پایان زندگی ما
لزوما همان روز مرگمان نیست.
برای برخی کسان،
این روز بسی پیش تر فرا می رسد،
اما برای آن کس که
به راستی زنده است،
شاید هرگز فرا نرسد.
#کلام_بزرگان
🕴 کریستین بوبن
به ما بپیوندید.
👉👉🌹 @Hakimaneh 🌹👈👈
◀️ روزه گرفتن ناصرالدین شاه ▶️
👑 ناصرالدینشاه قاجار در ماه مبارک رمضان نامهای به مرجع تقلید آن زمان میرزای شیرازی به این مضمون نوشت:
😡که من وقتی روزه میگیرم از شدت گرسنگی و تشنگی عصبانی میشوم و ناخودآگاه دستور به قتل افراد بیگناه میدهم؛ لذا جواز روزه نگرفتن مرا صادر بفرمایید!
☺️آیتاللهالعظمی میرزای شیرازی در جواب ناصرالدین شاه نوشت:
بسمه تعالی حکم خدا قابل تغییر نیست. لکن حاکم قابل تغییر است. اگر نمیتوانی به اعصابت مسلط شوی از مسند حکومت پایین بیا تا شخص با ایمانی در جایگاه تو قرار گیرد و خون مؤمنین بیهوده ریخته نشود!
#داستان_کوتاه
به ما بپیوندید.
👉👉🌹 @Hakimaneh 🌹👈👈
◀️ نعمت و مصیبت ▶️
🏠 روزی مهندس ساختمانی، از طبقه ششم میخواهد که با یکی از کارگرانش حرف بزند.
خیلی او را صدا میزند اما به خاطر شلوغی و سرو صدا کارگر متوجه نمیشود.
به ناچار مهندس، یک اسکناس ۱۰ دلاری به پایین میاندازد تا بلکه کارگر بالا رو نگاه کند. کارگر ۱۰ دلار را برمیدارد و توی جیبش میگذارد و بدون اینکه بالا را نگاه کند مشغول کارش میشود.
بار دوم مهندس ۵۰ دلار میفرستد پایین و دوباره کارگر بدون اینکه بالا را نگاه کند پول را در جیبش میگذارد.
بار سوم مهندس سنگ کوچکی را میاندازد پایین و سنگ به سر کارگر برخورد میکند. در این لحظه کارگر سرش را بلند میکند و بالا را نگاه میکند و مهندس کارش را به او میگوید.
💠 این داستان همان داستان زندگی انسان است، خدای مهربان همیشه نعمتها را برای ما میفرستد اما ما سپاسگزار نیستیم.
اما وقتی که سنگ کوچکی بر سرمان میافتد که در واقع همان مشکلات کوچک زندگیاند، به خداوند روی میآوریم.
بنابراین هر زمان از پروردگارمان نعمتی به ما رسید لازم است که سپاسگزار باشیم قبل از اینکه سنگی بر سرمان بیفتد!
#داستان_کوتاه
به ما بپیوندید.
👉👉🌹 @Hakimaneh 🌹👈👈
📎
انسان در بیست سالگی در مرکز جهان می رقصد،
در سی سالگی میان دایره پرسه می زند،
در پنجاه سالگی روی حاشیه راه می رود، و از نگریستن به درون و بیرون پرهیز می کند ...
پس از آن، دیگر اهمیتی ندارد؛
امتیاز کودکان و سالمندان،
نامرئی بودن آنهاست.
📚 زن آینده
🕴 کریستین بوبن
#تکه_کتاب
👉👉🌹 @Hakimaneh 🌹👈👈
◀️ دعای مادر ▶️
💎 از بایزید بسطامی، عارف بزرگ، پرسیدند: این مقام ارزشمند را چگونه یافتی؟
گفت: شبی مادر از من آب خواست.
نگریستم، آب در خانه نبود. کوزه برداشتم و به جوی رفتم که آب بیاورم. چون باز آمدم، مادر خوابش برده بود. پس با خویش گفتم: «اگر بیدارش کنم، خطاکار خواهم بود.» آن گاه ایستادم تا مگر بیدار شود.
هنگام بامداد، او از خواب برخاست، سر بر کرد و پرسید: چرا ایستادهای؟! قصه را برایش گفتم.
او به نماز ایستاد و پس از به جای آوردن فریضه، دست به دعا برداشت و گفت:
«خدایا! چنان که این پسر را بزرگ و عزیز داشتی، اندر میان خلق نیز او را عزیز و بزرگ گردان».
💠 اشاره به جلب رضایت مادر و تأثیر دعای او در حق فرزند، و این که جلب رضایت مادر، آدمی را به مقامهای والای معنوی میرساند
#داستان_کوتاه
به ما بپیوندید.
👉👉🌹 @Hakimaneh 🌹👈👈