حلقۀ رندان
📜بسم ربّ الحُسَین نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا #محتشم_کاشانی
#گلاب
#منظر_رندان
گونه: #مدح/#مصیبت
موضوع: #امام_حسین علیه السّلام
قالب شعر: #غزل
وزن: #مفعولفاعلاتمفاعیلفاعلن
شاعر: #سیده_تکتم_حسینی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این خانهای که خشت به خشتش پر از غم است
عمریست وقف روضۀ ماه محرم است
با دستهای پیر پدر قد کشیده است
آجر به آجرش اگر اینقدر محکم است
در این محل نسیم اگر مویه میکند
از عاشقان موی پریشان پرچم است
آن پرچمی که خط به خطِ تار و پود آن
«باز این چه شورش است که در خلق عالم...» است
بر سقف نم کشیدۀ آن، ظنّ بد مَبَر
از گریه چشمهای حسینیّه پر نم است
بر آن نشسته است اگر خاک، در عوض
اسباب یاد چادر خاکی فراهم است
#گلاب
#منظر_رندان
گونه: #مدح/#مصیبت
موضوع: #حضرت_قاسم علیه السّلام
قالب شعر: #غزل
وزن: #فاعلاتنفاعلاتنفاعلاتنفاعلن
شاعر: #سید_رضا_جعفری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هيچ موجى از شكست شوق من آگاه نيست
در كنار ساحلم امّا به دريا راه نيست
تا مپندارند با مرگم تو مىميرى بگو
اينكه میبينيد فعل است و ظهور، الله نيست
در مسير لا و الا خون عاشق مىدود
در دل معشوق مطلق راه هست و راه نيست
كاروان تشنه، اشكت را نشانم داده است
منزل من چشمهاى توست، پلک چاه نيست
روى بر سمّ ستوران دادم و گفتم به خاک
در مقام جلوهٔ خورشيد جاى ماه نيست
مىبرى من را و پا را مىكشم روى زمين
در ركاب شوق حرف از قامت كوتاه نيست
صوت داود است جارى از فضاى سينهام
در مسيرش استخوانى گاه هست و گاه نيست
مىزنيدم ضربه امّا من نمىريزم فرو
كوه را هيچ التفاتى بر هجوم كاه نيست
🆔@halghe_rendan
#گلاب
#منظر_رندان
گونه: #مرثیه
موضوع: #حضرت_علی_اکبر علیه السّلام
قالب شعر: #غزل
وزن: #مفعولفاعلاتمفاعیلفاعلن
شاعر: #معنی_زنجانی #محمد_سهرابی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دل؛خون،نگاه؛بسته،نفس؛حبس،خون؛روان
دم؛بازدم،حضور؛غیاب،اشک؛سیل سان
برگشته؛بخت،آمده؛طوفان،رسیده؛درد
افتاده؛قرعه،قرعه؛فتادن؛امان امان
برعكس؛كار،منقلب از این زمان؛زمین
خورشید؛ماه،ماه؛ستاره،زمین؛زمان
آمده،چه؟بانگ،بود چه؟بانگ مرو مرو
می رفت،چه؟صدا،به چه معنی؟بمان بمان
زد بر تنش،كه؟خصم،چه؟افواج تیر،تیر
آمد برش،كه؟شاه،چگونه؟كمان كمان
شد قطعه قطعه،كی؟سر ظهری،كجا؟به دشت
لب تشنه،خسته،روی زمین،زیر آسمان
چرخیده؛سر،شكسته؛قدم،سوخته؛جگر
تفتیده؛آه،خشک؛دو لب،خشک تر؛زبان
محور؛عمود،شعر؛علی،صنعت؛ازدواج
حورا؛عروس،حجله؛جنان،تیغ؛خطبه خوان
بحث؛اختیار،مساله؛جبر،آب؛راه حل
موضوع؛تیغ،فكر؛سنان،مغز؛استخوان
اكبر؛شهید،شاه؛پریشان،حرم؛غریب
واژون؛فلك،سیاه؛زمین،تار؛آسمان
معنی؛غلام،شعر؛غلامی،قلم؛اثاث
میخانه؛روضه،ساقی پیر؛اكبر جوان
حلقۀ رندان
دَخَلَت زَینبُ عَلَی بن زیاد خط که از این شکسته تر دارد؟!💔 #محمد_سهرابی #گلاب #حضرت_زینب سلام الله
#گلاب
#منظر_رندان
گونه: #مرثیه/#مدح
موضوع: #حضرت_زینب سلام الله علیها
قالب شعر: #قصیده
وزن: #فعلاتنمفاعلنفعلن
شاعر: #معنی_زنجانی #محمد_سهرابی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خبر از ما اگر خبر دارد
از قضا صحبت قَدَر دارد
دیده در خون کند سفر ز کسی
که محرّم از او صفر دارد
دختر شیر بیشه زار شرف
کز وجود و عدم گذر دارد
دختر آفتاب و دختر آب
که از او سایه هر شجر دارد
زینب از رخ چو پرده بردارد
جان ماه از حسد خبر دارد
جلوه ای گر سری بلند کند
عشق، تعظیم تا کمر دارد
دل یکی، جان یکی، حسین یکی
یک چو دو گشت درد سر دارد
زینب از خود گذشت همچون آب
آب از این دست بس گذر دارد
دختر شیر، صحبتش شِکَر است
در دل بیشه نی شکر دارد
زن از این دست جرأت محض است
مرد، کی اینچنین هنر دارد؟
رازی از خویشتن بُروز نداد
بگذر از این که دو پسر دارد
نذر او باد گریه های کمم
گرچه خود اشک بیشتر دارد
در مقامات چشم او نقل است
که به کفّار هم نظر دارد
با محبّان چه کار خواهد کرد
او که با دشمنان نظر دارد
ما همه سایه های آن نَفَسیم
ناله ی ما از او اثر دارد
شرح مویش حرام تکوینی است
ورنه صد حاشیه خبر دارد
گفت با او طبیب گریه مکن
گفت جز این به من ضرر دارد
زینب آن جامه ی پر از خون است
که به خود زخم های تر دارد
ای بمیرند نوکران حسین
زین مصائب که او به بر دارد
شرح طولانی پریشانی
یک دو خط حرف مختصر دارد
دَخَلَت زَینبُ عَلَی بن زیاد
خط که از این شکسته تر دارد؟!💔🌧
🆔@halghe_rendan
حلقۀ رندان
از هر چه غیر دوست گذشتی به راه عشق من اندر این معامله چون از تو بگذرم؟💔 #عابد_تبریزی #گلاب #دردانه
#گلاب
#منظر_رندان
گونه: #مرثیه/#مدح
موضوع: #حضرت_زینب سلام الله علیها / #امام_حسین علیه السّلام
قالب شعر: #غزل
وزن: #مفعولفاعلاتمفاعیلفاعلن
شاعر: #عابد_تبریزی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تا مصحف جمال تو گردیده منظرم
آیات حسن توست به هر جا كه بنگرم
جز آنكه بینم از جلواتت به هر نگاه
سود از سواد دیده خونین نمیبرم
گلبوتهایست در سر نی اینكه بینمش؟
یا هست حسن وجه خدایی مصورّم
من كشته ولای تو هستم به جان تو
بعد از تو نیست زندگی خویش باورم
تا جام تشنگی به كفت داد آسمان
پر كرد از عصارهی خونابه ساغرم
هستی تو، یا جمال ازل جلوه میكند
این منظری كه گشته عیان در برابرم
خورشید در سر نی و غوغای اهل شام
ای وای من مگر كه به صحرای محشرم
از هر چه غیر دوست گذشتی به راه عشق
من اندر این معامله چون از تو بگذرم؟
با گوش جان طنین اناالله بشنوم
در چشم دل تجلی طور است منظرم
تشریف یاد حسن تو را در حریم دل
در هر قدم ستبرق جان را بگسترم
لبتشنگان آب بقای لب تو را
همراه خود به ظلمت شامات میبرم
ترصیع خاك راه تو را در مسیر عشق
بس درّها كه در صدف دیدهپرورم
جا بر فراز مسند خورشید كردهام
افتاده تا ظلال ولای تو بر سرم
از عرش برتر است ستیغ وفا و من
با شهپر وقار در آن اوج میپرم
این عزّتم بس است كه من خواهر توأم
وین فخر بس مرا كه تو هستی برادرم
عصمت بها گرفته ز عنوان زینبی
عفت پناه یافته در زیر معجرم
باب نجات هست در كبریائیت
من «عابدم» غلام تو ای شاه ذوالكرم
🆔@halghe_rendan
#گلاب
#منظر_رندان
گونه: #مرثیه
موضوع: #حضرت_زینب سلام الله علیها / #اسارت
قالب شعر: #غزل
وزن: #فعلاتنفعلاتنفعلاتنفعلن
شاعر: #جودی_خراسانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حال اطفال خود، ای پیشرو قافله! بین
گردن سلسلهای، بسته به یک سلسله بین
به سر خار مغیلان، به ره شام بلا
دلشکسته همه را پای پُر از آبله بین
ای که نزدیکتر از جان به تنی، زینب را
مدّ آهی به میان من و خود فاصله بین
گه سرت را به سنان بینم و گاهی به تنور
زندهام باز، مرا صبر نگر، حوصله بین
سر بازار سر ماه بنیهاشم را
اندر این مشغله در محفل ما، مشعله بین
سر اصغر به سر نیزه بُوَد پیش رباب
ای سبکسیر! به سنگیندلی حرمله بین
معنی «بسمله» در ابروی اکبر بنگر
خال آن صفحهی رو، نقطهی این «بسمله» بین
پیش آن صفحه که «جودی»، رقم نام تو زد
روی خورشید فلک را، ورق باطله بین
🆔@halghe_rendan
حلقۀ رندان
آه، یاران روزگارم شام شد نوبت شرح ورود شام شد💔 استاد #غلامرضا_سازگار #گلاب 👇🏻در ادامه متن کامل این
#گلاب
#منظر_رندان
گونه: #مرثیه
موضوع: #حضرت_زینب سلام الله علیها / #اسارت / #الشام
قالب شعر: #مثنوی
وزن: #فاعلاتنفاعلاتنفاعلن
شاعر: #غلامرضا_سازگار #میثم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آه، یاران روزگارم شام شد
نوبت شرح ورود شام شد
شام شهر محنت و رنج و بلا
شام، یعنی سخت تر از کربلا
شام یعنی مرکز آزارها
آل عصمت را سربازارها
شام یعنی از جهنم شوم تر
اهل بیت از کربلا مظلوم تر
شام یعنی ظلم و جور بی حساب
اهل بیت عصمت و بزم شراب
در ورود شام، از شمر لعین
کرد خواهش ام کلثوم حزین
کای ستمگر بر تو دارم حاجتی
حاجتی بر کافر دو ن همتی
ما اسیران، عترت پیغمبریم
پرده پوشان حریم داوریم
خواهی ار ما را بری در شهر شام
از مسیری بر که نبود ازدحام
بلکه کمتر گِرد عترت صف زنند
خنده و زخم زبان و کف زنند
آن جنایت پیشه آن خصم رسول
بر خلاف گفتۀ دخت بتول
داد خبث طینت خود را نشان
برد از دروازۀ ساعاتشان
پشت آن دروازه خلقی بی شمار
رخت نو پوشیده، دست و پا نگار
بهر استقبال، با ساز و دهل
سنگشان در دست، جای دسته گل
ریختند از هر طرف زن های شام
آتش و خاکستر از بالای بام
زینب مظلومه بود و گرد وی
هیجده خورشید، بر بالای نی
هیجده آئینۀ حق الیقین
هیجده صورت زصورت آفرین
هیجده ماه به خون آراسته
با سر ببریده بر پا خواسته
رأس ثارالله زخون بسته نقاب
سایبان زینب اندر آفتاب
آن سوی محمل سر عباس بود
روبرو با رأس خیرالناس بود
یک طرف نی سر طفل رباب
بر سر نی داشت ذکر آب آب
ماه لیلا جلوه گر بر نوک نی
گه به عمّه گه به خواهر چشم وی
بس که بر آل علی بیداد رفت
داستان کربلا از یاد رفت
خصم بد آئین به جای احترام
کرد اعلان بر یهودی های شام
کاین اسیران عترت پیغمبرند
وین زنان از خاندان حیدرند
این سر فرزند پاک حیدر است
روز، روز انتقام خیبر است
طبق فرمان امیر شهر شام
جمله آزادید بهر انتقام
این سخن تا بر یهود اعلام شد
شام ویران شام تر از شام شد
آن قدر آل پیمبر را زدند
دختران ناز پرور را زدند
خنده های فتح بر لب می زدند
زخم ها بر قلب زینب می زدند
آن یکی بر نیزه دار انعام داد
این به زین العابدین دشنام داد
پیر زالی دید در شام خراب
بر فراز نیزه قرص آفتاب
آفتابی نه سری در ابر خون
لب کبود اما رخ او لاله گون
بر لبش ذکر خدا جاری مدام
سنگ ها از بام گویندش سلام
از یکی پرسید این سر زآن کیست
گفت این رأس حسین بن علیست
این بود مهر سپهر عالمین
نجل احمد یوسف زهرا حسین
وای من ای وای من ای وای من
کاش می مردم نمی گفتم سخن
آن جنایت پیشه با خشم تمام
زد بر آن سر سنگی از بالای بام
آن سر آن آئینۀ حق الیقین
اوفتاد از نیزه بر روی زمین
ریخت زین غم بر سر خورشید خاک
گشت قلب آسمان ها چاک چاک
🆔@halghe_rendan
حلقۀ رندان
#گلاب #کتابندان نام کتاب:#با_کاروان_نیزه به قلم:#علیرضا_قزوه انتشارات:#سوره_مهر #امام_حسین #معرفی_ک
#گلاب
#منظر_رندان
گونه: #مرثیه
موضوع: #حضرت_زینب سلام الله علیها / #اسارت / #الشام
قالب شعر: #ترکیب_بند
وزن: #مفعولفاعلاتمفاعیلفاعلن
شاعر: #علیرضا_قزوه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قربان آن نی یی که دمندش سحر، مدام
قربان آن می یی که دهندش علی الدوام
قربان آن پری که رساند تو را به عرش
قربان آن سری که سجودش شود قیام
هنگامۀ برون شدن از خویش، چون حسین
راهی برو که بگذرد از مسجدالحرام
این خطی از حکایت مستان کربلاست:
ساقی فتاد، باده نگون شد، شکست جام!
تسبیح گریه بود و مصیبت، دو چشم ما
یک الامان ز کوفه و صد الامان ز شام
اشکم تمام گشت و نشد گریهام خموش
مجلس به سر رسید و نشد روضهام تمام
با کاروان نیزه به دنبال، میرویم
در منزل نخست تو از حال میرویم
#بند_چهاردهم #با_کاروان_نیزه
🆔@halghe_rendan
حلقۀ رندان
منزل، خرابه؛💔 فرش، زمین؛💔 سقف، آسمان💔 در شام شد ز کوفه فزون، احتشامشان 🌧 #وصال_شیرازی #دردانه #گ
#گلاب
#منظر_رندان
گونه: #مرثیه
موضوع: #حضرت_زینب سلام الله علیها
#اسارت / #الشام / #امام_حسین علیه السّلام
قالب شعر: #ترکیب_بند
وزن: #مفعولفاعلاتمفاعیلفاعلن
شاعر: #وصال_شیرازی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چون شام گشت، آل پیمبر، مقامشان
از چاشت گاه کوفه بتر گشت، شامشان
از دُرد دَرد و زهر غم و شربت فراق
کرد آن چه داشت، ساقی دوران، به جامشان
یک صبح و شامِ حشر، شفاعت بُوَد جزا
یک صبح تا به شام، عقوبت به شامشان
صید حرم به شام کشید آسمان چرا؟
اندیشه ای نداشت ز صید حرامشان
منزل، خرابه؛ فرش، زمین؛ سقف، آسمان
در شام شد ز کوفه فزون، احتشامشان
خوانْد اهل بیت را و سر شاه را یزید
در طشت زر نهاد، پی احترامشان
شد محشری به پا چو عیان گشت سر، بلی
طالع شد آفتاب قیامت، به شامشان
آن روز خلق، آل نبی را شناختند
کآورد آن لعین، به صف خاص و عامشان
بُد شامشان ز کوفه بتر، کوفه شان ز شام
ز احوال شام و کوفه شمارم کدامشان؟
کُشت و گرفت و بُرد و به تاراج داد و سوخت
مرد و زن و لباس و جهیز و خیامشان
با آن چه کرد، کرد پشیمانی آشکار
صیدی نداشتند که می کرد رامشان
اندیشه ای ز جور و جفا، آن لعین نداشت
بودش سر ستیزه، قضا بیش از این نداشت
🆔@halghe_rendan
#گلاب
#منظر_رندان
گونه: #مدح /#مناجات
موضوع: #امام_حسین علیه السّلام / #اربعین
قالب شعر: #غزل
وزن: #فعلاتنفعلاتنفعلاتنفعلن
شاعر: #حافظ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرحبا طایرِ فَرُّخ پِیِ فرخنده پیام
خیرِ مقدم چه خبر؟ دوست کجا؟ راه کدام؟
یا رب این قافله را لطفِ ازل بدرقه باد
که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام
ماجرایِ من و معشوقِ مرا پایان نیست
هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام
گل ز حَد بُرد تَنَعُّم نفسی رخ بنما
سرو مینازد و خوش نیست خدا را بخرام
زلفِ دلدار چو زُنّار همیفرماید
برو ای شیخ که شد بر تنِ ما خرقه حرام
مرغِ روحم که همیزد ز سرِ سِدره صَفیر
عاقبت دانهٔ خالِ تو فِکَندَش در دام
چشمِ بیمارِ مرا خواب نه در خور باشد
من لَهُ یَقتُلُ داءٌ دَنَفٌ کیفَ یُنام
تو تَرَحُّم نکنی بر منِ مُخلص گفتم
ذاکَ دعوایَ و ها انتَ و تِلکَ الایّام
حافظ ار میل به ابرویِ تو دارد شاید
جای در گوشهٔ محراب کنند اهلِ کلام
🆔@halghe_rendan
حلقۀ رندان
گر نجات اخروی خواهی، به دنیای دنی دست دل افکن، به دامان امام هفت و چار #شکوهی_تهرانی #دردانه #تک_بی
#منظر_رندان
گونه: #مدح / #حکایت / #مرثیه
موضوع: #امام_حسن_عسکری علیه السّلام
قالب شعر: #قطعه
وزن: #فاعلاتنفاعلاتنفاعلاتنفاعلن
شاعر: #شکوهی_تهرانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گر نجات اخروی خواهی، به دنیای دنی
دست دل افکن، به دامان امام هفت و چار
مصطفی خُلق و علی قدرت، بتول عصمت همانْک
از حسین و از حسن، بر جاست، او را اقتدار
چون علی بن الحسین، از علم باقر با خبر
هم چو جعفر، صادقُ القول و چو موسی یادگار
از کرم، تالی سلطان خراسان، آن امام
از تقی و از نقی، آن مقتدا، در افتخار
عسکری؛ آن شهسوار کشور دنیا و دین
عسکری؛ آن مظهر اجلال ذات کردگار
آن امامی که طفیلی وجودش، گر نبود
باز از رفتار ماندی، گَردِش لیل و نهار
معنی خلقُ العظیم و صورت حسنُ المآب
حُسن خَلق و خُلق او، از مصطفی بُد یادگار
در خورَش بس، مهدی عصر است، او را جانشین
قائم ذوالنّصر زو باقی بُوَد، در روزگار
هیچ دانی چون ملقّب شد، حسن بر عسکری؟
گوش بنْما تا کنم، سرّ نهان را آشکار
از بنی عبّاس، چون بر معتصم، نوبت رسید،
بر سریر کامرانی، چون نشست، آن کین شعار،
مالکُ المُلک ولایت، شاه اقلیم وجود
شد به امر آن معاند، سوی هامون، رهسپار
آن سپاه بی شُمر را، آن پلید پُر ز کین
داد سانِ لشگری اندر برِ آن شهریار
گفت: یابن عم! ببین بر حشمت سلطانی ام
هست در فرمان من، از این سپاهی، صد هزار
پاسخش فرمود، شاه عسکری، در آن زمین
ای شده مغرور، بر دوران چرخ کجمدار!
وارث تاج فتحنا، شاه با رفعت منم
هفت ارض و نُه فلک، از جود من، دارد قرار
اوّلین مسند نشین بزم ربّ العزّتم
بر تمام ماسِوایم، شهریار کام کار
ساری و جاری است، حکمم، بر تمام ممکنات
قاسمُ الارزاق خلقم، از صغار و از کبار
عرش و فرش و لوح و کرسی و سماوات و زمین
خلق گشته از طفیلی وجودم، زینهار
بی ولای من، نمی روید گیاهی، از زمین
بی رضای من، درختان را نمی باشد بهار
موج، بی حُکمم نمی خیزد ز بحر بی کران
بی صواب امر من، کشتی نگردد در بِحار
تا نباشد امر من، نطفه نبندد، در جنین
بی اجازاتم ز مادر، طفل ناید آشکار
قدرت جان آفرین، در آستین من بُوَد
از وجود من، به گَردِش هست، چرخ کج مدار
آدم و نوح و خلیل اللّه و موسای کلیم
هم چو عیسی، بر زمین قدر من، سوده عذار
انبیای اوّلین و آخرین، در روز و شب
جز محمّد، گشته بر خوان عطایم، ریزه خوار
هم چو اسرافیل و جبرائیل و میکائیل راد
خیل کرّوبین، ستاده، بر در من، بنده وار
گر که خواهی، گردی از سرّ حقیقت با خبر
چشم باطن باز کن، بنْگر به صنع کردگار
جلوه گر از معجز آن مظهر ربّ جلیل
شد به چشم آن پلید مرتد بی ننگ و عار
از ثری تا بر ثریّا، وز ثریّا تا ثری
از جنوب و از شمال و از یمین و از یسار
معتصم دید آن قدر افواج، از خیل مَلَک
از زمین تا آسمان، بر بسته صف، از هر کنار
بر امام عسکری می گفت، سر خیل مَلَک
اذن ده از این سپاهی، برکشم از جان، دمار
معتصم از خوف، بر خاک اوفتاد و عرض کرد
عذر خواه از کرده ی خود گشتم، ای والا تبار!
در ظهور آمد، چو این معجز ز سبط مصطفی
شد ملقّب، بر امام عسکری، آن تاجدار
در عراق و در عجم شد، منتشر این داستان
بر تمام دوستان، از پیرو هشت و چهار
چون به تدبیرات شیخ طوسی، آن هم کشته شد
رفت بر سوی جهنّم، کرد در آتش قرار
بعد از آن شد معتمد، آن ننگ دین را جانشین
شد خلافت، منتقل، بر آن پلید نابکار
بغض آن حضرت، به قلب آن پلید بوالفضول
عقده گشت و شد پی قتل ولی کردگار
با هزاران حیله و نیرنگ، آن شوم پلید
بر امام عسکری نوشانْد، زهر ناگوار
با دو صد تلبیس، آن ابلیسْ خوی بد سرشت
دید فسق باطنش شد، نزد مردم، آشکار
کس فرستاد از قفای عالمان مسلمین
بهر دفع سمّ آن حضرت، به احوال فگار
از اطبّای فرنگ و مُسلم و دین مجوس
کرد حاضر، نزد آن حضرت ز هر شهر و دیار
آن چه کوشیدند، دفع زهر، از آن حضرت کنند
چاره ای پیدا نشد، بر دفع زهرِ جانْ شکار
الغرض؛ مقتول شد، چون آن امام مؤمنین
بهر کفن و غسل شد، مهدی قائم، آشکار
بهر دفنش، جمع گردیدند، چون از مسلمین
«واماما!» گو، برهنه پا و سر، از هر کنار
دفن جسم باب نامی کرد، از بعد نماز
خویش، غائب در نظر کردند، با قلب فگار
آه از بی یاری جدّ غریبِ او، حسین
که به دشت کربلا، جسمش بُدی بی غم گسار
یک هزار و نهصد و پنجاه زخمش، در بدن
از سنان و خنجر و شمشیر و تیغ آبدار
یک مسلمانی در آن صحرا نبود، از آن سپاه
تا که سازد دفن، آن جسم شریف پاره پار
تا سه روز، آن جسم، پیش آفتاب گرم بود
وحشی و طیر بیابان، بهر او، بگریست زار
شام سوّم، سیّد سجّاد، زین العابدین
گشت بر اهل قبایل، او دلیل، آن شام تار
یکسر اجساد شهیدان را، در آن شب، دفن کرد
بعد از آن، پرداخت بر دفن پدر، آن داغ دار
جسم حجّت را بباید دفن بنماید امام
لعن کن بر منکران او، «شکوهی» بی شمار
🆔@halghe_rendan
#منظر_رندان
موضوع: #عشق / #وصال_یار
قالب شعر: #غزل
وزن: #مفعولفاعلاتمفاعیلفاعلن
شاعر: #سید_مهدی_طباطبایی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
إیّاكَ هَلْ أدُلُّ عَلیٰ أوْهَنِ البُیوت
ما زالَ بَیْتُ قَلْبِكَ لا بَیْتُ عَنْکَبوت
آن ذکرها که در طلب عذر گفتهام
یک بار گفت یونس و رست از بلای حوت
مَنْ ذا الّذي یُحَرِّرُ روحي مِنَ الهَویٰ؟
الشَّیْبُ قَدْ يُقَرِّبُ والعُمْرُ قَدْ یَفوت
لبتشنگان آب گوارای زندگی
از دست روزگار چه خوردند؟ زغنبوت!
غابَ الحَبیبُ عَنْ نَظَري، أیْنَ مُقْلَتَیْه؟
إن کانَتِ الحَیاةُ حَیاتي فَلَو أموت
پرسد اگر فرشته، چه آوردهای به گور؟
با سینهای ستبر بگویم که آرزوت
یَوْمٌ سَکَرْتُ مِنْ شَفَتَیْکَ بِقُبْلَةٍ
اُمْضی الحَیاةَ بَعَدْکَ في سَکْرَةِ السُّکوت
کردم شبی دعا که به دست آورم تو را
دیدم که شد حجاب، همین دستِ در قنوت
🆔@halghe_rendan