eitaa logo
حلیـــف یـــزد🕊
330 دنبال‌کننده
433 عکس
185 ویدیو
8 فایل
🌐صفحه رسمی کنگره ملی شهدای دانشجو معلم استان یزد 📌رهبر معظم انقلاب اسلامی: می‌خواهند یاد شهداء احیاء نشود؛ نگذارید. ارتباط با ما: @admin_halif
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 به نقل از شرکت کننده راهیان ١۴٠٠: یادمه شب اول، آخر وقت رسیدیم دوکوهه. مسئول فرهنگی درباره اینکه رزق های فردا آماده نیست صحبت می کرد. رفت تخت بالا سر من و همراه دختر ١٠ ساله ای که همراه مون بود شروع کردند به آماده سازی. دانش آموزی که مهمون مون شده بود با ذوق کمک می کرد. صداشون مثل زمزمه بود برام، از فرط خستگی نفهمیدم چطور خوابم برد. فقط یادمه دو ساعت دیگه برای نماز صبح پاشدم و بعدش اومدم جمع و جور کنم راه بیفتیم که با دوتا صورت مومیایی طور روبرو شدم با چشم های گود افتاده و خسته. تا صب بیدار بودن و در حال رزق درست کردن....😇🌱 همانا زیست خادم الشهدا قدم هایی در مسیر شهدایی شدن است. 🕊 قدر خودتون رو بدونید.🌹🌱 | | 🔻 شرکنندگان پردیس های استان در راهیان نور ١۴٠٠ می توانند با فرستادن خاطرات خود به آیدی های زیر در پویش خاطره بازی شرکت کنند. 🔸️پردیس فاطمه الزهرا (س) 🆔️@aref_ene 🔹️پردیس شهیدان پاکنژاد 🆔️@MostafaCrain ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔰کانال"کنگره شهدای دانشجو معلم استان یزد" در پیامرسان ایتا🔰 🆔️ eitaa.com/minhaj_yazd
١۴٠٠ بسم الله الرحمن الرحیم لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم چند شب قبل از اعزام هنوز خاطرم جمع نشده بود که بروم یا در یزد بمانم .... شب بود و در دفتر بسیج در حال برنامه ریزی برای راهیان بودیم؛ آخر دلم را زدم به دریا و گفتم می آیم.... موافقت من همانا و انداختن مسئولیت ها روی دوش من همانا... « مسئول ایمنی اتوبوس » راستش را بخواهید اول برایم جذاب بود؛ در خیال خودم با اسلحه مسئول حفاظت و امنیت کاروان بودم 😶 اما قضیه جور دیگری بود .... صبح که به ناحیه بسیج دانشجویی رفتم شستم خبردار شد که این اون نیست 😕 و رشته خیالم کلا پاره شد.... خودمانی بخواهم بگویم مسئول بهداشت شده بودم و مدام باید میگفتم ماسک بزنید 😅 از من اصرار و از بچه ها انکار 😑 هر که هم مریض می‌شد پیش من می آمد و طلب قرص می‌کرد.... و منی که اندک سوادی در این حوزه نداشتم 😂 خوبی کار این بود که یک پرستار همراه مان بود تا .... 🔻شما هم می توانید با ارسال خاطرات خود از سفر راهیان نور، در پویش شرکت کنید: 🔸 پردیس فاطمه الزهرا (س) 🆔@aref_ene 🔹 پردیس شهیدان پاکنژاد 🆔️@MostafaCrain ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔰کانال"کنگره شهدای دانشجو معلم استان یزد در پیامرسان ایتا🔰 🆔️ eitaa.com/minhaj_yazd
١۴٠٠ بسم رب الشهدا ... هر روز این سفر خاطره‌س! همون شب اول که اون همه درد گوش رو تحمل کردم تا برسیم پادگان دو کوهه و تا صبح بیدار بودم درد کشیدم و آب نبود تا با قرص بخورم! دفعه اولم بود خوزستان رو میدیدم. صبح بارونی پادگان و مزه اون عدسی تکرار شدنی نیست. از مزار شهید حججی و دوکوهه، مکان عملیات فتح المبین و یادمان شهید حسن باقری گرفته تا طلاییه، شلمچه، پادگان شهید عاصی زاده، علقمه، عملیات نمایشی شب اخر، و اصلی ترین جا که هویزه هست. تمام جاهایی که رفتم همگی یه طرف و اینجا هم یه طرف دیگه! هویزه حال و هوای دیگه ای داشت؛ در طول سخنرانی فکرم درگیر بود نگاهم به اطراف می چرخید، به تموم قبرهایی که دور و بر بود. میگفتن اینجا محل رزم، قتل و مدفن شهداس! فکرم مشغول بود. ولی من خیلی کوچیک تر از اون بودم که این چیزا رو درک کنم. با مصیبت اشک ریختیم و دعاهایی کردم. همش از این قبر می‌پریدم سراغ اون قبر. هی میگفتم این شهید شاید دعای من رو براورده کنه نه اون رو میگفتن خوبه برم پیش اون! مثل یه مقلد این طرف و اون طرف مثل همه سراغ شهیدا میرفتم و بعد از خوندن فاتحه ای، خواسته هام رو میگفتم. نشد که برای همه فاتحه بخونم. خودمم نمی فهمیدم چی میخوام. فقط میدونستم فرصت کمه؛ همه فکر و ذهنم دنیام بود و اینکه ازشون میخواستم آدم بشم. نماز ظهر رو به جماعت اقامه کردیم. هرچی از حس اون روز بگم کم گفتم. مثل احساسی بود که امسال تو سامرا وقت نماز ظهر داشتم؛ همش احساس گمشدگی میکردم. هرچی سعی می‌کردم خودمو پیدا کنم بیشتر تو این احساس فرو میرفتم. تو این سفر با دونفر آشنا شدم، البته دو نفر که میگم همسفر حدودا همیشه همراه بودن، و من با چندین نفر آشنا شدم. یکی همکلاسی دانشگاه بود که برای اولین بار میدیدمش و اون یکی کسی بود که بسیار تجربیات مشترکی با من داشت! تو این سفر اکثرا احساس غربت داشتم. احساس ناراحتی و ناخوشی داشتم، ولی دلم به شهدا گرم بود. تو هویزه بودیم که این دو نفر از همدیگه عکس های تک نفره می گرفتن؛ من از اون کنار نگاهشون می کردم، از عکس گرفتن خوشم نمیاد ولی دلم نمیومد با اون مکان با اون حال و هوا هیچ خاطره ای به جا نزارم، رفتم پیششون گفتم از منم یدونه عکس بندازین. خلاصه وقتی داشتن عکس مینداختن حس میکردم قیافم ناجوره، چشمام یکم اشکی و بی لبخند. یه وقت در حین آماده شدن برا عکس حس کردم از بین تموم اون عکاسایی که اونجا بودن یه نفر منتظره آماده شم و اونم از من عکس بندازه، فکر می‌کنم فقط یه لحظه چهره بنده خدا رو دیدم؛ احتمالا یه جوونی بود، ولی دیگه یادم رفت و اصلا نگاه نکردم. مشغول عکس گرفتن بودیم و منم تو دلم به تیپ داغونم میخندیدم. میگفتم بعد اینجا عکسا رو ازشون میگیرم میگم برا خودشون پاک کنن. این عکسا خودش یه جور سوژه‌س! بعد از عکاسی همکلاسیم رفت کتاب شهید شاهرخ ضرغام برا هردومون بخره؛ اون یکی هم رفت سر مزار شهدا تا یکم دیگه فاتحه بخونه و درد دل کنه. نمیدونم چرا مثل دیوونه ها وایساده بودم و فقط اطراف رو نگاه میکردم. تو تنهایی خودم فرو رفته بودم و واقعا حواسم هیجا نبود. تا اینکه وقتی سرم پایین بود؛ یه دوربین اومد جلو چشمم، دقیقا همون عکسی که جلوی گنبد هویزه ایستادم و گرفتم رو اون بنده خدا گرفته بود! یادم نیست حرفی زد یا نه؛ همه چی بدون رد و بدل شدم حرفی گذشت، با سرم عکس رو تایید کردم و تمام! الان هرچی فکر میکنم میبینم نه چهره اون بنده خدا رو دیدم، نه یادمه صدایی ازش شنیده باشم، و اصلا یادم نیست اگر اون دفعه اول دیدمش چهرش چطور بود؟! بعد از تایید من دوربین از جلو چشمم کنار رفت و باز من اصلا نفهمیدم اون بنده به کدوم سمت رفت، نگاه کردم یا نه؟! هیییچ یادم نیست! حتی همون لحظه هم هیچ چیزی یادم نمیومد. گیج و واج فقط ایستاده بودم و به عکس داغونم فکر میکردم. به اینکه اون ... . این عجیب ترین و جالب ترین خاطره برای من بود؛ نمیدونم کسی که این خاطره رو بخونه چه فکری میکنه اما تمام افکار من مثبت و شهدایی بود. هرچند هنوزم گاهی گناه میکنم و شرمنده شهدام؛ اما هنوزم به دلم نگاه میکنم و از خجالت برمیگردم به سمتشون. و خلاصه کلام اینکه اومدم قرار بی قراری هامو پیدا کنم و برگردم؛ اما بی قرار تر از قبل با جا گذاشتن روح و قلبم برگشتم! این بود قرار ما !!! ش ه ا د ت* ش ه ا م ت* م ی خ و ا د! به یاد رفیق شهیدم، شهید سجاد زبر جدی ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔰کانال"کنگره شهدای دانشجو معلم استان یزد" در پیامرسان ایتا🔰 🆔️ eitaa.com/minhaj_yazd
🔻شما هم می توانید با ارسال خاطرات خود از سفر راهیان نور، در پویش شرکت کنید: 🔸 پردیس فاطمه الزهرا (س) 🆔@aref_ene 🔹 پردیس شهیدان پاکنژاد 🆔️@MostafaCrain ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔰کانال"کنگره شهدای دانشجو معلم استان یزد در پیامرسان ایتا🔰 🆔️ eitaa.com/minhaj_yazd
دلنوشته راهیان نور۱۴٠٠.aac
10.18M
🔻 اکنون بشنویم... 📻 پادکست دانشجوی خوش ذوق پردیس فاطمه الزهرا (س) 🌸🌿 🔻شما هم می توانید با ارسال خاطرات خود از سفر راهیان نور، در پویش شرکت کنید: 🔸 پردیس فاطمه الزهرا (س) 🆔@aref_ene 🔹 پردیس شهیدان پاکنژاد 🆔️@MostafaCrain ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔰کانال"کنگره شهدای دانشجو معلم استان یزد در پیامرسان ایتا🔰 🆔️ eitaa.com/minhaj_yazd