eitaa logo
حکیمانه ها
78 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
321 ویدیو
13 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺ورع مرحله ای بالاتر از تقوا است. به این معنی که مؤمن حتی جایی که احتمال گناه را هم بدهد نمیرود. احتمال بدهد غذا شبهه ناک باشد نمیخورد. احتمال بدهد فلان حرف غیبت باشد نمیزند.و...... هر فعلی یک اثر وضعی دارد و در باطن فرد سالک اثر میگذارد.هر چند از لحاظ شرعی بلامانع است. برای مثال شخصی به منزل کسی دعوت میشود که اهل خمس نیست. خب این از لحاظ شرعی مشکل ندارد. چون همه وسایلی که در آن خانه هست شامل خمس نیست و یا ممکن است غذا از مالی تهیه شده باشد که هنوز به سال خمسی نرسیده. ولی برای سالک اثر وضعی دارد اگر از مال خمس نداده باشد در نفس او تاثیر میگذارد. یا مثل اینکه یک لیوان نوشیدنی به کسی بدهند او نداند که شراب بوده و میخورد. درست است که نمیدانسته ولی جهل او مانع این نمیشود که او مست نشود. از لحاظ شرعی حکمی بر او لازم نیست ولی اثر وضعی دارد و او را مست میکند. اثر حکمی ندارد ولی اثر وضعی دارد. و این اثر را اولیاءالله متوجه میشوند. باقی ماندن بر جنابت، تا وقت اذان اشکالی ندارد ولی برای شخص سالک مضر است اگر اتصال غسل بر جنابت نداشته باشد شیاطین بر او مسلط میشوند. نقل است که فردی خواست برای غسل به حمام برود در راه دید عده ای برای روضه به منزل آیت الله میلانی (ره)میروند با خودش گفت که اول میروم روضه بعد برای غسل میروم. آیت الله میلانی دم در ایستاده بود و به همه خوش آمد میگفت وقتی نزدیک شد آقا به ایشان فرمودند خوش آمدی ولی مجلس اهل بیت حرمت دارد. او برگشت رفت غسل کرد و دوباره به مجلس روضه برگشت. از بیانات @tareagheerfan
آیت الله بهاءالدینی : لذات روحانی ، نصیب چشم هرزه نمی شود. چشم دل باز کن تا که جان بینی/آنچه نا دیدنی است آن بینی @tareagheerfan
⭐️آیت الله العظمی آخوند ملاعلی معصومی همدانی وقتی که به مشهد مقدس مشرف شدند خدمت عارف بزرگ شیخ حسن علی اصفهانی (نخودکی ) می رسند و از ایشان تقاضای موعظه می کنند . آیت الله نخودکی می فرمایند . مرنج و مرنجان ، آیت الله آخوند می فرمایند . مرنجان را می فهمیم و می توانیم کاری کنیم که مردم از ما رنجش و آزرده خاطر نشوند ولی در مورد مرنج ، این کار خیلی مشکل است ، چطور می شود وقتی کسی که اهانت کرد یا اسباب ناراحتی به وجود آورد انسان خود را کنترل کند و ناراحت نشود به طوری که هم ناراحتی را بروز ندهد و هم خودش نرنجد ؟ 🔺آیت الله نخودکی فرمودند : اگر انسان همواره خودش را کسی نداند ، هیچ وقت رنجش پیدا نمی کند جناب حافظ میفرماید تا فضل و عقل بینی بی‌معرفت نشینی یک نکته‌ات بگویم خود را مبین که رستی @tareagheerfan
⭐️عمر انسان سه ویژگی دارد ۱_محدود است ۲_تکرار نمیشود ۳_پایان نامعلوم کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی؟ ره ز که پرسی؟چه کنی؟چون باشی؟ @tareagheerfan
⭐️علامه طهرانی ره در کتاب نور ملکوت قرآن داستانی را بیان میکنند که اجمال آن چنین است: من در اینجا فقط یک برخورد خود را با کسی که در أثر خدمت مادر، به مقام عالی رسیده بود، و کشف حجاب های ملکوتی برای او شده بود، برای شما بیان میکنم. یکروز درطهران، برای خرید کتاب، به کتاب فروشی إسلامیّه که در خیابان بوذر جمهری بود رفتم،مردی در آن کتابفروشی برای خرید کتاب آمده، و کمر بند چرمی خود را روی زمین پهن کرده بود؛ ومقداری از کتابهای ابتیاعی خود را بر روی کمربند چیده بود؛ از قبیل قرآن، و مفاتیح"الجنان"، و کلیله و دمنه، و بعضی از کتب دیگر مشغول بود تا بقیّه کتابهای لازم را جمع کند؛ و بالاخره پس از إتمام کار، مجموع کتاب‌ها را که در حدود پنجاه عدد شد، در میان کمربند بست؛ و آماده برای خروج بود که: ناگهان گفت: حبیبم الله. طبیبم الله یارم. یارم. جونم. جونم. چون نگاه به چهره‌اش کردم، دیدم. خیلی قرمز شده، و قطراتی از عرق بر پیشانیش نشسته؛ و چنان غرق در وَجْد و سرور است که حدّ ندارد. گفتم: آقاجان! درویش جان! تنها تنها مخور، رسم أدب نیست! شروع کرد یک دور، دور خود چرخ زدن؛ آنگاه با صدای بلند و سوزناک این أبیات از باباطاهر عریان را بسیار شیوا و دلنشین خواند: اگر دِلْ دلبرِ دلبرْ کدام است؟ وگر دلبر دلِ دل را چه نام است؟.... در اینحال ساکت شد، و گریه بسیاری کرد؛ و سپس شاد و شاداب شد، و خندید. گفتم: أحسَنت! آفرین! من حقیر فقیر وامانده هستم. انتظار دعای شما را دارم! شروع کرد به خواندن این أبیات: مو از قالوا بلی تشویش دیرُم گنه از برگ و بارُون بیش دیرُم... گفت: الحمدالله راهت خوب است. سیّد! سر به سرما مگذار! من بیچاره وامانده ام؛ تو هم باری روی کول ما میگذاری؟! آنگاه گفت:من شما را می‌ شناسم؛ در مسجد قائم نماز میخوانید؛ به آن مسجد آمده ام؛ بازهم می‌آیم. من جای معینی ندارم. شب‌ها خواب ندارم؛ در طهران پارس، طهران نو، طَرَشت. و این طرف و آن طرف میروم، به قهوه خانه‌ها میروم؛ و سرمیزنم. منزل سابق ما نزدیک دروازه شمیران بوده است. ولی از وقتیکه مادرم فوت کرده است، کمتر به آن منزل میروم. گفتم: عنایات از جانب خداوند است. ولی آیا به حسب ظاهر برای این عنایاتی که به شما شده است؛ سبب خاصّی را در نظر داری؟! گفت: بلی! من مادر پیری داشتم، مریض و ناتوان، و چندین سال زمین گیر بود؛ خودم خدمتش را می‌نمودم؛ و حوائج او را برمیآوردم؛ و غذا برایش میپختم؛ و آب وضو برایش حاضر میکردم؛ و خلاصه بهرگونه درتحمّل خواسته‌های او در حضورش بودم. و او بسیار تند و بدأخلاق بود. بَعْضاً فحش میداد؛ و من تحمّل میکردم، و بر روی او تبسّم میکردم. و بهمین جهت عیال اختیار نکردم، با آنکه از سنّ من چهل سال میگذشت. زیرا نگهداری عیال با این خلقِ مادر مقدور نبود. و من میدانستم اگر زوجه‌ای انتخاب کنم، یا زندگانی ما را بهم خواهد زد؛ و یا من مجبور می‌شدم مادرم را ترک گویم. و ترک مادر در وجدانم و عاطفه ام قابل قبول نبود؛ فلهذا به نداشتن زوجه تحمّل کرده، و با آن خود را ساخته و وفق داده بودم. گهگاهی در أثر تحمّل ناگواری هائی که از وی به من می‌رسید؛ ناگهان گوئی برقی بر دلم میزد، و جرقّه‌ای روشن می‌شد؛ و حال خوش دست میداد، ولی البته دوام نداشت وزود گذر بود. تا یک شب که زمستان و هوا سرد بود – و من رختخواب خود را پهلوی او و در اطاق او میگستردم، تا تنها نباشد، و برای حوائج، نیاز به صدا زدن نداشته باشد – در آن شب که من کوزه را آب کرده – و همیشه در اطاق پهلوی خودم میگذاردم که اگر آب بخواهد، فوراً به او بدهم – او در میان شب تاریک آب خواست. فوراً برخاستم و آب کوزه را در ظرفی ریخته، و باو دادم و گفتم: بگیر، مادر جان! او که خواب آلود بود؛ و از فوریّت عمل من خبر نداشت؛ چنین تصوّر کرد که: من آب را دیر داده ام؛ فحش غریبی به من داد، و کاسه آب را بر سرم زد. فوراً کاسه را دوباره آب نموده و گفتم: بگیر مادر جان، مرا ببخش، معذرت میخواهم! که ناگهان نفهمیدم چه شد؟ إجمالاً آنکه به آرزوی خود رسیدم؛ و آن برق‌ها و جرقه‌ها تبدیل به یک عالمی نورانی همچون خورشید درخشان شد؛ و حبیب من، یار من، خدای من، طبیب من، با من سخن گفت. و این حال دیگر قطع نشد؛ و چند سال است که ادامه دارد. در اینحال گیوه خود را وَر کشید؛‌و کتاب‌ها را به دوش گرفت، و خداحافظی کرده و گفت: إنشاء الله پیش شما میآیم؛ و به سمت دَرِ أنبار برای خروج رفت. در اینحال روی خود را به طرف ما کرده؛ و این غزل را با همان آهنگ خواند: منم که گوشه میخانه خانقاه منست دعای پیر مغان وردِ صبحگاه منست گرم ترانه چنگ و صبوح نیست چه باک نوای من به سحر آهِ عذرخواه منست..‌... @tareagheerfan
🌄 چرا غافل از احوال دل خویشتنم ❞ اگر كفشى از ما گم مى‌شود، مدام دنبالش مى‌گرديم، ولى خودمان گمشده‌ايم، هستى ما گم شده است، نعمت‌هاى حق را گم كرده‌ايم و هيچ باكى نداريم و اين گم كردن‌ها را جزء بدهكارى‌ها و باخت‌هاى خود به حساب نمى‌آوريم. 📚 | ص ۱۱۷ #️⃣ برگرفته از کانال استاد علی صفایی @tareagheerfan