eitaa logo
Hale_nou
69 دنبال‌کننده
199 عکس
235 ویدیو
74 فایل
ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنْفَعُ المُؤْمِنِينَ( حال نو معنوی) شماره همراه ۰۹۱۹۰۵۹۱۵۷۵ مطالب بیشتر و قدیمی تر در کانال ذکر نافع در پیام رسان سروش به آدرس zekrenafea@ موجود است ارتباط با ادمین: @alireza_ahmadiso
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ 💛 معشوق جدید! 💛 🍏 گفت: قبول. ولی یک شرط دارد. ـ چه شرطی؟ ـ من همسر تو می شوم، ولی بعد از چهل روز. در این چهل روز، باید همه نماز های خود را در مسجد بخوانی و نماز شبت هم ترک نشود. 🍏 جوانک پذیرفت. گوهرشاد اگر به او می گفت شرط همسری من با تو این است كه كوهی را بر دوش بگیری و از شرق عالم به غرب ببری، قبول می كرد. چهل روز نماز در مسجد و چهل نماز در نیمه های شب كه چیزی نیست. 🍎 هر روز كه می گذشت، او خوشحال تر می شد. روزها را می شمرد و وصال را در چند قدمی خود می دید. روزی از مسجد به خانه بازمی گشت كه احساس كرد، نماز را هم دوست دارد. 🍎 اما نمی دانست نماز را برای نماز دوست دارد یا برای آنكه او را به وصال گوهرشاد می رساند. روزهای بعد، نمازش را كه می خواند، مثل روزهای قبل، شتابان از مسجد بیرون نمی آمد. می نشست و با خدای خود گفت وگو می كرد. 🍋 تا آن موقع گمان می كرد كه شب برای خوابیدن است؛ اما مدتی است كه شب ها را برای نماز دوست داشت. نیمه های شب برمی خاست، می گرفت، رو به می ایستاد و نماز می خواند. 🍋 كم كم نماز و و سحرخیزی، در دلش جا باز كرد. روزها را برای مسجد دوست داشت و شب ها را برای نماز شب. اندک اندک به روز چهلم نزدیک می شد؛ اما او دیگر مثل سابق، انتظار روز آخر را نمی كشید. 🍑 سرانجام روز چهلم فرارسید؛ اما جوان مشهدی چنان با نماز و مسجد دوست شده بود كه دیگر به گوهرشاد فكر نمی كرد. 🍑 روز چهل و یكم را هم به رفت. روز چهل و دوم را هم با مسجد و نماز سر كرد. روزها می گذشت و او فقط به معشوق جدیدش فكر می كرد. 📚 رضا بابایی ؛ نماز در حكایت ها و داستان ها ؛ ص ۱۰۱ (بر پایه داستان كارگر و گوهرشاد. ر.ک: لطیف راشدی، سرود شكفتن، ص ۲۸) دوستانتان را به کانال مهمان کنید; آدرس کانال 🌹حال نو معنوی🌹 در پیام رسان ایتا👇👇 ✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃 @hale_nou🍃 🌷https://eitaa.com/hale_nou