
[﷽] و داد زد اسلحه ها همانطور دستتان بگیرید که انگار دست معشوقه تان است:)🚶💣! کُپـۍ‌ آزاده ستون🙂 لف دادی313صلوات بهت میوفته رفیق:) مدیر: @fatemeh_siavashii ادمین تبادلات: @fatemeh_siavashii #اول‌آدم‌باش‌بعد‌مذهبی #والسلام
مشاهده در ایتا
دانلود
__ از زن میخوند وقتی که از زن خوندن مد نبود . . !
قشنگ‌ترین آدمای دنیا نه چشم رنگیان نه چشم درشتا، نه اونا که چال رو لپشونه، نه اونا که پوستشون صافه، نه اونا که قدشون بلنده و... اینا هیچکدوم قشنگرین‌ها نیستن، قشنگترین‌ها، مهربون‌ترین هان... اونایی که بلدن بین غرور و عشق، دستشونو سمت عشق دراز کنن... اونایی که میدونن چجوری قلبتو مال خودشون کنن، اونایی که زبونشون به عشق میچرخه، اونا که عزیز بودن آدم‌های دور و برشونو بهشون متذکر میشن، باعث حال خوب دنیا میشن، قشنگ‌ترین‌ها، خوش اخلاق‌ترین‌ها و مهربون‌ترینان... نسبت قشنگی آدم‌ها رابطه مستقیم داره با زلالی قلبشون، اونایی که حتی اگه قلبت آهنی باشه، حتما آهن ربا میشن... اونا که اگر دوستت دارن، توی نشر عشق و مهربونی خساست خرج نمیدن و بهت یادآوری میکنن عزیز بودنتو... قشنگ‌ترین‌ها، جنس قلبشون همیشه مخملیه... 🙃
•••♥️🔗 عشق بۍ فلسفہ زیباسٺ تو نخواهے دل من باز تو را میخواهد..! 👊🏿🚶🏻‍♀️
بعضیا رو باید وردارے ببرے روانپزشک بگے آقاے دڪتر اینو میبینی!؟ واسه اطرافیانش قرص آرام بخشه، خودش آشوبه، چے تجویز میڪنی:)...؟!
Elahi ke (ahaang.com).mp3
6.16M
-قبل از خواب خود را شارژ کنید:)
...💚... مَشتی! بی خیال ِ آدما . . . اون بالایی رو بچسب:)
|حُرّ|
سلام رفقا🌺❤️ خب امروز روز دوم طرح و #قرارداد_صلواته 😁 یادت نره ها...فقط دوتا صلوات :)) به نیت آقا
خب خب رفقای گلم❤️ شرمنده امشب دیر شد یکم... :) یادتون نره ها...سهم هرکس دوتا صلوات❤️ روز چهارم از 🌺
شبتون بخیــر🍓📿
مداحی آنلاین - خونه امـن - سجاد محمدی.mp3
4.37M
🔳 (س) 🌴بوی امام رضا میاد از در و دیوار حرم 🌴خونه امنم اینجاست جز قم کجا برم؟ 🎤
الان هممون همونجایی هستیم که عطار گفته: "رفت عقل و رفت صبر و رفت یار این چه عشق است این چه درد است این چه کار؟!
●مولاعلی(علیه‌السلام): با خود بساز،تا حدی که با تو سازگار است.
|حُرّ|
سلام رفقا🌺❤️ خب امروز روز دوم طرح و #قرارداد_صلواته 😁 یادت نره ها...فقط دوتا صلوات :)) به نیت آقا
سلام دوستان گلم😁❤️ امام حسین علیه السلام از رسول خدا صَلَی اللهُ علیه و آله نقل کردهاند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند : {بخیل واقعی كسی است كه نام مرا بشنود ولی بر من صلوات نفرستد.} بخیل نباش رفیق🙃😁 سهم امروزت یادت نرفته که؟! فقط دوتا🌺❤️ روز پنجم از به نیت اقا محمد زمان ❤️
(:*
°•🌈🌧🖇 ؛) 🌱°• 4⃣1⃣ _همیشہ ترس از دست  دادنشو داشتم.... براے همیـݧ میترسیدم کہ اگہ بہ خوانوادم بگم مخالفت کنـݧ ولے رامیـݧ درک نمیکرد..... بهم میگفت دیگہ طاقت نداره.... دوس داره هرچہ زودتر منو بدست بیاره تا همیشہ و همہ جا باهم باشیم. _بهم میگفت کہ هر جور شده باید خوانوادمو راضے کنم چوݧ بدوݧ مـݧ نمیتونہ زندگے کنہ. چند وقت گذشت اصرار هاے رامیـݧ و حرفایے کہ میزد باعث شد جرأت  گفتـݧ قضیہ رامیـݧ و پیدا کنم. یہ روز کہ تو خونہ با ماماݧ تنها بودیم تصمیم گرفتم باهاش حرف بزنم. _رفتم آشپزخونہ دوتا چایے ریختم گذاشتم تو سینے از اوݧ پولکے هاے زعفرانے هم ک ماماݧ دوست داشت گذاشتم  و رفتم رومبل کناریش نشستم. _با تعجب گفت: بہ بہ اسماء خانم چہ عجب از اوݧ اتاقت دل کندے. _چایے هم ک آوردے چیزے شده❓❓چیزے میخواے❓❓ کنترل و برداشتم و تلوزیوݧ و روشـݧ کردم با بیخیالے لم دادم ب مبل و گفتم وااااا ایـݧ چہ حرفیہ ماماݧ چے قراره بشہ❓ ناراحتے برم تو اتاقم. ݧ _مادر کجا❓چرا ناراحت میشے تو ک همش اتاقتے اردلانم ک همش یا بیرونہ یا دانشگاه حالا باز داداشتو میبینیم ولے تو چے یا دائم تو اتاقتے  یا بیروݧ چیزے هم میگیم بهت مث الاݧ ناراحت میشے. پوفے کردم و گفتم  ماماݧ دوباره شروع نکـݧ. _ماماݧ هم دیگہ چیرے نگفت چند دیقہ بیـنموݧ با سکوت گذشت. ماماݧ مشغول دیدݧ تلویزیوݧ بود گفتم: _ماما❓❓ -بلہ❓❓ _میخوام یہ چیزے بهت بگم _خب بگو _آخہ.... _آخه چے❓❓ _هیچے بیخیال _ینے چے بگو ببینم چیشده جوݧ بہ لبم کردے. _راستش.راستش دوستم مینا بود یہ داداش داره _ماماݧ اخم کردو با جدیت گفت خب❓ _ازم خواستگارے کرده ماماݧ وایسا حرفامو گوش کـݧ بعد هرچے خواستے بگو گفتـݧ ایـݧ حرفا برام سختہ اما باید بگم اسمش رامیـنہ ۲۴سالشه و عکاسے میخونہ از نظر مالے هم وضعش خوبه منم هم _تو چے اسماء❓ سرمو انداختم پاییـݧ و گفتم  _دوسش دارم _ینے چے کہ دوسش دارے❓ تو الاݧ باید بہ فکر درست باشے حتما باهم بیروݧ هم رفتیـݧ میدونے اگہ بابات و اردلاݧ بفهمن چے میشہ‌❓❓❓ _اسماء تو معلوم هست دارے چیکار میکنے از جام بلند شدم و با عصبانیت گفتم چیہ چرا شلوغش میکنے ینے حق ندارم واسہ آیندم خودم تصمیم بگیرم❓ _اخہ دخترم اوݧ خوانواده بہ ما نمیخورن اصلا ایـݧ جور ازدواج ها آخر و عاقبت نداره تو الاݧ باید بہ فکر درست باشے ناسلامتے کنور دارے _ماماݧ بهانہ نیار چوݧ رامیـݧ و خانوادش مذهبے نیستن،چون مسفرتاشون مشهد و قم نیست چوݧ مثل شما انقد مذهبے نیستـݧ قبول نمیکنے یا چوݧ مثل اردلاݧ از صب تا شب تو بسیج نیست❓ _ایـنا چیہ میگے دختر❓خوانواده ها باید بہ هم بخور..... حرفشو قطع کردم با عصبانیت گفتم ماماݧ تو نمیتونے منو منصرف کنـے ینے هیچ کسے نمیتونہ مـݧ خودم براے خودم تصمیم میگیرم ب هیچ کسے مربوط نیست.. _سیلے ماماݧ باعث شد سکوت کنم دختره ے بے حیا خوب گوش کـݧ اسماء دیگہ ایـݧ حرفا رو ازت نمیشنوم فهمیدے بدوݧ ایـݧ کہ جوابشو بدم رفتم اتاق و در و محکم کوبیدم _بغضم گرفت رفتم جلوے آینہ دماغم داشت خوݧ میومد بغضم ترکید نمیدونم براے سیلے کہ خوردم داشتم گریہ میکردم یا بخاطر مخالفت ماماݧ انقد گریہ کردم کہ خوابم برد فردا که بیدارشدم دیدم ساعت ۱۲ ظهره و مـݧ خواب موندم. ماماݧ حتے براے شام هم بیدارم نکرده بود گوشیمو نگاه کردم 10 تا میسکال و پیام از رامیـݧ داشتم _بهش زنگ زدم تا صداشو شنیدم زدم زیر گریہ ازم پرسید چیشده❓ نمیتونستم جوابشو بدم گفت آماده شو تا نیم ساعت دیگہ میام سر خیابونتوݧ از اتاق رفتم بیروݧ هیچ کسے نبود ماماݧ برام یادداشت هم نذاشتہ بود رفتم دست و صورتم و شستم و آماده شدم انقد گریہ کرده بودم چشام پف کرده بود قرمز شده بود _رفتم سر خیابوݧ و منتظر رامیـݧ شدم ۵ دیقہ بعد رامیـݧ رسید.... ￿
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙈 وقتی چندتا برانداز بهم میگن دیگه کار نظام تمومه…😏😎
کانال عشاق الحسین_۲۰۲۲_۱۱_۰۵_۱۳_۰۶_۵۱_۲۵۴.mp3
1.95M
کربلامون‌دستِ‌دخترِحضرتِ‌موسی‌ ابن‌جعفره‌..!:)))*
14.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روزامو با هرکی غیر از تو سر کردم...ضــرر کردم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌تو چرا جا خوردی؟ 🔻یکی از مشکلات ما، ترسیدن مذهبی‌ها از هیمنۀ دشمن و 🔻توهّم ضعف جبهۀ انقلاب در مقابله جبهۀ دشمن است
دخترونش
یعنی یک نفر نبوده بهش بگه، تو ایران دیگه کسی برای دریافت حقوق به بانک مراجعه نمیکنه که دروغ تمیز تری تحویلمون بده!؟ 😂
....: °•🌈🌧🖇 ؛) 🌱°• ️⃣1⃣ _رفتم کنارش نشستم. سرشو به دستش تکیہ داده بود سلام کردم بدوݧ ایـݧ کہ سرشو برگردونہ یا حتے نگام کنہ خیلے سردو خشک جوابمو داد حرف نمیزد _نمیفهمیدم دلیل رفتاراشو کلافہ شده بودم بلند شدم ک برم کیفمو گرفت و گفت بشیـݧ باید حرف بزنیم _با عصبانیت نشستم و گفتم: جدے❓❓خوب حرف بزݧ ایـݧ رفتارا یعنے چے اصلا معلومہ چتہ❓❓ قبلنا غیرتت اجازه نمیداد تنها بیام بیروݧ چیشده ک الاݧ.. _حرفمو قطع کرد و گفت اسماء بفهم دارے چے میگے وقتے از چیزے خبر ندارے حرف نزݧ اولیـݧ بار بود ک اینطورے باهام حرف میزد مـݧ ک چیز بدے نگفتہ بودم. ادامہ داد ببیـݧ اسماء ۱سال باهمیم  چند ماه بعد از دوستیموݧ بحث ازدواجو پیش کشیدم و با دلیل و منطق دلیلشو بهت گفتم شرایطمم همینطور همـوݧ روز هم بہ خانوادم گفتم جریان و اما بہ تو چیزے نگفتم. از همـوݧ موقع خانوادم منتظر بودݧ ک مـݧ بهشوݧ خبر بدم کے بریم براے خواستگارے اما مـݧ هر دفعہ یہ بهونہ جور میکردم چند وقت پیش همون موقع اے ک تو با مامانت حرف زدے خانوادم منو صدا کردݧ و گفتـݧ ایـݧ دختر بہ درد تو نمیخوره وقتے خوانوادش اجازه نمیدݧ برے خواستگارے پس برات ارزش قائل نیستـݧ چقد میخواے صبر کنے.... ولے مـݧ باهاشوݧ دعوام شد حال ایـݧ روزام بخاطر بحث هرشبم با خوانوادمہ دیشب باز بحثموݧ شد. _بابام باهام اتمام حجت کرد و گفت حتے اگہ خوانواده ے تو هم راضے بشـݧ اوݧ دیگہ راضے نیست ببین اسماء گفتـݧ ایـݧ حرفها برام ـسختہ اما باید بگ.دیشب تا صب فکر کردم حق با خوانوادمہ خوانواده ے تو منو نمیخواݧ منم دیگہ کارے ازم بر نمیاد مخصوصا حالا کہ...گوشیش زنگ زنگ خورد هل شد و سریع قطعش کرد نزاشتم ادامہ بده از جام بلند شدم شروع کردم بہ خندیدݧ و دست هامو بہ هم میزدم آفریـݧ رامیـݧ نمایش جالبے بود با عصبانیت بلند شد و روبروم ایستاد اسماء نمایش چیہ جدے میگم باید همو فراموش کنیم اصن ما بہ درد هم نمیخوریم از اولم... از اولم چے رامیـݧ اشتباه کردیم❓یادمہ میگفتے درست تریـݧ تصمیم زندگیتم،بدوݧ مـݧ نمیتونے زندگے کنے چیشده حالا❓❓ اسماء جاݧ تو لیاقتت بیشتر از اینهاس اره معلومہ ک بیشتر تو لیاقت منو عشق پاکے بهت دارم و ندارے فقط چطورے میخواے روزهایے ک باتو تباه کردم و بهم برگردونے❓ سکوت کرد.دوباره گوشیش زنگ خورد و قطع کرد _پوز خندے بهش زدم و گفتم هہ جواب بده تصمیم جدید زندگیت از دستت ناراحت میشہ ازجاش بلند شد اومد چیزے بگہ کہ اجازه ندادم حرف بزنہ بهش،گفتم برو دیگہ نمیخوام چیزے بشنوم سرشو انداخت پاییـݧ و گفت ایشالا خوشبخت بشي و رفت براے همیشہ واقا رفت باورم نمیشد پاهام شل شد وافتادم زمیـݧ بہ یہ گوشہ خیره شده بودم اما اشک نمیریختم آرزوهام و تصوراتم از آینده رو سرم خراب شد _از جام بلند شدم چشمام سیاهے میرفت نمیتونستم خودمو کنترل کنم یہ ساعتے بود رامیـݧ رفتہ بود خودمو ب جلوے در پارک رسوندم صحنہ اے رو ک میدیدم باورم نمیشد رامیـݧ با یکے از دوستام دست در دست و باخنده میومدݧ داخل پارک احساس کردم کل دنیا داره دور سرم میچرخہ قلبم ب تپش افتاده بود و یہ صدایے تو گوشم میپیچید دیگہ چیزے نفهمیدم   از حال رفتم ...
ﺣﺎﻟﻤﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﯽ ﺷود ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ زیباتر ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺷﺮﻃﯽ ﮐﻪ یاﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ ﺟﺰ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺩیگرﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﺩﺍﺷﺘﻪ باشیم
🖇 گاهۍاوقاٺ‌خدامۍبینھ‌ڪه‌تو اَزچۍناراحٺ‌میشۍ عمداهَم‌به‌همون‌گیر‌میدھ؛ میدونۍ‌میخوادراحٺ‌طلبیتوڪناربزارۍ
Abozar Roohi - Refighe Shahidam.mp3
2.71M
رفیقِ شهیدم .
|حُرّ|
رفیقِ شهیدم .
این که میبینی چند بچه نیس نسل قاسم سلیمانیه... 📿🇮🇷
یکے از عاشقانه‌هاے آذرے اینہ کہ وقتے عاشق میشن بہ طرف مقابلشون میگن: «سن نواخدان منیم نفسیم اولدون؟» یعنے: «تو از کے نفس من شدے؟!» یا « نیه من سنی چوخ سومیشم؟» یعنی: « چطورشد من عاشقت شدم؟!» زیبا نیست!