eitaa logo
پایگاه خبری" همدان خبر"
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
16 فایل
‍ امام خمینی(رحمة اللّه علیه): 🔹یک موی مستضعفین برتمام کاخ نشین هاوآنان که هیچ فعالیتی در انقلاب نداشتند ترجیح دارد. www.hamadankhabar.ir لطفااخباروسوژه های خودرابه لینک زیربفرستید #شهروندخبرنگار @hamadankhabar1 استفاده ازمطالب بدون ذکرمنبع شرعاحرام است
مشاهده در ایتا
دانلود
20.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢اعتراض امام جمعه نسبت به اهانت و حرمت‌شکنی بی‌سابقه در >مبارک_رمضان 🔸بنده در این هفته به حدی ناراحت شدم و افسوس کشیدم که برای مرگ فرزندم تا این اندازه ناراحت نشدم؛ چون به دین و رمضان و و و پیامبر اهانت شد. 🔹اگر سیاست است که در ماه دختر و پسر را جمع کنند و لباس‌های آن‌چنانی به تن کنند و رقص و پای‌کوبی نمایند، خدایا تو شاهد باش من و روحانیونی که همراه من هستند،با این سیاست نیستیم 📡  همدان خبر،رسـانـه جـبـهـه انـقـلاب 🇮🇷✌️ 🌸🍃 ┏━🍃🌻🍂━┓ @hamadankhabar ┗━🍂🌻🍃━┛
🚩روایت حق زیارت ضاحیه‌ی مقدسه ح‌ق: امسال پاییز باید هم این قدر زود باران خود را بر سر ما پهن می‌کرد. دی‌شب غمی داشتم به وسعت همه‌ی دریاها لیکن امید داشتم که نصرالله از پس این حادثه هم زنده بیرون می‌آید. آخر عادت کرده بودیم که خبر شهادت سید شایعه‌ای بیش نباشد... 🇮🇷 عصر دی‌روز که از رسانه‌ها آن دود عظیم را بر سر ضاحیه می‌دیدم، حداقل از این طرف ماجرا دچار غرور شدم. ابرمردی که نامرد نابه‌کاری مثل نتانیاهو برای قتلش صد تن بمب هزینه می‌کند، لابد نه یک تن که یک نفره همه‌ی وطن مقاومت بوده است. در دلم به عظمت نصرالله درود فرستادم و در حالی که بغض گلویم را گرفته بود، رفتم پشت بام. می‌دانستم برای دیدن ضاحیه فاصله بسیار است ولی باز می‌دانستم این از آن شب‌هایی است که خدا در آسمان‌ها در دست‌رس‌تر است تا زمین. زمینی که در آن سیدحسن نفس‌های آخر را می‌کشد و تروریست جلادی چون نتانیاهو هنوز زنده است، همان جای چرکی است که مگر به مدد باران تطهیر شود و از قضا در همین افکار بودم که ناگهان باران گرفت. از آن باران‌ها که قشنگ با آدم حرف می‌زند. از آن باران‌ها که انگار صاف از چشم خود خدا دارد به سر و صورت آدمی می‌ریزد: اذا جاء نصرالله والفتح... 🇮🇷 متولد البازوریه در شرق بیروت از قضا برکشیده‌ی یک خانواده‌ی مذهبی نبود. پدرش روحانی نبود؛ کت‌شلوار می‌پوشید و کراوات می‌بست. روزهای نوجوانی سید مصادف شده بود با تأسیس جنبش امل؛ جنبشی که در بخش سیاسی اتکا به موسی صدر داشت و در شاخه‌ی نظامی شهره به مصطفی چمران بود. اگر جذابیت امام موسی باعث شد که سیدحسن معمم شود، این جاذبه‌ی چریکی دکتر مصطفی بود که نصرالله را به صرافت مبارزه با اسرائیل از طریق عضویت در امل انداخت؛ روزی نماینده‌ی امل در روستای البازوریه و دگر روز عضو دفتر سیاسی امل. البته آشنایی با سیدمحمد غروی امام‌جمعه‌ی شهر صور در عزیمت سیدحسن نوجوان به نجف نقش مهمی داشت. تو گویی نصرالله می‌خواست زیر سایه‌ی امیرالمؤمنین ابتدا علم مبارزه با نفس را بیاموزد و آن‌گاه علم‌دار مبارزه با اسرائیل شود... 🇮🇷 گم‌گشتگی امام موسی و عزیمت چمران به ایران، جنبش امل را به قهقرای اختلاف کشاند. سیدحسن هم ترجیح داد که در معیت مقتدای خود سیدعباس موسوی دل به تشکل نوپای حزب‌الله بدهد. با شهادت سیدعباس، سیدحسن در حالی که فقط سی و دو سال داشت، دبیر کل حزب‌الله شد و سی و دو سال در این سمت باقی ماند. حزب‌الله در عصر ره‌بری نصرالله چیزی جز فتح نبود. هر وقت نام نصرالله بر صدر اخبار می‌نشست، همه از دوست گرفته تا دشمن می‌دانستند که باز هم باید شکستی دیگر را در کارنامه‌ی سیاه اسرائیل ثبت کنند. بی‌خود نبود که آدمی در مایه‌های مغنیه با آن شمایل افسانه‌ای، مهم‌ترین رسالت خود را ره‌بری تیم حفاظت نصرالله می‌دانست. باری نصرالله بزرگ بود؛ آن‌قدر بزرگ که وقتی متوجه خبر شهادت فرزندش محمدهادی شد، ابتدا به ذکر الله اکبر پرداخت و سپس با بیان الحمدلله نشان داد که سید مقاومت جز از خدا حساب نمی‌برد... 🇮🇷 آن روز که سید فهمید امام موسی جایی در انتهای افق ناپدید شده یا آن روز که فهمید چمران شهید شده یا آن روز که آن خبر تلخ باعث شد نصرالله برای همیشه در قنوت‌های نماز شبش غافل از یاد و نام احمد متوسلیان نباشد یا آن روز که پیکر عماد را غرق در خون دید یا حتی آن روز که آن تلخ‌ترین خبر ممکن را از فرودگاه بغداد شنید، این ذکر بود که به قلب سید آرامش می‌داد... 🇮🇷 واقعیتی است: اگر سال‌های اول دبیر کلی، این نصرالله بود که به تکیه‌ی حزب‌الله به جمهوری اسلامی افتخار می‌کرد، در سال‌های اخیر این ما بودیم که در فراق چمران میان مسؤلان، به نصرالله افتخار می‌کردیم. ما کاری با محتوای شناس‌نامه‌ی سید مقاومت نداشتیم. خوب می‌دانستیم او در جنوب لبنان حتی دارد برای امنیت ایران هم می‌جنگد. اگر ایستادگی نصرالله نبود، هم صهیونیست‌ها و هم بعدها تکفیری‌ها هر دو چشم طمع به ایران داشتند. سلمنا! جمهوری اسلامی به نصرالله پول می‌داد ولی من اتفاقاً از کانال ملی‌گرایی اسم این پول را «حلال‌ترین پول دنیا» می‌گذارم. نصرالله نبود، هزارها برابر این پول را باید خرج می‌کردیم تا نگذاریم ناحیه به ناحیه‌ی ایران مثل این ایام ضاحیه‌ی لبنان شود. نصرالله با پول ایران نه چای دبش می‌خورد، نه وام عشقی می‌گرفت بل‌که از حرم ایران دفاع می‌کرد... 🇮🇷 قریب صد تن بمب فقط برای یک تن! دلم می‌خواهد با شیک‌ترین کت‌شلوارم برایت ایستاده ساعت‌ها دست مرتب بزنم ای وطن! ای نصرالله! ای سیدحسن! کاش خداوند شب اول قبر از دین من بپرسد و از وطنم تا جواب بدهم: من در دین و در زمین و در آئین سیدحسنم. تا بود، ما حتی از گرفتن تابوت همدانی و سلیمانی هم ترس نداشتیم ولی حالا... 🇮🇷 حالا الله اکبر؛ حالا الحمدلله؛ حالا در این باران پاییزی هم باید گفت: اذا جاء والفتح... ┄┅═☫ 🇮🇷✌️ ☫═┅┄ @hamadankhabar
🚩روایت حق زیارت ضاحیه‌ی مقدسه ح‌ق: امسال پاییز باید هم این قدر زود باران خود را بر سر ما پهن می‌کرد. دی‌شب غمی داشتم به وسعت همه‌ی دریاها لیکن امید داشتم که نصرالله از پس این حادثه هم زنده بیرون می‌آید. آخر عادت کرده بودیم که خبر شهادت سید شایعه‌ای بیش نباشد... 🇮🇷 عصر دی‌روز که از رسانه‌ها آن دود عظیم را بر سر ضاحیه می‌دیدم، حداقل از این طرف ماجرا دچار غرور شدم. ابرمردی که نامرد نابه‌کاری مثل نتانیاهو برای قتلش صد تن بمب هزینه می‌کند، لابد نه یک تن که یک نفره همه‌ی وطن مقاومت بوده است. در دلم به عظمت نصرالله درود فرستادم و در حالی که بغض گلویم را گرفته بود، رفتم پشت بام. می‌دانستم برای دیدن ضاحیه فاصله بسیار است ولی باز می‌دانستم این از آن شب‌هایی است که خدا در آسمان‌ها در دست‌رس‌تر است تا زمین. زمینی که در آن سیدحسن نفس‌های آخر را می‌کشد و تروریست جلادی چون نتانیاهو هنوز زنده است، همان جای چرکی است که مگر به مدد باران تطهیر شود و از قضا در همین افکار بودم که ناگهان باران گرفت. از آن باران‌ها که قشنگ با آدم حرف می‌زند. از آن باران‌ها که انگار صاف از چشم خود خدا دارد به سر و صورت آدمی می‌ریزد: اذا جاء نصرالله والفتح... 🇮🇷 متولد البازوریه در شرق بیروت از قضا برکشیده‌ی یک خانواده‌ی مذهبی نبود. پدرش روحانی نبود؛ کت‌شلوار می‌پوشید و کراوات می‌بست. روزهای نوجوانی سید مصادف شده بود با تأسیس جنبش امل؛ جنبشی که در بخش سیاسی اتکا به موسی صدر داشت و در شاخه‌ی نظامی شهره به مصطفی چمران بود. اگر جذابیت امام موسی باعث شد که سیدحسن معمم شود، این جاذبه‌ی چریکی دکتر مصطفی بود که نصرالله را به صرافت مبارزه با اسرائیل از طریق عضویت در امل انداخت؛ روزی نماینده‌ی امل در روستای البازوریه و دگر روز عضو دفتر سیاسی امل. البته آشنایی با سیدمحمد غروی امام‌جمعه‌ی شهر صور در عزیمت سیدحسن نوجوان به نجف نقش مهمی داشت. تو گویی نصرالله می‌خواست زیر سایه‌ی امیرالمؤمنین ابتدا علم مبارزه با نفس را بیاموزد و آن‌گاه علم‌دار مبارزه با اسرائیل شود... 🇮🇷 گم‌گشتگی امام موسی و عزیمت چمران به ایران، جنبش امل را به قهقرای اختلاف کشاند. سیدحسن هم ترجیح داد که در معیت مقتدای خود سیدعباس موسوی دل به تشکل نوپای حزب‌الله بدهد. با شهادت سیدعباس، سیدحسن در حالی که فقط سی و دو سال داشت، دبیر کل حزب‌الله شد و سی و دو سال در این سمت باقی ماند. حزب‌الله در عصر ره‌بری نصرالله چیزی جز فتح نبود. هر وقت نام نصرالله بر صدر اخبار می‌نشست، همه از دوست گرفته تا دشمن می‌دانستند که باز هم باید شکستی دیگر را در کارنامه‌ی سیاه اسرائیل ثبت کنند. بی‌خود نبود که آدمی در مایه‌های مغنیه با آن شمایل افسانه‌ای، مهم‌ترین رسالت خود را ره‌بری تیم حفاظت نصرالله می‌دانست. باری نصرالله بزرگ بود؛ آن‌قدر بزرگ که وقتی متوجه خبر شهادت فرزندش محمدهادی شد، ابتدا به ذکر الله اکبر پرداخت و سپس با بیان الحمدلله نشان داد که سید مقاومت جز از خدا حساب نمی‌برد... 🇮🇷 آن روز که سید فهمید امام موسی جایی در انتهای افق ناپدید شده یا آن روز که فهمید چمران شهید شده یا آن روز که آن خبر تلخ باعث شد نصرالله برای همیشه در قنوت‌های نماز شبش غافل از یاد و نام احمد متوسلیان نباشد یا آن روز که پیکر عماد را غرق در خون دید یا حتی آن روز که آن تلخ‌ترین خبر ممکن را از فرودگاه بغداد شنید، این ذکر بود که به قلب سید آرامش می‌داد... 🇮🇷 واقعیتی است: اگر سال‌های اول دبیر کلی، این نصرالله بود که به تکیه‌ی حزب‌الله به جمهوری اسلامی افتخار می‌کرد، در سال‌های اخیر این ما بودیم که در فراق چمران میان مسؤلان، به نصرالله افتخار می‌کردیم. ما کاری با محتوای شناس‌نامه‌ی سید مقاومت نداشتیم. خوب می‌دانستیم او در جنوب لبنان حتی دارد برای امنیت ایران هم می‌جنگد. اگر ایستادگی نصرالله نبود، هم صهیونیست‌ها و هم بعدها تکفیری‌ها هر دو چشم طمع به ایران داشتند. سلمنا! جمهوری اسلامی به نصرالله پول می‌داد ولی من اتفاقاً از کانال ملی‌گرایی اسم این پول را «حلال‌ترین پول دنیا» می‌گذارم. نصرالله نبود، هزارها برابر این پول را باید خرج می‌کردیم تا نگذاریم ناحیه به ناحیه‌ی ایران مثل این ایام ضاحیه‌ی لبنان شود. نصرالله با پول ایران نه چای دبش می‌خورد، نه وام عشقی می‌گرفت بل‌که از حرم ایران دفاع می‌کرد... 🇮🇷 قریب صد تن بمب فقط برای یک تن! دلم می‌خواهد با شیک‌ترین کت‌شلوارم برایت ایستاده ساعت‌ها دست مرتب بزنم ای وطن! ای نصرالله! ای سیدحسن! کاش خداوند شب اول قبر از دین من بپرسد و از وطنم تا جواب بدهم: من در دین و در زمین و در آئین سیدحسنم. تا بود، ما حتی از گرفتن تابوت همدانی و سلیمانی هم ترس نداشتیم ولی حالا... 🇮🇷 حالا الله اکبر؛ حالا الحمدلله؛ حالا در این باران پاییزی هم باید گفت: اذا جاء والفتح... ┄┅═☫ 🇮🇷✌️ ☫═┅┄ @hamadankhabar