📋#روایت #زنگ_شهادت
🔗#پرده_آخر
حال و هوای خوابگاه خوب نبود. داغ فائزه سنگین بود،شاید چون او دانشجو بود، شاید چون معلم بود، شاید چون ۲۰ ساله بود و شاید چون مثل ما بود....
_ بچه ها پاشین بریم دانشگاه خواجه نصیر تشییع شهید هست. البته اختیاری هست هرکی میخواد نیاد طوری نیست. و اینکه اول از خانواده هاتون هم اجازه بگیرید و بهشون اطلاع بدین.
بعد از آماده شدن ، با ۳۸ نفر از بچه ها راهی شدیم.
به دانشگاه خواجه نصیر که رسیدیم، چشم های رفقای فائزه قرمز بود. همان هایی که دیروز با آن ها صحبت می کردم. همان هایی که مدام احوال فائزه را بهر امیدی از لیست های ما میگرفتند. ماهم انگار سال هاست با فائزه رفاقت داشتیم.
رفیق نیمه راه من خداحافظ...
با این مداحی گریستیم ، دیگر هیچ کس حالش دست خودش نبود. چشم ها قرمز بود و قلبها خون ...
روضه حضرت زهرا سلام الله علیها خواندیم. غیرتمان به جوش آمده بود با چشم های خیس و مشت های گره کرده شعار مرگ بر اسرائیل را فریاد میکشیدیم .
اینجا فقط غم نبود حماسه هم بود
رفقای دانشجو معلم؛ ما شهید دادیم این جمله در گوشم تکرار می شد:
_خون خانم رحیمی نباید روی زمین بمونه ، این شهیده نقطه تحول باید بشه، شهید شدن اتفاقی نیستا
راوی از دغدغه فائزه برای کار مؤثر کودک و نوجوان می گفت که فائزه در سفر از او پرسیده بود.
دوستاش میگفتن خیلی به کار برای شهدا علاقه داشت و تو کنگره شهدا براشون قلم میزد.
و اینجا بود که دیگر ما روایت نشنیدیم ، ما کربلای ۴دیدیم ،رفقای شهیده، اون رو دیدن باهاش زندگی کردن، ما والفجر و فتح المبین دیدیم ....
رفقایی که دیروز دلواپس دوستاشون شدن و امروز عزادار او ...
دیگه شما مثل قبل نیستید، شهید دادید. باید محکم تر کار کنیم، باید برای ظهور بدوییم
چون دیگه هیچی مثل قبل نیست.
از یکی شنیدم، زندگی من به قبل و بعد این سفر تقسیم شد .
پدر شهیده که اومدند با صدای آروم و بغض ، از علاقه فائزه به شهادت و حاج قاسم می گفتند...
بعد از مراسم به خوابگاه برگشتیم و روز پنجشنبه مورخ ۱۴ دیماه سال ۴۰۲ با اتوبوس به خانه، اما آدم های این سفر حالشان دیگر مثل قبل نمی شود، شهید و شهادت را چند قدمیشان دیدند و برای معلوم الهویت شدن او تلاش کردند.
رزق ما از این کرمان تفاوت زندگیمان می شود. ما باید زنده شویم مثل او...
آرام بخواب خانم معلم، ما به تو قول خواهیم داد که این راه را ادامه دهیم، قول میدهیم پایان این مسیر را ما رقم خواهیم زد. قول میدهیم که درمقابل بانویت فاطمهی زهرا سلام الله علیها سرفرازت کنیم.
درست را به خوبی به ما آموختی. معلم جان، آسوده بخواب، با تدریس بینظیر تو ما بهترین نمره را خواهیم گرفت.
🌸پایان
✍ به روایت کادر #راهیان_مقاومت ۱۴۰۲
#شهیدان_معلمند
🏷کاری از مدیریت #فرهنگسازی دانشگاه #فرهنگیان پردیس فاطمه زهرا سلام الله
علیها یزد
📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان #یزد
🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media
#داستان | #روایت
به نام خدای عطر نرگس ها
نرگس هایی که خبر از #انتظار می دهند، خبر از چشم به راه بودن.🌱
🔸شب یلدا،قشنگ ترین وقتی که میشه پوستر ثبت نام رو منتشر کرد.
اما قبلش اونقدر از حس و حال پارسال گفتیم که فکر کنم همه می دونستن قراره کی پوستر منتشر شه.
ما برای بچه هایی که کرمان نرفته بودن از اولین لحظه که پارسال وارد کرمان شدیم و حتی قبلش، از حس و حالی که قبل از رفتن حتی موقعی که داشتیم با شوخی وسیله هامون جمع می کردیم، از وقتی که توی اتوبوس بودیم و دل تو دلمون نبود که زودتر برسیم.
از وقتی پیاده شدیم.
حتی از محل اسکان گفتیم و گفتیم تا رسیدیم به گلزار شهدا .
👈یه چیزی عجیب توی ذهنم مونده بود که برای همه گفتم.
اونجا که میری انگار که حس و حالِ دلت رو یه عطر خاصی بهش میدن و چشم هات جور دیگه ای می بینه دنیا رو.
اونجا که میری از اول اولش موکب هایی می بینی که فقطططط حال دلت رو می بره اربعین کربلا.
راستی اونجا پارسال نم نمای بارون می پاشید تو صورتت و وجودت با عطر #نرگسی که انگار عطرش متفاوت تر از هر #نرگسی بود، جون می گرفت.
دلم میخواست مثل عکس موکبا این عطر هم توی حافظم بمونه و موند.
از صفی که دل تو دلت نیست زودتر جلو بره که برسی به اون مزاری که ارومِ دل تنگته.
🔸پوستر منتشر شد.
یک دقیقه گذشت...
حجم پیامک های واریزی اونقدر زیاد بود که ترسیدم خودم جا بمونم و سریع رفتم ثبت نام.
به بچه های کادر هم گفتم که یه وقت جا نمونن.
شب یلدا بود و تا آخر شب نزدیک بیست و خورده ای ثبت نامی داشتیم.
بیست و چهار ساعت نگذشته بود که ظرفیت پر شد❗️
پیامی که برای لیست ذخیره از قبل آماده کرده بودیم و هیچ وقت هیچ کدوم فکرش نمی کردیم که اصلا لازم شه، برای بچه ها ارسال شد.
📌اصلا این ثبت نام عجیب ترین ثبت نامی بود که خودم تاحالا دیده بودم.
🔸چند نفر ورودی جدید داریم؟
بیشتر آمار از بچه های ورودی جدیده.
چه خوب، آخه بچه های ورودی جدید هفته آخر رو هم کلاس دارن و هم امتحان.
آخه مگه درس و مشق دنیایی، عشق #حاج_قاسم رو کمرنگ می کنه؟
انتظاری که از مدت ها قبل تو قلب این بچه ها ایجاد کرده رو قانع می کنه که بیخیال سفر شه؟
🔸بچه ها، بزنید بریم میخوایم مستند ۷۲ ساعت رو ببینیم.
سالن اجتماعات سرده ولی میخوایم روایت سه روز آخر زندگی #حاج_قاسم رو بشنویم.
بعد از اینکه مستند تموم شد قشنگ معلوم بود چقدر به دل بچه ها نشسته و چقدر عشقشون به #حاج_قاسم رو بیشتر کرده.
🔸مستند تموم میشه. یکی بدو بدو میاد سمتم که ببخشید ثبت نام تموم شد؟
اینقدر با ذوق گفت که اصلا دلم نیومد بهش بگم آره، خیلی وقته ثبت نام بسته شده و خیلی وقته صحبت کردیم حتی چهل نفر به ظرفیت اضافه کردیم و هنوز هم از یه پایگاه فقط بیست نفر تو لیست ذخیره اند.
لیست ذخیره هایی که هر ده دقیقه یکبار بهم پیام می دادن: ببخشید ظرفیت باز نشد؟
ده دقیقه دیگه: ببخشید مزاحم میشم ظرفیت باز نشد؟
به خدا بگید کف بشین تو اتوبوس میشینم ولی بیام.
یکی که دانشجوی بندر عباس بود و مدام زنگ می زد که میشه همراهتون بیام؟
لحظه آخر هم که باشه خودمو می رسونم، همه چیزم آماده هست.
و خیلیای دیگه ای که تو لیست ذخیره نبودن ولی دلشون پر می کشید که بیان.
ولی باید بهش می گفتم، مستقیم نه چون اتفاقای عجیبی موقع ثبت نام افتاده بود و یه جوری یک لحظه از دستمون در رفت که بعدش فهمیدم چقدررر اونی که بخاطر این اشتباه محاسباتی به لیست اضافه شد، مهمون ویژه #حاج_قاسمه.
💠اونجا بود که برای چندمین بار توی تشکیلات فهمیدم هیچی دست ما نیست و کس دیگه ای داره پیش می بره .
بهش گفتم توکلت به خدا باشه، چون این جمله خودش خیلی از اون کسایی که تو لیست ذخیره اون اخرا بودن رو به سفر دعوت کرد.
یکی دیگه که بخاطر پر شدن غیبت هاش انصراف داده بود، اومد سمتم که میخوام فردا برم با استاد حرف بزنم هرجور شده راضیش کنم، میشه ظرفیت باز شه؟
با اینکه شرمنده تک تکشون شدم ولی قول دادم رسیدم مزار #حاج_قاسم تک تکشون رو توی ذهنم بیارم.
✨ولی هم من و هم اونا می دونستن که رفتن کجا و نائب الزیاره بودن کجا.
راوی: یکی از خدمتگزارانِ #کاروان_شهید_دانشجو_معلم_غلامحسین_خشنود.
🔸️کاروان اعزامی از استان فارس
ادامه دارد.... 1⃣
#شهیدان_معلمند
📌تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان #فارس
🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media
#داستان | #روایت
🔸روز اعزام فرا رسید.
سریع کاغذ نوشته ها رو به تعداد افراد هر اتوبوس تقسیم کردیم.
روی اون کاغذا اینطور نوشته شده بود:
👈روزگاری دنیا شلیک موشک هایش را به سمت جایی گرفته بود که آن را از محروم ترین نقاط زمین می خواند، اما امروز همین نقطه محروم، معادله تجاری بالانشین های آدم خوار را به هم زده و ابرقدرت روبه افول امروز را تهدید می کند.
*جبهه مقاومت معلمانِ تحول خواه* هم روزی معادلهی تعليم و تربیت کالایی را به هم خواهد زد.
با *همت* های ما معلمانِ در مسیر #حاج_قاسم.
🔸دو تا از اتوبوسا قرار بود زودتر حرکت کنه. سوار اتوبوس ها شدیم و با صدقه و آیه الکرسی حرکت کردیم.
در طول مسیر سرود سلام فرمانده و چندتا نماهنگ دیگه با بچه ها هم خوانی کردیم و فضای اتوبوس گرم و دلنشین شده بود.
🔸پس از چند ساعتی که توی مسیر بودیم، وارد کرمان شدیم.
هرجا رو نگاه می کردی، عکس #حاج_قاسم می دیدی. فضای شهر رو خیلی خوب آماده کرده بودن.
🔸رسیدیم به محل اسکان و با بچه های خادم کرمان که ارتباط گرفتم، ما رو سمت اتاق هامون راهنمایی کردن.
اتاق بندی ها رو انجام دادیم که وقتی بچه ها رسیدن بدون سر و صدا برن توی اتاق های خودشون و بقیه بچه ها بیدار نشن.
بچه های کرمان خیلی خوب از ما استقبال کردن و قسمتی که اتاق های ما بود کاملا در اختیار خودمون بود.
🔸بقیه اتوبوس ها هم به اختلاف چند ساعت رسیدن و همه بچه ها اتاق بندی شدن و تا مراسم افتتاحیه چند ساعتی وقت داشتیم.
قرار بود اول بریم مراسم افتتاحیه و بعد هم *گلزار شهدا* که برنامه تغییر کرد و گفتن ساعت ۱۳ و ۳۰ حرکت می کنیم سمت گلزار.
🔸خیلی زیاد تاکید داشتیم که بچه ها راس ساعت حاضر باشن، همه بچه ها هم دقیقا راس ساعت ۱۳ و ۳۰ جلوی در بودن.
ربع ساعت گذشت، خبری از اتوبوس ها نبود.
۴۵ دقیقه گذشت بازم خبری نشد.
یه تعدادی از بچه ها خسته شده بودن و میخواستن خودشون با اسنپ برن که منصرفشون کردیم.
قبلا درمورد تاخیر های این شکلی در زمان که هیچ کس مقصر نیست و حکمتی پشتشه، خونده بودم؛ بخاطر همین خودم زیاد برام مهم نبود.
🔸دقیقا یک ساعت و نیم معطل شدیم که سر و کله اتوبوس ها پیدا شد.
قرار بود با بچه های یزد با هم بریم که گفتن اول بچه های فارس سوار شن.
اتوبوس اول و دوم راهی شد و سوار اتوبوس سوم شدم.
هنوز مسافتی نرفته بودیم که یکی از بچه ها اومد پیشم و آروم گفت: چیزی از صدای انفجار شنیدی؟
هنگ کردم.
انفجارررر؟
کجا؟
تا اینکه خیابون یواش یواش از ماشین های نیروی انتظامی و آمبولانس ها پر شد.
میگفتن کپسول گاز منفجر شده ولی دویدن مردم و پراکنده شدنشون، خبر از یک اتفاق جدی می داد.
🔸قلبم تند تند می زد.
اتوبوس یککککک
اونا زودتر از ما حرکت کردن.
سریع شماره یکی از بچه ها رو گرفتم، در دسترس نبود.
آنتن ها قطع شده بود.
با گوشی یکی از بچه ها شمارش رو گرفتم، بازم بر نداشت.
تا اینکه خودش زنگ زد و گفت: گلزار شهدا بمب گذاشتن، برگردید سمت خوابگاه.
دلم لرزید.💔
🔸بچه های کرمان گفتن که هیچ اتوبوسی نرسیده به گلزار و هر دوتا اتوبوس دارن برمیگردن.
یکم آروم شدم ولی هنوز استرس داشتم.
راننده مسیر رو تغییر داد به سمت خوابگاه.
پیاده شدیم و سریع رفتیم داخل.
🔸دل تو دلم نبود.
هنوز دو تا از اتوبوسا برنگشته بودن.
تا اتوبوس شماره دو برگشت هزار بار مردیم و زنده شدیم.
اما یکی از اتوبوس ها هنوز برنگشته بود.
🔸آمبولانس های بیشتری داشتن حرکت می کردن سمت گلزار و صداشون داشت دیوونم می کرد.
نمی دونستیم دقیقا کیا با اتوبوس یک رفتن.
اصلا نمی دونستیم باید چی کار کنیم.
به بچه ها گفتم سریع از فایل اکسل شروع کنید حضور و غیاب بچه ها، هرکسی نیست بهم خبر بدید.
همه بچه ها دست به کار شدن و دونه دونه اسامی رو چک می کردن.
تعداد زیادی از بچه ها بودن ولی اتوبوس یک...
راوی: یکی از خدمتگزارانِ #کاروان_شهید_دانشجو_معلم_غلامحسین_خشنود.
🔸️کاروان اعزامی از استان فارس
ادامه دارد.... 2⃣
#شهیدان_معلمند
📌تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان #فارس
🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media
╭•⊰◄‹☫🕊🍃›••⊱─━─━─━•─┈· · ·
♦️|‹ #روایت |‹ مکتب مرتضی
📌 ❲ سلسله روایتهایی از زندگی شهید
دانشجومعلم مرتضیٰ رزازیان ❳
✍🏻⌝ امام خامنهای ( حفظهالله ) :
من عقیدهی راسخ دارم بر اینکه یکی از نیازهای اساسی کشور، زنده نگه داشتن نام شهدا است.. ⌞
🔹|‹ بهزودی .. 🕊
⌝ #شهیدان_معلمند ⌞
🌐 تهیه شده در دبیرخانه کنگره ملی شهدای دانشجومعلم در استان #قزوین🌱
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@halif_media
حلیف مدیا
╭•⊰◄‹☫🕊🍃›••⊱─━─━─━•─┈· · · ♦️|‹ #روایت |‹ مکتب مرتضی 📌 ❲ سلسله روایتهایی از زندگی شهید دانشجومع
╭•⊰◄‹☫🕊🍃›••⊱─━─━─━•─┈· · ·
♦️|‹ #روایت |‹ مکتب مرتضی
📌 ❲ روایت اول: تمامِعرش ❳
✍🏻⌝ فرازی از وصیتنامهی گوهربار شهید
دانشجومعلم، مرتضیٰ رزازیان. ⌞
⌝ #شهیدان_معلمند ⌞
🌐 تهیه شده در دبیرخانه کنگره ملی شهدای دانشجومعلم در استان #قزوین🌱
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@halif_media
حلیف مدیا
╭•⊰◄‹☫🕊🍃›••⊱─━─━─━•─┈· · · ♦️|‹ #روایت |‹ مکتب مرتضی 📌 ❲ روایت اول: تمامِعرش ❳ ✍🏻⌝ فرازی از وصی
╭•⊰◄‹☫🕊🍃›••⊱─━─━─━•─┈· · ·
♦️|‹ #روایت |‹ مکتب مرتضی
📌 ❲ روایت دوم: اردیبهشتزیبا ❳
✍🏻⌝ بخشی از زندگینامهی شهید
دانشجومعلم، مرتضیٰ رزازیان ⌞
⌝ #شهیدان_معلمند ⌞
🌐 تهیه شده در دبیرخانه کنگره ملی شهدای دانشجومعلم در استان #قزوین🌱
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@halif_media
حلیف مدیا
╭•⊰◄‹☫🕊🍃›••⊱─━─━─━•─┈· · · ♦️|‹ #روایت |‹ مکتب مرتضی 📌 ❲ روایت دوم: اردیبهشتزیبا ❳ ✍🏻⌝ بخشی از
╭•⊰◄‹☫🕊🍃›••⊱─━─━─━•─┈· · ·
♦️|‹ #روایت |‹ مکتب مرتضی
📌 ❲ روایت سوم: معلم تمدنساز ❳
✍🏻⌝ بخشی از زندگینامهی شهید
دانشجومعلم، مرتضیٰ رزازیان ⌞
⌝ #شهیدان_معلمند ⌞
🌐 تهیه شده در دبیرخانه کنگره ملی شهدای دانشجومعلم در استان #قزوین🌱
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@halif_media
حلیف مدیا
╭•⊰◄‹☫🕊🍃›••⊱─━─━─━•─┈· · · ♦️|‹ #روایت |‹ مکتب مرتضی 📌 ❲ روایت سوم: معلم تمدنساز ❳ ✍🏻⌝ بخشی از
╭•⊰◄‹☫🕊🍃›••⊱─━─━─━•─┈· · ·
♦️|‹ #روایت |‹ مکتب مرتضی
📌 ❲ روایت چهارم: لبیک ❳
✍🏻⌝ بخشی از زندگینامهی شهید دانشجومعلم، مرتضیٰ رزازیان به نقل از برادر بزرگوار شهید ⌞
⌝ #شهیدان_معلمند ⌞
🌐 تهیه شده در دبیرخانه کنگره ملی شهدای دانشجومعلم در استان #قزوین🌱
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@halif_media
11.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
╭•⊰◄‹☫🕊🍃›••⊱─━─━─━•─┈· · ·
♦️|‹ #روایت |‹ رهروان راه حسین(ع)
📌 ❲بشنویم آمیخته ای از کلام شهدای دانشجومعلم با حس و حال زائران دانشجومعلم...❳
🗓 | اربعین ۱۴۰۳_۱۴۴۶ |
⌝ #شهیدان_معلمند ⌞
|‹ #حلیف_مدیا |‹ #استانها |‹ #مازندران
؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞
‹فضایمجازی کنگره ملی شهدای دانشجومعلم›🍃
@halif_media
حلیف مدیا
╭•⊰◄‹☫🕊🍃›••⊱─━─━─━•─┈· · · ♦️|‹ #خبر |‹ در راستای تقدیر از برگزیدگان پویش انجام شد؛ 📌 ⌝ ارسـال ه
╭•⊰◄‹☫🕊🍃›••⊱─━─━─━•─┈· · ·
♦️|‹ #شما_فرستادید |‹ دلگـویــه
🌷 ⌝ منم دوست داشتم که توی پویش اربعین شرکت کنم ولی خب میدیدم که همه دارن از اربعین و حال و هوای اونجا عکس و فیلم میفرستن، اما من اینجا توی شهر و شلوغیهاش جامونده بودم. ایدهای هم نداشتم که بخوام انجامش بدم.
مشغول خوندن کتاب فتح خون شهید آوینی بودم که به این جملهش رسیدم:« قافله حسین(علیهالسلام) در سفر تاریخ است و این تفسیری است که فرمودهاند: «کلُ یومٍ عاشورا وکلُ ارضٍ کربلا.»
توی سرم جرقه زد که یه دلنوشته بنویسم و یاد شهدا رو وسط شهرم زنده نگه دارم. همیشه که کربلا به رفتن نیست. گاهی موندن پای عهدیه که با امام شهدا بستیم.
موندیم پای عهدی که باهاش بستیم و نتیجهش شد عنایت اباعبدالله(علیهالسلام) که توی روز دختر نگین انگشتری سنگ حرمش به دستم برسه!☺️🌱 ⌞
🔸 ارسالی از دانشجومعلم؛ خانم فاطمه الله وکیل از استان قم | برگزیده پویش اربعین همراه با شهدای دانشجومعلم
▫️| برگزیدگان این پویش میتوانند ضمن ارسال تصویر هدیه دریافتی خود، دلنوشتهای برای شهدای دانشجومعلم به آیدی @halif_news در پیامرسان بله ارسال کنند تا در کانال حلیفمدیا منتشر شود.
|‹ #حلیف_نیوز |‹ #روایت |‹ پویشها
؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞
‹روابطعمومی کنگره ملی شهدای دانشجومعلم›🍃
@halif_media
╭•⊰◄‹☫🕊🍃›••⊱─━─━─━•─┈· · ·
♦️|‹ #روایت |‹ سی و نُه به علاوه یک...
📌یک نویسنده اهل کاشان که میهمان نخستین اجلاسیه شهدای دانشجومعلم استان لرستان بود، به روایتِ این اجلاسیه پرداخت...
🔸⌝ شبیه یک رویاست. بعضی از دعوتها انگار خاص هستند و تو نمیدانی برای چه و چگونه دعوت شدی؟! جوانی که تا به حال پا در خرمآباد نگذاشته و اصلاً نمیداند چگونه خود را به این شهر برساند، کنون بر صندلی ردیف سوم نشسته است و به قصارهای مجری باصفا گوش فرا میدهد... / ادامه روایت را اینجا بخوانید... ⌞
⌝ #شهیدان_معلمند ⌞
|‹ #حلیف_نیوز |‹ #استانها |‹ لرستان
؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞
‹روابطعمومی کنگره ملی شهدای دانشجومعلم›🍃
@halif_media
╭•⊰◄‹☫🕊🍃›••⊱─━─━─━•─┈· · ·
♦️|‹ #روایت |‹ مهرِ مادرانه اُم شجاعت...
🔸⌝ علم در کنار تجربه است که ارزش پیدا میکند
و علم ناقص ما در کنار تجربههای مادر شهید است که معنا پیدا میکند...
حرف مادر حکایت دارد از سخن امیرالمؤمنین که میفرمایند: «آنها در راه باطل خود چنین متحدند و شما در راه حق خود چنین پراکنده!»
میگفت: «اگر خدا نخواهد یک فرد مسلمان خوندماغ نمیشود./ آمریکا کافر نیست، کافرها بین ما رخنه کردهاند.../ خودیها اشتباه عمل میکنند.»
بعد از صحبتهای دلنشین مادر درباره پسر شهیدش و اوضاع و احوال ایران، نمازمان را خواندیم. مادر جان اصرار داشت که همه میوهها را توی پلاستیک بریزیم و با خود ببریم! اگر کمی دیگر میماندیم قطعا کباب هم آماده میشد...
توصیه آخر مادر شهید، تیرخلاصی بود و اتمام حجت بر ما؛ میگفت: «هر چه زودتر دل از خانه پدری بکنیم و به خانه بخت برویم!» ما هم به او قول دادیم که مطابق خواستهاش عمل کنیم... ⌞
🔹بهقلم دانشجومعلم، زینب کرمی
📌 ❲ دیدار دانشجومعلمان پردیس کوثر استان #کهگیلویه_و_بویراحمد با مادر معظم شهید دانشجومعلم سید شجاعت عوضزاده همزمان با سالروز وفات حضرت امالبنین سلام الله علیها و تکریم مادران شهدا ❳
🗓 | ۲۵ آذر ۱۴۰۳ |
⌝ #شهیدان_معلمند ⌞
|‹ #حلیف_نیوز |‹ #استانها |‹ کهگیلویهوبویراحمد
؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞
‹روابطعمومی کنگره ملی شهدای دانشجومعلم›🍃
@halif_media