#روایت_نگاری
✍🏻⌝ مقام معظم رهبرے:
شما که در این میدان ورزش مشغول تلاش هستید، باید احساس کنید و حقیقتاً معتقد باشید که یک کار باارزش معنویای را دارید انجام میدهید و اگر نیّتتان را خدمت به کشور و به جمهوری اسلامی قرار بدهید، قطعاً یک حسنهی الهی و معنوی هم هست، یعنی دارای ثواب است...⌞
📸🍃برگزاری مسابقات تنیس روی میز در مرکز بهشتی در قالب طرح #شهید_دانشجومعلم علیرضا عاصمی
📌تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجو معلم ؛دبیرخانه استان#تهران
📍کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔@halif_media
#روایت_نگاری | #زنگ_شهادت
✍🏻⌝شهیدِ راه شهید
🔹️تو اتوبوس بودیم که بهخاطر یه مسابقه از فائزه پرسیدم یه شهید دانشجومعلم دختر که تهرانی باشه میشناسی؟
گفت: شهیده ناهید احمدی مقدم
گفتم: شهیده احمدی مقدم تو نسیبه درس خوند ولی بچه خرم آباد بود. شهید دانشجومعلم خانمی رو میخوام که تهرانی باشه.
فائزه گفت: نمیشناسم.
هیچ فکرشو نمیکردم به مزار حاج قاسم نرسیده، اون شهیده تو باشی...⌞
📲تصاویر، از پروفایلهای شهیده فائزه رحیمی است.
📍کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media
#روایت_نگاری | #زنگ_شهادت
✍🏻⌝تا چند روز پیش شاگردم بود. هر چه فکر میکنم، جز لبخند همیشگی و نگاه آرامش، تصویر دیگری از صورتش در ذهنم ثبت نشده. از مدرسهی محل کارورزیاش تا حوزه هنری، راه زیادی بود. برای همین همیشه کمی دیر میرسید و اکثر اوقات روی یکی از صندلیهای آخر کلاس مینشست.
◾️در نوشتن مصمم بود. اما انگار در هر چیزی مصمم بود. نوشتن هم راهی بود برای رسیدن به هدفی که در دل داشت. اما مگر میتوان همه چیز را نوشت خودش در یکی از متنهای کلاسیاش نوشته بود: " شهادت هنری بود برای مردان خدا، و در فهم محدود من نمیگنجد که بخواهم آن را به تصویر بکشم.قلم را کنار گذاشتم... نور مطلق شهادت را چگونه در صفحات تاریک این دنیا میتوانم ترسیم کنم؟"
◾️فائزه، شهادت را نه با قلم، که با جانش ترسیم کرد. او شهادت را زندگی کرد. من و همهی دوستانش دلتنگش میشویم. و تکهای از قلبمان برای قصهای که قرار بود بنویسد، همیشه خالی میماند. قصهای که دربارهی حسرت شهادت بود... و قصهی تنوری که به سرزمین ترسها راه داشت. و قصهی دختری که هر شب قبل از خواب، با بال خیال به سرزمینهای دیگر سفر میکرد... شاید ماجرای خودش بود.
◾️او که خودش را اهل این زمان نمیدانست: "من واقعا متعلق به این زمان نیستم. ربطی به این دوره و زمانه ندارم. وقتی در کلاف هزارتوی این شهر گم میشوم و بین آدمهای رنگارنگ بر میخورم، سرگردانی، تنها احساسی ست که دارم." حتما آن خلوتگاه گوشهی اتاقش هم دلتنگش میشود. و آن دیوار دلخواهش که عکسهای عزیزانش را آنجا گذاشته بود و آن را بهترین جای دنیا معرفی کرده بود.
◾️میدانم که هر کدام از دخترهای کلاسم، دنیایی بزرگ و کشف نشده هستند. مثل همهی آدمهایی که اطرافمان زندگی میکنند. میدانم که خداوند، دوستانش را بین همین آدمهای اطرافمان پنهان کرده. شبیه نگینهایی که تنها خود خدا، قدرشان را میداند.مثل این دختر، که تا همین چند روز پیش، شاگرد من بود و حالا اوست که استاد من شده است.⌞
🖋سرکار خانم التج، نویسنده و مدرس داستاننویسی مرکز آموزش حوزه هنری
◽️بعثنا؛ صدایی از و برای دانشجومعلم
📍کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔 @halif_media