eitaa logo
حکیمانه
971 دنبال‌کننده
229 عکس
0 ویدیو
0 فایل
🌷به نام خدایی که قلم را آفرید🌷 ادمین: @Realbrother #داستان_کوتاه #کلام_بزرگان #تکه_کتاب #متن_برتر #دیالوگ تنها حرف خدا و اولیاءش است که کاملا درست است. مابقی صرفا نظریات اشخاص است. 👌 کانالی مرجع برای تمام کانال های فرهنگی، سینمایی و ادبی ✌
مشاهده در ایتا
دانلود
آدمها در مورد آينده شون تصميم نميگيرن ، اونها در مورد عاداتشون تصميم ميگيرن و عاداتشون در مورد آينده ى اونها تصميم ميگيره #کلام_بزرگان 🕴F.M Alexander ✅ @Hakimaneh 🌹
ميدوني چه چيز بومرنگ ها رو خيلي دوست دارم؟ اونا ثابت ميکنن که عواقب کارهات به سراغت ميان #دیالوگ 📽 Arrow series 🔵 @Hakimaneh 🌺
◀️ پیرمرد و بز ▶️ چوپان بیچاره خودش را کشت که آن بز چالاک از آن جوی آب بپرد نشد که نشد. او می‌دانست پریدن این بز از جوی آب همان و پریدن یک گله گوسفند و بز به دنبال آن همان... عرض جوی آب قدری نبود که حیوان نتواند از آن بگذرد… نه چوبی که بر تن و بدنش می‌زد سودی بخشید و نه فریادهای چوپان بخت برگشته! پیرمرد دنیا دیده‌ای از آن جا می‌گذشت وقتی ماجرا را دید پیش آمد و گفت: من چاره کار را می‌دانم. آنگاه چوب دستی خود را در جوی آب فرو برد و آب زلال جوی را گل آلود کرد. 🐐بز به محض آنکه آب جوی را دید از سر آن پرید و در پی او تمام گله پرید...! چوپان مات و مبهوت ماند.این چه کاری بود و چه تأثیری داشت؟پیرمرد که آثار بهت و حیرت را در چهره چوپان جوان می‌دید گفت: تعجبی ندارد... تا خودش را در جوی آب می‌دید حاضر نبود پا روی خویش بگذارد.آب را که گل کردم دیگر خودش را ندید و از جوی پرید و من فهمیدم، این که حیوانی بیش نیست پا بر سر خویش نمی‌گذارد و خود را نمی‌شکند، چه رسد به انسان که بتی ساخته است از خویش و گاهی آن را می‌پرستد. به ما بپیوندید. 👉👉🌹 @Hakimaneh 🌹👈👈
ترسو ها هیچ وقت آغاز نمی کنند ضعیف ها هیچ وقت تمام نمی کنند و برنده ها هیچ وقت کوتاه نمی آیند #متن_برتر ▶️ @Hakimaneh 👈
همیشه کسانی که در هیچ کاری موفق نشده اند، می خواهند به آدم راهکار یاد بدهند. #کلام_بزرگان 🕴ویلیام فاکنر ✅ @Hakimaneh 🌹
زندگی کردن نایاب ترین چیز در این دنیاست بیشتر آدمها فقط زنده هستند #کلام_بزرگان 👤اسکار وایلد ✅ @Hakimaneh 🌹
◀️ چاله ▶️ روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد... یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد! یک یوگیست به او گفت این چاله و همچنبن دردت فقط در ذهن تو هستند و در واقعیت وجود ندارند!!! یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت! یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاه کرده بودند پیدا کند. یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که خواستن توانستن است! یک فرد خوشبین به او گفت: ممکن بود پاهات رو از دست بدی! سپس فرد بی سوادی که از آنجا می گذشت دست او را گرفت و از چاله بیرون آورد! تفاوت است میان آن که می تواند و انجام می دهد و آن که نمی تواند و انتقاد می کند. به ما بپیوندید. 👉👉🌹 @Hakimaneh 🌹👈👈
موفقیت این نیست که چقدر محکم میتونی ضربه بزنی زندگی راجع به اینه که توش چقدر میتونی ضربه بخوری و با این حال باز رو به جلو حرکت کنی اینجوریه که تو بازی زندگی برنده میشی #دیالوگ 📽Rocky Balboa 🔵 @Hakimaneh 🌺
بی تفاوت باشید! شادی چیزی نیست جز داشتن سلامت تن و یک حافظه‌ی ضعیف ... #کلام_بزرگان 👤 آلبرت شوایتزر ✅ @Hakimaneh 🌹
◀️ تجارت میمون ▶️ روزی روزگاری در روستایی در هند؛ مردی به روستایی‌ها اعلام کرد که برای خرید هر میمون 20 دلار به آنها پول خواهد داد. روستایی‌ها هم که دیدند اطراف‌شان پر است از میمون ؛ به جنگل رفتند و شروع به گرفتن‌شان کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت 20 دلار از آنها خرید ولی با کم شدن تعداد میمون‌ها روستایی‌ها دست از تلاش کشیدند. به همین خاطر مرد این‌بار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها 40 دلار خواهد پرداخت. با این شرایط روستایی‌ها فعالیت خود را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی باز هم کمتر و کمتر شد تا روستایی‌ان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزارهای‌شان رفتند. این بار پیشنهاد به 45 دلار رسید و در نتیجه تعداد میمون‌ها آن‌قدر کم شد که به سختی می‌شد میمونی برای گرفتن پیدا کرد. این‌بار نیز مرد تاجر ادعا کرد که برای خرید هر میمون 60 دلار خواهد داد ولی چون برای کاری باید به شهر می‌رفت کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمون‌ها را بخرد. در غیاب تاجر، شاگرد به روستایی‌ها گفت: «این همه میمون در قفس را ببینید! من آنها را به 50 دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت مرد آنها را به60 دلار به او بفروشید.» روستایی‌ها که [احتمالا مثل شما] وسوسه شده بودند پول‌های‌شان را روی هم گذاشتند و تمام میمون‌ها را خریدند... البته از آن به بعد دیگر کسی مرد تاجر و شاگردش را ندید و تنها روستایی‌ها ماندند و یک دنیا میمون. به ما بپیوندید. 👉👉🌹 @Hakimaneh 🌹👈👈
به گذشته خودم هرگز فکر نمی‌کنم، مگر اینكه بخواهم از آن نتیجه‌ای بگیرم. #کلام_بزرگان 👤جواهر لعل نهرو ✅ @Hakimaneh 🌹
ما برای ادامه دادن هیچکسی را نداریم جز خودمان! و این کافیست... #کلام_بزرگان 👤چارلز بوكفسکی ✅ @Hakimaneh 🌹
◀️ پیرمرد مریض ▶️ مرد جوانی پدر پیرش مریض شد. چون وضع بیماری پیرمرد شدت گرفت او را در گوشه جاده ای رها کرد و از آنجا دور شد. پیرمرد ساعت ها کنار جاده افتاده بود و به زحمت نفس های آخرش را می کشید. رهگذران از ترس واگیرداشتن بیماری و فرار از دردسر روی خود را به سمت دیگری می چرخاندند و بی اعتنا به پیرمرد .... نالان راه خود را می گرفتند و می رفتند. شیوانا از آن جاده عبور می کرد. به محض اینکه پیرمرد را دید او را بر دوش گرفت تا به مدرسه ببرد و درمانش کند. یکی از رهگذران به طعنه به شیوانا گفت:" این پیرمرد فقیر است و بیمار و مرگش نیز نزدیک! نه از او سودی به تو می رسد و نه کمک تو تغییری در اوضاع این پیرمرد باعث می شود. حتی پسرش هم او را در اینجا به حال خود رها کرده و رفته است. تو برای چی به او کمک می کنی!؟"شیوانا به رهگذر گفت:" من به او کمک نمی کنم!! من دارم به خودم کمک می کنم. اگر من هم مانند پسرش و رهگذران او را به حال خود رها کنم چگونه روی به آسمان برگردانم و از خالق هستی تقاضای هم صحبتی داشته باشم. من دارم به خودم کمک می کنم !" به ما بپیوندید. 👉👉🌹 @Hakimaneh 🌹👈👈
آموخته ام ... که لبخند ارزانترين راهي است که مي شود با آن، نگاه را وسعت داد.. #کلام_بزرگان 👤چارلی چاپلین ✅ @Hakimaneh 🌹
هرگز تسلیم نشو: سرباز پیاده در شطرنج اگر تا آخر ادامه بدهد وزیر می شود. #متن_برتر ▶️ @Hakimaneh 👈
◀️ فرار از زندگی ▶️ روزی شاگردی به استاد خویش گفت:استاد می خواهم یکی از مهمترین خصایص انسان ها را به من بیاموزی؟استاد گفت: واقعا می خواهی آن را فرا گیری؟شاگرد گفت:بله با کمال میل.استاد گفت:پس آماده شو با هم به جایی برویم.شاگرد قبول کرد.استاد شاگرد جوانش را به پارکی که در آّن کودکان مشغول بازی بودند،برد.استاد گفت:.... خوب به مکالمات بین کودکان گوش کن.مکالمات بین کودکان به این صورت بود: -الان نوبت من است که فرار کنم و تو باید دنبال من بدوی. -نخیر الان نوبت توست که دنبالم بدوی. -اصلا چرا من هیچوقت نباید فرار کنم؟ و حرف هایی از این قبیل... استاد ادامه داد:همانطور که شنیدی تمام این کودکان طالب آن بودند که از دست دیگری فرار کنند.انسان نیز این گونه است.او هیچگاه حاضر نیست با شرایط موجود رو به رو شود و دائم در تلاش است از حقایق و واقعیات زندگی خود فرار کند و هرگز کاری برای بهبود زندگی خود انجام نمی دهد.تو از من خواستی یکی از مهم ترین ویزگی های انسان را برای تو بگویم و من آن را در چند کلام خلاصه میکنم:تلاش برای فرار از زندگی به ما بپیوندید. 👉👉🌹 @Hakimaneh 🌹👈👈
خودت را بهتر کن این است همه ی کاری که برای بهتر کردن ِ جهان می توانی بکنی... #کلام_بزرگان 👤لودویگ ویتگنشتاین ✅ @Hakimaneh 🌹
طعم بسياری از شكست های زندگی را كسانی چشيده اند كه در دو قدمی كاميابی از تلاش خود دست كشيده اند. #کلام_بزرگان 🕴توماس اديسون ✅ @Hakimaneh 🌹
◀️ ابوریحان و آسیابان ▶️ آورده‌اند که روزی ابوریحان بیرونی به همراه یکی از شاگردانش برای بررسی ستارگان از شهر محل سکونتش بیرون‌شد و در بیابان کنار یک آسیاب بیتوته نمود تا اینکه غروب شد. کمی از شب گذشت که آسیابان بیرون‌آمد و خطاب به ابوریحان و شاگردش گفت: که می‌خواهد در آسیاب را ببندد اگر می‌خواهید درون بیایید همین اکنون با من به درون آیید، چون من گوش‌هایم نمی‌شنود و امشب هم باران می‌آید شما خیس می‌شوید و نیمه شب هم هر چقدر در را بکوبید من نمی‌شنوم وشما باید زیر باران بمانید! ناگهان شاگرد ابوریحان سخنان آسیابان را قطع کرد و گفت: این که اینجا نشسته بزرگترین دانشمند و ریاضیدان و همچنین منجم جهان است و طبق برآورد ایشان امشب باران نمی‌آید! آسیابان گفت: به هر حال من گفتم، من گوش‌هام نمی‌شنود و شب اگر شما در را بکوبید من متوجه نمی‌شوم. شب از نیمه گذشت باران شدیدی شروع به باریدن کرد و ابوریحان و شاگردش هر چه بر در آسیاب کوفتند، آسیابان بیدار نشد که نشد. تا اینکه صبح شد و آسیابان بیرون آمد و دید که شاگرد و استاد هر دو از شدت سرما به خود می‌لرزند و هر دو با هم به آسیابان گفتند: که تو از کجا می‌دانستی که دیشب باران می‌آید؟ آسیابان پاسخ داد من نمی‌دانستم، سگ من می‌دانست! ابوریحان گفت: آخر چگونه سگ می‌داند که باران می‌آید؟ آسیابان گفت: هر شبی که قرار است باران بیاید سگ به درون آسیاب می آید تا خیس نشود. ناگهان ابوریحان آواز داد و گفت: خدایا آنقدر می‌دانم که می‌دانم به اندازه یک سگ، هنوز نمی‌دانم. به ما بپیوندید. 👉👉🌹 @Hakimaneh 🌹👈👈
شما آهنربایی زنده هستید در مورد هرچه بیندیشید همان را به سمت خود می کشید #متن_برتر ▶️ @Hakimaneh 👈
سه گروه را هرگز فراموش نكن: آنها كه در شرایط دشوار كمكت كردند آنها كه در شرایط دشوار رهایت كردند آنها كه در شرایط دشوار قرارت دادند #کلام_بزرگان 🕴 ارنست همینگوی ✅ @Hakimaneh 🌹
با یک کارت کتابخانه بیش از گواهینامه‌ ی رانندگی می‌توانید به جلو حرکت کنید #کلام_بزرگان 🕴روبن مارتینز ✅ @Hakimaneh 🌹
◀️ جواب دندان شکن ▶️ روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد . بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ،تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و ... محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت: مادمازل من لئون تولستوی هستم . زن که بسیار شرمگین شده بود ،عذر خواهی کرد و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید ؟ تولستوی در جواب گفت: شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید به ما بپیوندید. 👉🌹 @Hakimaneh 🌹👈
آنچه که "انجام می‌دهی" بسیار تاثیر گذارتر است از آنچه که "می‌گویی" #کلام_بزرگان 🕴استیون کاوی ✅ @Hakimaneh 🌹
◀️ اهدای خون ▶️ سال ها پیش زمانی که به عنوان داوطلب در بیمارستان استانفورد مشغول کار بودم با دختری به نام لیزا آشنا شدم که از بیماری جدی و نادری رنج میبرد. ظاهرا تنها شانس بهبودی او گرفتن خون از برادر پنج ساله خود بودکه او نیز قبلا مبتلا به این بیماری بود و به طرز معجزه آسایی نجات یافته بودو هنوز نیاز به مراقبت پزشکی داشت.پزشک معالج وضعیت بیماری خواهرش را توضیح داد و پرسید آیا برای بهبودی خواهرت مایل به اهدای خون هستی؟؟ برادر خردسال اندکی تردید کرد و سپس نفس عمیقی کشید و گفت:بله من اینکار را برای نجات لیزا انجام خواهم داد. در طول انتقال خون کنار تخت لیزا روی تختی دراز کشیده بودو مثل تمامی انسان ها که با مشاهده اینکه رنگ به چهره خواهرش باز میگشت خوشحال بود و لبخند میزد.سپس رنگ چهره اش پریده بیحال شده و لبخند بر لبانش خشکید. نگاهی به دکتر انداخته و با صدای لرزانی گفت:آیا میتوانم زودتر بمیرم؟؟؟ پسر خردسال به خاطر سن کمش توضیحات دکتر معالج را عوضی فهمیده بود و تصور میکرد باید تمام خونش را به لیزا بدهد و با شجاعت خود را آماده مرگ کرده بود به ما بپیوندید. 👉🌹 @Hakimaneh 🌹👈