eitaa logo
حال ____دل
461 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
25 فایل
دلنوشته هایی از یه جامانده.. کپی آزاد با ذکر صلوات در تعجیل آقا صاحب الزمان💚 #اللهم_بارک_لمولانا_صاحب‌الزمان🥀 تبادل نداریم میشنویم👇 https://harfeto.timefriend.net/17053009006916
مشاهده در ایتا
دانلود
فڪرش راهم نمۍڪردیم شبیه رویا شود زیارت دوباره‌ات آنانڪه آمده‌اند مۍدانند، چه‌حالۍ دارند این روزها ڪربلایۍها آنانڪه طعم عشق چشیده‌اند مۍدانند درد فراق را... تمام سال از تو نوشتیم خدا مۍ‌داند دورۍ از تو آزمون سختۍ‌ست براۍ ما، خودت این فاصله را برچین همه‌ڪاره‌ۍ عالم...♥️🌾 😭 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••[خیلی‌غلطاازمن‌تو‌سر‌زده ازمن‌بیشتر‌ازتو... امایادت‌باشه‌..اگریهوگناه‌سنگین‌ازت‌سر‌زده روبه‌قبله‌وایسا‌ یه‌سلام‌به‌امام‌حسین‌بده بگو‌آقا‌نفھمیدم]••😔💔
👈(قسمت 4⃣)👉 💠گاهی قبل از اینکه بخواهد به سوی جلسه روضها ی حرکت کند ابتدا دهانش را برای لحظاتی کوتاه زیر شیر آب میگرفت و به خیال خودش دهانش را به این شکل آب میکشید تا دیگر نجس نباشد و آنگاه به سوی هیئت و جلسه روضه ای به راه میافتاد. 💠رسول ترک آن شب نیز وارد هیئت شد. بسیاری از نگاههایی که به او میافتاد محترمانه و مهربانانه نبود. مسئول هیئت هم که آدمی خوش سیما و با صفا بود با دیدن و مشاهده رسول ناراحت به نظر میرسید. 🔰دقایق زیادی از آمدن و حضور رسول نگذشته بود که جوانی از میان مسئولین هیئت قد راست کرد و یک راست به سوی رسول رفت و مشغول صحبت با رسول شد . 🔰کم کم آثار ناراحتی و غضب در صورت و چهره رسول ظاهر گشت. رسول ساکت بود و فقط با ناراحتی به حرفها و صحبتهای آن جوان گوش میداد. آن جوان که خود فرستاده مسئول هیئت معرفی کرده بود با صراحت و بدون هیچ ملاحظه و ترس و واهمه ای به رسول حالی کرده بود که باید از مجلس بیرون برود و دیگر حق ندارد در هیئت و جلسه آنها شرکت کنند. 💠معلوم بود که رسول ترک از اینکه او را از جلسه امام حسین علیه السلام بیرون میکنند به خشم آمده است. او از روی ناراحتی نمیتوانست حرفی و سخنی بگوید. او در حالی که خودش را کنترل میکرد به حرفی و سختی از جایش بلند شد. برای لحظاتی سکوت و خاموشی بر مجلس سایه افکنده بود. در آن لحظات بعضیها گمان میکردند که او الان دعوا و جنجالی به راه خواهد انداخت. 💠ارادت و اعتقادش به امام علیه السلام به اندازهای بود که به او اجازه نمیداد تا از خادمان و ارادتمندان به ا مام حسین علیه السلام کینه و عقدهای به دل بگیرد و دعوا و زد و خوردی به راه بیاندازد. 💠آن شب نیز مثل همه شبهای خدا به پایان رسید هنوز آفتاب طلوع نکرده بود که دری باز شد و مردی از خانه اش بیرون آمد. او به جلوی خانه رسول رسید و شروع به در زدن نمود. 🔰رسول در را باز کرد. مردی که پشت در ایستاده بود همان مسئول هیئت بود . مسئول هیئت در حالی که بر روی پنجه های پایش ایستاده بود هیکل و جثه قوی و بزرگ رسول را در آغوش گرفته بود . مسئول هیئت بعد از معذرت خواهی ها و دلجوییهای فراوان از رسول خواست تا او حتماً در شبهای آینده در جلسه های آنها شرکت کند و تمام اتفاقات و حرفهای شب گذشته را فراموش کند. 💠مسئول هیئت نمیخواست بیش از این توضیحی بدهد و دلیل و علت این تغییر نظر و رفتارش را بیان بنماید. زمانی که مسئول هیئت میخواست خداحافظی کند و برود رسول مانع از رفتنش شد. رسول میدانست که مسئول هیئت بدون علت و بیخودی عقیدهاش تغییر پیدا نکرده است. او پافشاری و اصرار داشت تا علت این تغییر را بداند. مشاهده یک خواب و رؤیایی عجیب باعث شده بود تا مسئول هیئت از اینکه در شب گذشته رسول را از جلسه امام حسین علیه السلام بیرون کرده است به شدت پشیمان و نادم بشود. 💠تقدیر و اراده خداوند بر این تعلق گرفته بود تا مسئول هیئت دراولین دقیقه های صبح و در همان جلوی خانه رسول همه رویا و خوابش را برای رسول بازگو کند و واسطه و رساننده یک پیام و دعوتی رمزدار از جانب امام حسین علیه السلام برای رسول ترک باشد . 🔰مسئول هیئت در شب گذشته در عالم خواب دیده بود در شبی تاریک در صحرای کربلا قرار دارد. او در خواب دیده بود که خیمه ها و یاران و اصحاب امام حسین علیه السلام در یک طرف میباشند و یاران و خیمه های لشکریان یزید لعنت الله علیهم اجمعین در سویی دیگر. مسئول هیئت تصمیم می گیرد برای مشاهده اوضاع و احوال خیمه های اما حسین علیه السلام به سوی خیمه های آن حضرت حرکت کند. هنوز بیشتر از چند قدم بر نداشته بود که ناگاه متوجه میشود سگی در حال پاسبانی و نگهبانی از خیمه های امام حسین علیه السلام است. آن سگ با پارسها و حمله های جسورانه اش به هیچ غریبهای اجازه نمیداد به خیمه های امام حسین علیه السلام نزدیک شود. 💠مسئول هیئت قدم بر میدارد و با احتیاط به سوی خیمه های سیدالشهداء علیه السلام حرکت میکند ولی آن سگ به سوی او نیز حمله ور میشود و با سماجت مانع از نزدیک شدن وی به خیمه های حسینی میگردد. مسئول هیئت در آن تاریکی و ظلمت شب با آن سگ درگیر میشود و میخواهد خودش را به خیمه ها برساند. او به سختی و با کوشش و تلاشی زیاد در حال رها شدن از آن سگ بوده است که ناگهان با نگاه به سر و کله آن سگ متوجه یک منظره بسیار عجیب و غریبی میگردد. مسئول هیئت با گریه و اشک به رسول ترک میگوید: «... رسول! من در حالیکه با آن سگ رو در رو شده بودم یکدفعه متوجه مسئله عجیبی شدم، من ناگهان متوجه شدم که سرو صورت آن سگ سر و صورت توست، این سر و کله تو بود که بر روی هیکل و بدن آن سگ قرار داشت؛ رسول! در واقع این تو بودی که در حال پاسداری از خیمه های امام حسین علیه السلام بودی...» @halle_dell
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 3⃣3⃣ روز تا اربعین سیدالشهدا علیه السلام باقیست... شیعه ز بارانِ اشک،می کند ایجاد سیل شیعه به دریای خون،طالب خون خداست شیعه حیات ابد، از دم شمشیر یافت شیعه به اوج عطش، تشنه‌ی جام بلاست🌴 @halle_dell
نحنُ نقوی عَلی کلّ شیءٍ إلّا علیٰ فِراقُ‌الحُسین! «ما در همه چیز قوی هستیم، الا در فِراق‌حُسین‌ع!💔 🥀
چجوری‌بگم‌که‌این‌روزا‌ خیلی‌کلافه‌ام‌حسین من‌حس‌میکنم‌که‌دور‌و‌بر‌ تو‌اضافه‌ام حسین😭
چهار دختر و سه پسر داشتم ،اما باز باردار بودم و دیگر تمایلی برای داشتن فرزندی دیگر نداشتم . دارویی برای سقط جنین گرفتم و آماده کردم و گوشه ایی گذاشتم ،همان شب خواب دیدم بیرون خانه همهمه و شلوغ است ، درب خانه را هم کسی می زند . در را باز کردم ، دیدم آقایی نورانی با عبا و عمامه ای خاک آلود از سمت قبله آمد . نوزادی در آغوش داشت ، رو به من کرد و گفت : این بچه را قبول می کنی ؟ گفتم : نه، من خودم بچه زیاد دارم ! آن آقا فرمود : حتی اگر علی اصغر امام حسین باشد؟! بعد هم نوزاد رادر آغوشم گذاشت و رو چرخاند و رفت . صدا زدم : آقا شما که هستید ؟ فرمود : علی ابن الحسین ، امام سجاد! هراسان از خواب پریدم و رفتم سراغ داروها، دیدم ظرف دارو خالی است ! صبح رفتم خدمت شهید آیت الله دستغیب و جریان خواب را گفتم آقا فرمود : شما صاحب پسری می شوید که بین شانه هایش نشانه ای است ، آن رانگه دار . آخرین پسرم روز میلاد امام سجاد (ع ) به دنیا آمد، نامش را علی اصغر گذاشتم ، در حالی که بین دو شانه اش جای یک دست بود !! علی اصغرم بزرگ شد و در عملیات محرم در روز شهادت امام سجاد(ع)، در تیپ امام سجاد (ع) شهید شد... راوی : 👌 @halle_dell ‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 قحطی به دینمان زده یا ایها العزیز دارد ظهورتان به خدا دیر می شود 🥀 @halle_dell ‌‌‌‌
بچه ها پشت رودخانه‌ۍ چه‌کنم، چه‌کنمِ زندگی که گیر می‌کنین فقط امام‌عصر«عج» عبورتون میده! 🥀 🤲 @hale_dell
202030_1251383688.mp3
1.75M
من و جدا شدن از کوی تو؟!!💔 خیلی حسین زحمت ما را کشیده‌است:)) 🥀
هرگاه امام حُسین را یاد کردید، تردید نداشته باشید که آن حضرت هم به یآدِ شُماست...♡ 🏴
202030_477542844.mp3
5.32M
🎧 شب و روزام شده با بعضی شعرها سپری... 🎤 🥀
اَللَّهُــــمَّ فَارْحَمْ قَلْبِی هواے دلم را داشته باش. الهــــی...! ❤️
خدایا ماها رو دست این و اون نسپار خودت مواظبمون باش ما خیلی شکستنی هستیم...😔🙏
بِذِكرِك عاشَ قلبي" ميگه كه؛ خدا جونم من خيلي وقتا از ناراحتي ها قلبم ميگيره، حس ميكنم ميميرم اما تا اسمتو ميارم اميد ميگيرم، زنده ميشم، تو اگه نباشي من چي ام؟ خداي خودتو ازم نگير، خودت حواست بهم باشه، خدا جونم من غير از تو كيو دارم كه بهش تكيه كنم؟ كه وقتي اسمشو ميارم حالم خوب شه؟ من از تو فقط خودت رو ميخوام ...
202030_843281634.mp3
10.91M
‌ ❀| خداوندا ما را خواستݩ بیاموز... ‌ ‌ ‌ •• منـıllıجـıllıت •• 🌿با حال خوب توی تنهایی گوش کنید👌
‏بعضیامون "دلبری کردن" برای رو بلد نیستیم ؛ ولی تا دلتون بخواد ؛ واسه بلدیم :)😔 👌 😔🌾
👈(قسمت 5⃣)👉 🔹رسول ترک بعد از شنیدن رویای مسئول هیئت شروع به گریه و زاری میکند، او ناله کنان، تند تند از مسئول هیئت میپرسیده است: «... راست میگویی یعنی واقعاً من سگ نگهبان خیمه های اما حسین علیه السلام بودم؟... » و سپس بعد از درآوردن صدای سگها با شور و وجدی آمیخته به گریه و اشک فریاد میکشیده است:«از این لحظه به بعد من سگ حسینم... خودشان مرا به سگی قبول کرده اند...» 🔻رحلت 🔸شب نهم دی ماه 1339 هجری شمسی مطابق با شب پانزدهم رجب 1380 هجری قمری از راه رسید. آن شب یکی از شبهای جمعه بود. 🔸همه دوستان و رفقای رسول ترک هنوز امیدوار بودند که که حاج رسول همچنان در میان آنها باقی خواهد ماند و همچون گذشته چشمه های اشک را از چشمهای آنان سرازیر خواهد کرد . 🔸حاج احمد ناظم آن شب بر بالین حاج رسول بود و آمده بود تا همچون دوستی با وفا همه آن شب را در کنار رسول بیدار و حاضر باشد. 🔸آن شب هر از چند گاهی رسول ترک روی به حاج احمد آقای ناظم میکرده و با همان لهجه غلیظ و زیبای ترکی میگفته است: «قبرستان منتظر من است و من منتظر آقامم» و باز بعد از لحظاتی دوباره همان جمله را همراه با قطره هایی از اشک تکرار میکرده است: «قبرستان منتظر من است و من منتظر آقامم» 🔸حاج احمد آقای ناظم با توجه به شناختی که از رسول ترک داشت شاید دیگر با شنیدن این جمله های رسول یقین پیدا کرده بود که رسول رفتنی شده است. 🔸در آن آخرین لحظات حاج احمد آقای ناظم شاهد و ناظر بوده است که یکدفعه یک وجد و خوشحالی برای رسول ترک حاصل میشود و او با یک شور و حالی زائدالوصف صدایش را بلند میکند و به زبان ترکی میگوید: «آقام گلدی آقام گلدی (آقایم آمد آقایم آمد) آقام گلدی آقام گلدی...» و سپس بلافاصله و با آغوشی باز جان را به جان آفرین تسلیم میکند... @halle_dell
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 2⃣3⃣ روز تا اربعین سیدالشهدا علیه السلام باقیست... دوای درد عالم یا حسین است شفای روح آدم یا حسین است به لوح آفرینش با خط نور نوشته‌ اسم‌اعظم یا‌حسین است🌴 @halle_dell
چه سرّی دارد این سر... دست خولی میوفتد... تنور روی خاکستر میهمانش میکند آخرتش را میدهد در قبالش دست نصرانی میوفتد... دیر با آب و گلاب میهمانش میکند دار و ندارش را میدهد و مسلمان میشود در قبالش دست رقیه میوفتد... گوشه خرابه با اشک و آه میهمانش میکند، جانش را میدهد در قبالش🥀 حال و هوایش هم که ما رو بیچاره کرده...😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 آغاز پیاده‌روی زیارت اربعین ۱۴۴۴ در عراق 🔹 اهالی شهر بصره و مناطق اطراف در جنوب عراق با تجمع در منطقه «رأس البیشه» در اطراف شهر «فاو» پیاده‌روی به سمت کربلا را آغاز کردند.🌴 🥀 @halle_dell
هلالی‌،‌پویانفر_۲۰۲۲_۰۶_۱۳_۱۸_۵۹_۵۰_۵۳۴.mp3
3.43M
نوکری‌هامو... اشک‌چشامو... خراب کردم همه سینه‌زنیامو😭 🥀 💔 @halle_dell