همگــ👣ـام باشهدا
موضوع امروز کانال 👇 #معرفی_کتاب همراهی مون کنید🌺♥️
سلام به همه همسنگر های شهدایی 😍
همونطور که که گفتم امروز موضوع کانالمون #معرفی_کتاب
با عنوان#ویتامین_ک هست
شما هم میتونید کتاب های مورد
علاقتون رو به ما معرفی کنید تا در
کانال با نام خودتون قرار داده بشه☺️
ایدی🙈
@kz_jaber26
1576661694847AsiFDw6gVeKSm3Lz9J8jXZOlctENWhba.pdf
2.42M
💠#معرفی_کتاب
#در_کمین_گل_سرخ
روایتی از زندگینامه شهید سپهبد صیاد شیرازی
#جایزه😉
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
@ham_gam☘
#معرفیِ_کتاب
•~بِسمِ رَّبِ الشُهَدا وَ الصِدیقین...
•••
خط در عطش میسوخت و به علت تاریکی هوا هم ، عقب رفتن کاری دشوار و ناممکن بود.
بالاخره با اصرار زیاد ، از برادر سلسله پور اجازه گرفتم که بروم عقب و برای بچهها آب بیاورم. دوان دوان چند کانال و میدان مین را رد کردم. هنوز منطقه زیر آتش دشمن بود!
بوی حاصل از انفجار ها ، فضای منطقه را پر کرده بود...
در آن تاریکی به هر صورت که بود آخرین کانال را هم رد کرده و رسیدم به آخرین سدّ راه ؛ آن هم میدان مین!!!
از مسیر معبر راه را گرفته و رفتم. مسافتی را رفته بودم که متوجه شدم طناب معبر بر اثر انفجار خمپاره قطع شده و باد هم طناب را این طرف و آن طرف برده است...
دقایقی به میدان مین خیره شدم اما مثل اینکه قرار بود آن شب را در عطش بسوزیم...
راه عقب را مأیوسانه در پیش گرفتم و برگشتم به خط. آن شب را همه در عطش گذراندند ؛ به یاد کربلا...🌹
#زنده_باد_کمیل
@ham_gam🕊️
کتاب آقا مصیب به همت محمود قاسمی نویسنده حوزه دفاع مقدس بر گرفته از زندگی نامه و خاطرات شهید مصیب مجیدی منتشر و در اختیار علاقمندان قرار دارد.
📚مناسبت مرتبط:
#شهید_مصیب_مجیدی
#شهید_دفاع_مقدس
#معرفی_کتاب
📅مناسبت مرتبط:
تاریخ تولد
#04_09
#jihad
#martyr
🌿نام کتاب:
رفاقت به سبک تان💘ک
🌿ژانر: #دفاع_مقدس🌱 ، #طنز 😂
🌿نویسنده:داوود امیریان🌹
🌿انتشارات:دفتر ادبیات و هنر مقاومت✒️
🔺یک داستان از کتاب
📌جیره قاطر 🥟
بالای ارتفاعات بودیم. چند روز میشد که باران شرشر رو سرمان میریخت⛈ . راهها خراب و تدارکات نمیتوانست غذا بیاورد🥘.سه روز گرسنگی کشیدیم تا اینکه فکری به ذهنم رسید.🧠
_ بچهها فهمیدم. آن گونی نان که برای قاطر مان کنار گذاشتیم یادتان است؟
فریدون از جا پرید :«آخ جان! من رفتم بیاورم اش.»گفتم « صبر کن. نوری، تو برو چشمهای قاطر را با چیزی بگیر عمل جنایتکارانه تان را نبیند! » نوری خندید و دنبال فریدون رفت.🚶♂ چند دقیقه بعد فریدون و نوری با گونی نان برگشتند. تکههای کپکزده و خشک نان را ریختیم تو سفره و به ضرب و زوری چای شیرین شروع کردیم به خوردن. یکهو از لای نان یکی از بچهها مو درآمد. حالم بهم خورد.🤢 گفتم « بچهها میدانید این چیه؟ یک تار از سبیل قاطره! » بچهها خندیدند. چای از دهان و دماغ نوری زد بیرون.🤦🏻♀😄 فریدون گفت « بچهها اگر قاطر میفهمید که غذایش را میدزدیم نفری یک جفتک نثارمان میکرد و بعد قهر میکرد و از گردانمان میرفت! » خندیدیم و خوردیم. خیلی مزه داد!😂😂😂
#معرفی_کتاب 📚
#هفته_دفاع_مقدس🌱
#سنگربہدوشان_سیدعلے♥️
#نحن_الغالبون✌️🏻