eitaa logo
*هم افزایی شهدایی*
150 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
6.7هزار ویدیو
92 فایل
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹 🔸️بهترین حس یعنی؛ با شهدا رفیق باشید. 🔸️ما را مدافعان حرم و مدافعان وطن آفریدند. 🔸️رفیق شید،شبیه شید،شهید شید. امام سجاد(ع) فرمودند:کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست. 🌱کپی از مطالب آزاد برای عاقبت بخیری مون دعاکنید
مشاهده در ایتا
دانلود
⏳ یلدا یک دقیقه بیشتر فرصت داریم. یک دقیقه بیشتر تا باخودمان فکر کنیم چرا سالهای نیامدن مولایمان یلدایی گذشت؟ چرا دانه های انار قلبمان را دست هرکسی دادیم جز او ؟ چرا نُقل مجالسمان نَقل فضائل همه کس بود جز او ؟ چرا دور هم حلقه زدیم اما از فراق او اشکی در چشمانمان حلقه نزد!؟ کاش جوابی پیدا شود برای غفلت یلدایی ما و شبهای تنهایی او... ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
اين تو اين هم جانم كه می‌شود ضميمه‌ى چند حرفىِ نامَت! حالا با هر به زبان آوردنت هزار بار جانم برايت می‌رود ... ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌  ‎‌‌‌‎  ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
پیام مدافع حرم شهید سردار سرتیپ پاسدار مرتضی حسین پورشلمانی () : سلام برادران و خواهران شریف و ولایت مدار ، با همت و تلاش جهادی شهید رئیسی ریل قطار پیشرفت وحل مشکلات اقتصادی کشور بصورت صحیح بنا نهاده شد ما به فردی که به این راه معتقد و متعهد باشد فردا رای می دهیم گزینه پیشنهادی من و خانواده ام دکتر سعید جلیلی است ◇ برادر کوچک شما حسین پور
پای کار حسین ع ایستاده ایم
12.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شما که می‌خواستید بروید پس چرا این همه خاطره در کوچه‌ی ما جا گذاشتید ... ؟
. ( ۱۲ روز تاهشتمین سالروز شهادت ) ...حسین خم شد ویک بیسکوئیت برداشت وگفت نمیرسم. دیر میشه باید برم ... یکهو نگاهش به پوتین من افتاد . جلوی یک لنگه اش کمی پاره شده بود. فهمیدم الان ذهنش درگیر میشه. بهش گفتم چیزی نیست من دارم میرم مرخصی ؛ ان شاالله هماهنگ میکنم یک جفت پوتین نو تحویل میگیرم. گفت سریع پوتینت رو دربیار. نگاهش کردم. باخنده گفت این یک دستوره. میدونستم راهی جز گوش دادن به دستورش برام نمیگذاره. خودش هم خم شد و سریع بندهای پوتینش رو که معلوم بود تازه خریده باز کرد. ازپاش بیرون آورد وجلوی پای من گذاشت. پوتینها رو که پوشیدم گفتم حسین تو داری می ری جلو ! لباسش رو مرتب کرد. سلاحش رو برداشت و گفت برم دیگه باید زودتر برسم. تجهیزاتی رو که داشت ، براش تا دم ماشین آوردم و همراهیش کردم. گفتم هنوز آفتاب نزده. می موندی لااقل یه لقمه نون میخوردی بهم دست داد ، مثل همیشه محکم وپرانرژی. بعد هم خداحافظی کرد ورفت. دیروز که توی درمانگاه پیکر مطهرش رو دیدم همان پوتین پاش بود. وقتی از یه چیزی میگذشت و هدیه میداد، دیگه حتی برنمیگشت پشت سرشو نگاه کنه که به طرف فرصت تشکر کردن بده گاهی پیش خودم میگفتم: حسین تو سن وسال ماست، اما چقدر روح بزرگی داره، چقدر روخودش کار کرده ؛ جالب بود که حتی برای نماز، روزه ، نمازشب و... هم مراقبت میکردکه به چشم نیاد؛ به قول یکی از بچه ها « میگرده یه گوشه ی دنج که پیدا میکنه، سریع سیم بندگی شو وصل میکنه» ولی بنظر من حسین تو تمام رفتاراش برای اون وصل تلاش میکرد . .
. (۱۱ روز تا هشتمین سالروز شهادت ) اولین بار که توی منطقه باحسین کار می کردم، یه چیزی خیلی برام عجیب بود. گاهی از صبح تاشب چیزی نمی خورد. به خودم می گفتم یعنی توی این شرایط روزه می گیره؟ گاهی هم می دیدم جز مقرخودمون ، اگه جایی می رفتیم که بچه ها تو خونه ها مستقرشده بودن، حسین وقتی مطمئن می شد این چایی یامثلا بیسکوئیتی که بهش تعارف می کنن ازجیره ی خودمونه ازبچه ها قبول می کرد و یه چیزی می خورد. بااینکه همه ی بچه ها اهل رعایت بودن و حتی به لحاظ شرعی سوال کرده بودن یااگه بنا به شرایط جنگی و به ناچار تو خونه هایی که مردم خالی کرده بودن یه چیزی می خوردن حتما پولش رو رد می کردن، اما حسین اینقدر حساس بود که اصلا نمی خورد. این نگاه وقتی قشنگتر می شه که می بینیم حاج_قاسم هم همین طوری برخورد می کردند وخیلی مراقب بودند . همیشه تو جمع بهمون تاکید می کردن که توهمین جنگ و درگیریها باید مراقبه داشته باشین تمام روزهای ماه رجب وشعبان ورمضان رو روزه می گرفت. تو باقی روزهای سال هم مقیدبه روزه ی مستحبی بود. لبخندی که روی لب داشت باعث می شد اگر کوهی از غصه هم داشتی وقتی نگاهش می کردی حالت خوب می شد حسین معلم اخلاق، صبر و جهاد بود. کنارش جرات زدن به دل خطر رو یاد گرفتیم. پیروزی ما درعملیات بادیه ی شام یعنی : بازشدن مسیر عراق تالبنان و تحقق شعار می گذرد ♡حسین تمام تلاشش رابرای تحقق این پیروزی کرد و مطمئنا خون حسین در عملی شدن این وعده موثرخواهد بود♡ .
(۱۰ روز تاهشتمین سالروز شهادت) در طی سالهای کارم به این نتیجه رسیدم که در جبهه مقاومت، تعداد قابل ملاحظه‌ای فرماندهان جوان ایرانی حضور دارند که تحت فرماندهی مقام معظم رهبری (مدظله) و سپهبد شهیدسردارسلیمانی در امور مستشاری این جبهه بسیارتاثیرگذارند.یکی از شاخص‌ترین آنها سردارشهیدمرتضی حسین‌پور با اسم جهادی حسین قمی است که سابقه ۱۱ سال کار با گروه‌های مقاومت ، در کارنامه‌اش ثبت شده به طوریکه در سن ۳۲ سالگی به عنوان فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون انتخاب شد. 🌱🌱🌱 آب رساندن به نقطه ای که بچه های حسین بودن خودش یه قصه مثل کربلابود. تو گرمای بالای ۵۰ درجه، آب توی این بطری های پلاستیکی مثل آب جوش داغ میشد. خدارو شاهد میگیرم حتی یکبار هم ندیدم حسین گله کنه. فقط دنبال کارِ بچه هاش بود و دغدغه تجهیزات مقرشون رو داشت. لودرشون خراب شده بود و حسین دائم بین تمام کارها ، پیگیری میکرد که بتونه یه لودر دیگه بگیره، اما بخاطر وضعیت نقطه استقرارشون به یک چیزهایی یا نمیرسید یا وقتی میرسید کم وناقص بود. اونجا کسی طاقت لباس نظامی پوشیدن نداشت اما حسین مرد ومردونه هربار دیدمش بند پوتینش رو سفت بسته بود و باعشق پیگیر کارها بود . تواوج خستگی چشمهاش پراز امید بود. مابچه های فاطمیون و زینبیون خیلی غریبیم. ♡فرمانده هایی مثل حسین قمی و ...سر سفره کنارمون نشستن، با ما خوش وبش کردن و بهمون اطمینان دادن که به اندازه ی مسئولین ارشدِ این جبهه ، ماهم میتونیم برای حضرت زینب س سربازی کنیم ♡ خُلق آدمی مثل حسین درست شبیه حاج قاسم بود که الهی خدا درجاتشون‌رو روزافزون زیاد کنه
. (۹ روز تا هشتمین سالروز شهادت) مرتضی سن زیادی نداشت اما آنقدر درماموریتهای رزمی موفق ظاهرشده بود که همه مثل یک «ژنرال کهنه کار» نگاهش می کردند. همین بود که پس ازگذشت حدود شش و نیم سال حضور درخاک عراق ، وارد سوریه شد و اولین جبهه ی حضور او درآنجا منطقه ی «سیده زینب س» در ریف جنوبی دمشق بود ، درزمانی که اکثر مناطق حومه ی دمشق به دست گروههای معارض مسلح افتاده و نبردها به ورودی شهر «دمشق» رسیده بود. ابوآلاء دبیر کل گردانهای سیدالشهداء عراق در این باره می گویند : لشگر کتائب سیدالشهداء اولین لشگری بود که به رسید. درگیری حدود سیصد متری حرم مطهر بود. ما در صحن شریف بودیم. از اولین کسانی که به استقبال ماآمد خود شهید «حسین قمی» بود. در حرم حضرت زینب س بسیارجنگیدیم سپس درگیری به عراق منتقل شد. ‌.
(۸ روز تاسالروز شهادت) یکی از خصوصیات خیلی خوبش این بود که می تونست توی حساس ترین موقعیت، بهترین تصمیم روبگیره. از هر فرصتی برای تمرین وتکرار استفاده می کرد. 🌱🌱🌱🌱 میثم پیش روی خودش میگفت:(موقع رانندگی اون هم توی پیچ و جاده های صعب العبور این منطقه، گاهی مانورهایی می ده که نفس توی سینه م می مونه! پاشو از روی ترمز برمی داره! بیا تو ازش بپرس چرااین طوری می کنه؟) باخنده میگفت: (شاید یک روزی پیش اومد وسط یک منطقه ی جنگی مجبورشدم باماشینی که ترمزش بریده رانندگی کنم، باید بدونم چجوری جمعش کنم؟) میثم باخنده بهش می گفت: تمرینهای تو باعث می شه ماهم یاد بگیریم اگر کنار یک آدم بی کله بودیم چکار کنیم. چجوری باسنگینی نفسِ توسینه موندمون کنار بیایم! واقعا تمرینهای خوبیه، مگه نه؟ منم می خندیدم و چیزی نمی تونستم بگم!
. ( ۷ روز تاهشتمین سالروز شهادت ) مرتضی قبل از سوریه، مدتها عراق بود که خیلی ازرفت وآمدش خبرنداشتم. یعنی چیزی تعریف نمیکرد. وقتی جنگ سوریه و بعدش عراق شروع شد، تازه یه سری عکس بهم نشون داد که من فهمیدم دو سه سالی قبل از بحران سوریه توی عراق بوده. (قبل از ورود داعش به عراق) ... یکی از دلایل حضور ما در عراق ، مبارزه با گروهکهای تروریستی بود که ازایران رانده شده بودند و برای خودشون جای پایی توی عراق محکم کرده بودند. خب این گروهک ها یا رسماً پایگاه داشتن و یا فعالیتهای زیرزمینی داشتن . «یکی از مهم ترین وظایف ما، به هم زدن شاکله ی اینها بوده وهست»شما وقتی می خوای یه آتیشی رو مهارکنی، پیش خودت نمیگی صبر کنم اگه به خونه ی من رسید بعد خاموشش می کنم!!! مهمتر اینکه ما باید اونقدر ریز وبادقت کار کنیم که از تشکیل و فعالیت این گروها پیشگیری کنیم. یعنی از داخل ضرباتی رو به اونها بزنیم... ◇ این حساس ترین قسمت کاره ، که برای ورود واجرای این نوع عملیاتها باید علاوه بر صرف امکانات، از بهترین و زبده ترین نیروهای اطلاعاتی و امنیتی استفاده بشه. نزدیک به سه سال توی شرایطی کار کرد که شاید هیچ وقت نتونیم در موردش صحبت کنیم. 🌱🌱🌱🌱 .
. ( ۳ روز تا هشتمین سالروز شهادت ) ضمن کار متوجه حساسیت وسفارش های حاجی به حسین بودم . _ بارهامی شنیدم پشت تلفن (حسین جان) خطابش می کنه . _ تو بعضی جلسات که همراه حاجی بودم وقتی صحبت جابجایی نیرو می شد می گفت من حسین رو اینجا نمی فرستم . _ اگه فلانی مثل حسین بود می دونست تو اون منطقه باید چی کار کنه . _ ببینید نظر حسین چیه ؟ و ازاین دست حرفها ... که من اوایل فکر می کردم حسین پسر حاجی هستش بعد ها متوجه شدم بااینکه پسرش نیست ولی مثل چشمهاش دوسش داره .♡حتی یکبار گفت : پدر و مادر حسین سالها برای تربیت و رشد همچین پسری زحمت کشیده اند . 🌱🌱🌱 حسین باادب ، اخلاص و نبوغی که داره قطعا یکی از ذخیره های سپاه هست که ماباید روی چشم ازش مراقبت کنیم . حسین می تونه همین الان بیاد دور ازجنگ سالها خدمت کنه اما چه کنم که خودش عاشق جهاد ومبارزه است . من حسین رو اولین بار توی منطقه ی غوطه دیدم . پاش زخمی شده بود و به عقب برنمی گشت . یکی از محاسن حسین ، حیدر ، اکبر ومحمود رضا اینه که علاوه بر عشق وتخصص ، بسیار خلاق بودند و از کارترجمه تا فرماندهی ، هرکاری به این بچه ها سپرده می شد ، به بهترین شکل انجامش دادند . الان برو کارنامه ی حسین رو نگاه کن ، سابقه ی حضور در مناطق سخت وجنگی اش خیلی بیشتر از بعضی فرماندهانیه که الان محاسنشون سفید شده و تجربه ی حضور در دفاع مقدس رودارند . .