#منظررندان
#مصیبترندان
گونه: #روایت #مرثیه
موضوع: #حرّ / #امامحسین
قالب : #چارپاره
وزن: #فاعلاتنمفاعلنفعلن
شاعر: #سیّدحمیدرضابرقعی
ـــــــــــ
دور شو، کور شو! صدا برخاست
قلبها را پر از مخاطره کرد
کاروان را به طرفة العینی
دستۀ دزدها محاصره کرد
ما نه سوداگریم نه تاجر
نیست جز نان و آب رهتوشه
زاد راه است التماس دعا
بار ما هست شوق ششگوشه
چشم سردسته ناگهان تر شد
لرزش شانهاش نمایان شد
بار دیگر نقاب خود را بست
اشک او در غرور پنهان شد
روی زانوی خود نشست آرام
راه را با اشارهای وا کرد
بعد سی سال سردی و تلخی
چایی روضه کار خود را کرد
کاروان نقطۀ سپیدی شد
محو شد رفته رفته در تصویر
همچنان ایستاده در صحرا
راهزن، بیتپانچه، بیشمشیر
نه کلاهی، نه خرقهای، تنها
یک لباس سپید بر تن داشت
از پشیمانیاش خبر میداد
چکمهای که به دور گردن داشت
سال شصت و یک غم و اندوه
کاروان حسین برمیگشت
دست غارت حریص شد، حتی
از سر کهنه پیرهن نگذشت
آب آزاد شد ولی آتش
در دل خیمهها پراکندند
قافیه کاشکه ربودن بود
زیور از گوش دختران...
#منظررندان
#مصیبترندان
گونه: #مرثیه
موضوع: #حضرتعلیاکبر
قالب : #غزل
وزن: #فاعلاتنمفاعلنفعلن
شاعر: #محمّدسهرابی / #معنیزنجانی
ـــــــــــ
پسرم رفت و طالعم برگشت
خشک لب رفت و دیده ام تر گشت
نه كه امروز مصطفی شده است
از قدیم این پسر پیمبر گشت
در طواف رسول، خونین گشت
هر سنان كه به گرد اكبر گشت
سرشكسته شده است كوفه دو بار
مصطفی هم شبیه حیدر گشت
خون دویده است بر رخ گلِ من
یاس، چون لاله های احمر گشت
سر به سر گشت بیع اكبر و من
تا رخم با رخش برابر گشت
جلوه های حسین رنگین است
گاه اكبر شد و گه اصغر گشت
مطلع معنی است مقطع او
پسرم رفت و طالعم برگشت