eitaa logo
آثارپیرغلام‌اهلبیت‌مرحوم‌حاج‌بابا‌‌‌لطف‌الله‌مصنوعی
74 دنبال‌کننده
36 عکس
12 ویدیو
1 فایل
آثارپیرغلام‌اهلبیت‌مرحوم‌حاج‌بابا‌‌‌لطف‌الله‌مصنوعی
مشاهده در ایتا
دانلود
پیر شدن به سبکِ《حاج بابا لطفی》 (به مناسبت درگذشت مرحوم حاج بابا لطف اله مصنوعی) عصر روز ۲۲ اسفندماه در آخرین روزهای زمستان ۱۴۰۱ گلدسته های امامزاده هادی (علیه السلام) شاهد به خاک سپردن یک پیرغلام و خادم اهلبیت بود. تجمع و حضور طیف های گسترده ای از اقشار گوناگون مردم قدرشناس آران وبیدگل بنده را برآن داشت تا چندجمله ای در مورد این پیرمرد دوست داشتنی و با اخلاص بنویسم. هرچند از مدت آشنایی بنده با ایشان شاید دیری نگذشته است ولی تبلوّر سه نکته در شخصیت ایشان قابل توجه است. ۱- در یکی از حکمت های نهج البلاغه حضرت امیرمومنان در مورد فردی از یاران خویش می فرمایند: کوچک بودن دنیا پیش چشم او باعث بزرگ شدنش پیش چشم من گشته است. از شاخصه های شخصیتی مرحوم حاج بابا لطفی، عدم توجه به مظاهر مادی و دنیوی بود. موضوعی که در اولین برخورد ایشان قابل لمس بود. اصلا یادم نمی آید که حرفی از مادیات بر زبان اورده باشد ۲-نکته دیگر شیوه نوکری ایشان در درگاه اهلبیت است؛ اولا در این مسیر اقدامات عملی و تلاشهای گسترده ایشان در زمینه های مختلف برهمگان مشهود است. ثانیا اینکه تمامی این تلاش ها فارغ از این بود که بخواهند در این مسیر برای خود( نام یا نانی) دست و پا کند. این اخلاص مثال زدنی و عبرآموز است. ۳-نکته سوم اشراف دقیق ایشان بر تاریخ و شخصیت های دوران انقلاب و پایبندی ایشان به نظام ولایت فقیه و آرمان های امام خمینی (ره) و شهدای انقلاب بر هیچ شخصی پوشیده نبود. به جرات می توان گفت ایشان یک کتاب تاریخ شفاهی بودند. از افسوس های ایشان این مساله بود که چرا جوانان به مطالعه تاریخ مستند قبل و بعداز انقلاب روی نمی آورند. اینگونه مرحوم حاج بابا لطفی پیر شدند و زندگی را سپری کردند. باشد که ما هم در این مسیر قدم بگذاریم و در این راه پیر شویم و بتوانیم (واقعا واقعا) پیرغلام درگاه اهلبیت رسالت شویم نه با اسم نه با عنوان و نه با شعار ... روحش شاد و یادش گرامی نویسنده: -زمستان ۱۴۰۱ @hajy_baba
  «برای حاج بابا!!» «حاجی بابا لطف اله مصنوعی »از دنیا رفت خدایش بیامرزاد! او صد سال عمر کرد. یعنی وقتی به دنیا آمد ایران و البته آران و بیدگل اوضاع خوشی نداشت. جنگ جهانی اول ، قحطی بزرگ و غارتگری نایبی ها از جمله مصیبت هایی بود که پیش از سال ۱۳۰۰ روزگار مردم را تیره ساخته و همه ی امیدها به اتفاقات قرن جدید بود... رضا شاه حکومت را در دست گرفت. دین و قران و عزاداری به حاشیه رانده شد. حاجی بابا از همان جوانی عاشق قرآن و مدیحه سرایی شد. او می دانست باید برای اهدافش مبارز باشد.... ما در محله توی ده سالیان زیادی به خانه اش می رفتیم و قران می خواندیم. قرائت محله توی ده، مثل خیلی از جاهای دیگر شب جمعه برگزار می شد. در ماه مبارک رمضان قرائت در مسجد جمعه بود و در طول سال خانه ی حاج بابا. در زمینه مداحی حاج بابا نگاهی شهری و حتی منطقه ای داشت.جلسات کانون مداحان با حضور مداحان آران و بیدگل و کاشان با مدیریت حاج بابا برگزار می َشد. بسیاری از مداحان صاحب سبک امروز مثل «حاج اسماعیل اخباری » نخستین ترنم مداحی خود را از جلسات حاج بابا آغاز کردند. حاج بابا لطفی به دلیل حضور در جلسات مذهبی و ارتباط با روحانیون با اندیشه های امام آشنا شد او در مصاحبه ای می گوید در ۱۷ سالگی به قم رفته و پای سخنرانی های نواب صفوی نشسته است و در سال ۱۳۳۳ در قم به بیت امام رفته و ضمن ملاقات حضرت امام اعلام نموده حاضر است تمام وقت در خدمت نهضت باشد. اینکه حاج بابا ۲۵ سال قبل از وقوع زلزله ای به نام انقلاب اسلامی در کانون این اتفاق حاضر شود نشانه ای از هوش سیاسی و جان پاک حاج بابا لطفی است. اما هنرمندان و دوستداران میراث فرهنگی به دلیلی دیگر به حاج بابا احترام می گذارند. ایشان از نوجوانی یعنی مثلا سال ۱۳۱۵ در کارگاه شعر بافی مشغول بافتن پارچه بود و این روند را تا سالهای پس از انقلاب ادامه داد. بعد هم مغازه ای داشت در خیابان مسلم آباد نزدیکی های موتورخانه و چینی و بلور می فروخت. «مهدی مسیبی » در سال ۱۳۸۸ فیلمی ساخت در باره شعربافی حاج بابا که این فیلم در جشنواره ای منطقه ای افتخار آفرین شد. «حسین بیدگلی» عکاس بی ادعای شهرمان نیز تصاویر ارزشمندی از حاج بابا در قاب دوربینش ابدی ساخت. حاج بابالطفی در طول عمرش ماشین و موتور نخرید. از جایی وام نگرفت. در اداره ای استخدام نشد. به فکر ساخت و ساز نبود. ادعایی نداشت همین که چرخ زندگی اش می چرخید شاکر بود. و به اندازه خویش در محله و شهر اثرگذار نویسنده:
آنچه را که می خوانید در جواب کامنتی برای حاج حمید شاهمیرزایی نوشته ام حسین بیدگلی: سلام از لطف شما ممنونم اکنون که این کلمات را می نویسم ده دقیقه ای به یک بامداد جمعه ۲۶ اسفند ۱۴۰۱ مانده است و از خانه حاج بابا می آیم بدلیل خستگی زیادی که امروز داشتم و به تهران رفته بودم آخر شب خوابم برد و نتوانستم بموقع به جلسه ابا الصالح بروم و جلسه را از دست دادم نیمه شبی خواب دیدم کنار خانه حاج بابا ایستاده ام گروهی زن و مرد کنار کوچه و دیوار خانه او نشسته اند در حالی که خود حاج بابا روی منبر است و دارد از حسین (ع) می خواند او می خواند با صدای بسیار گیرا و نمکی و مردم در حال گریه بودند از خواب بیدار شدم زود لباس هایم را پوشیدم و از خانه آمدم بیرون و خودم را به خانه حاج بابا رساندم اما جلسه تمام شده بود اما من در درونم چندان احساس ناراحتی از دست دادن جلسه را نداشتم چون حس میکنم تمام احساس شیرینی معنوی جلسه ابا صالح المهدی بیدگل را در روضه و مداحی حاج بابا که در خواب و از زبان خود حاج بابا شنیدم را با خود همراه دارم در دو عالم غم عشق تو بس است بی رضایت دو جهان هم قفس است این سخن گویم من تا نفس است یا حسین بن علی ادرکنی نویسنده: @hajy_baba