eitaa logo
هَم کَلام🕊️
3.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
10 فایل
با من هَم کَلام شو تو دردات رو بگو من روش مَرهَم میذارم🌿 اینجا پاتوق نوجوونای باانگیزس هر چه می خواهد دل تنگت بگو رفیق🫀 https://daigo.ir/secret/3726010416 @fatemeh_tajeryan تبلیغاتمون👇🏻 https://eitaa.com/hamkalamtab کپی؟⑤صلوات براظهوراقا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 وآنگاه‌که‌تنهاشدۍ‌ودرجستجوی تکیه‌گاه‌مطمئنی‌هستی؛ برمن‌توکل‌کنシ❤️🥺 سوره‌‌نمل‌آیه۱۲ بریم نماز🙏🏻 ✨
40.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر جالب تاثیر ِ دوستا روی آدم رو با مثال نشون داد👏🏻🤓 🕊️|@ham_kalam
⁉️سوال شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوب منم همینو میگم دیگه. میگم رو سرچ کن. سرچم نمیخواد بکنی، روی همین پیام من که بزنی همش رو برات میاره 😉
🌈پیاماتون😍
🌈الان هم زمان، هم دارم با پسرم کتابشو کار میکنم و هم این جا سوالاتونو جواب میدم 😉😁 .
. ✨ما اینجا تو «هَم کَلام»، هم مربی نوجوان داریم و هم مشاور که دکتری روانشناسی دارن و واسه همینم تمام تلاشمون اینه که تخصصی ترین جواب ها رو به سوالاتون بدیم👌🏻📚 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوشی‌گوشی.. پسرم میخواد باهاتون حال و احوال کنه قدرت تکلمِ من پشت تلفن😁😢: 🕊|@ham_kalam
روز دوم مشغول تمیز کردن شیشه‌ها بودم که متوجه صدای زنگ در شدم. از شیشه پنجره عمه را دیدم که با یک جعبه شیرینی وارد حیاط شد. خانه آنقدر قدیمی و کوچک بود که وقتی عمه دید گفت «فرزانه اینجا را چه جوری پسند کردی؟ عقلتو از دست دادی حمید؟» تعجب کرده بود که یک تازه عروس همچین جایی را پسندیده باشد. گفتم بنده خدا حمید هیچ تقصیری نداره من خودم اینجا رو دیدم و پسندیدم. خیلی های دیگه هم به من ایراد گرفتن ولی من ککم نمی‌گزید. می‌گفتم ما همینجا هم می‌تونیم بهترین زندگی رو داشته باشیم. هیچکس متوجه اصل ماجرا و اینکه ما نصف پولمان را قرض دادیم نشد. به حمید گفته بودم هر کسی خورده گرفت که چرا این ساختمون را اجازه اجاره کردی بگو فرزانه پسندیده من همه مسئولیت انتخاب اینجا را قبول می‌کنم. حمید هفته آخر قبل عروسی دوره آموزشی داشت وقت زیادی نداشت ولی با این حال سعی کرد همه جا با من همراه باشد. با حمید برای خرید عروسی به بازار رفتیم. هر مغازه‌ای که می‌رفتیم علاوه بر ما عروس و دامادهای دیگری هم بودند که مشغول خرید بودند. مشخص بود خیلی از آنها مانند ما عید غدیر را برای مراسم ازدواجشان انتخاب کرده بودند. برای حمید یک انگشتر نقره خریدیم که سه ردیف کج و در هر ردیف سه تا نگین داشت. از روزی که این حلقه را خریدیم همیشه دستش بود یه کت و شلوار هم خریدیم که فقط شب عروسی پوشید. حمید برای من یک سرویس طلا گرفت از شانس من اصلاً خسیس نبود انتخاب‌هایش هم حرف نداشت. چیزهایی را انتخاب می‌کرد که فکرش را هم نمی‌کردم برای همین همیشه ترجیح می‌دادم خودش انتخاب کند چون می‌دانستم سلیقه خیلی خوبی دارد.