🌷شهید مهدی عزیزی🌷
🌱تولد:
1 مهر 1361 دومین فرزند خانواده عزیزی به دنیا آمد . پسری زیبا و درشت اندام.
4 روز بعد از تولدش هر کس او را می دید می گفت 6 ماهه است . پدرش نظامی بود و در شهرک توحید که مخصوص نظامی ها بود زندگی می کردند.کامش را با تربت سید الشهدا باز کردند.
🌷شهادت:
ماه رمضان بود که شهید شد، بیست و چهارم.
11 مرداد 92 پیکرش را که آوردند تشییع با شکوهی شد. وقتی گذاشتندش در قبر، گفتم: مهدی جان! یادته گفتم وقت خواب تشک بنداز زیرت، گفتی وقتی آدم قراره روی خاک بخوابه به زیر انداز نیاز نداره. خوشحال بودم که به همه ارزوهاش رسیده بود.
#هم_افزایی_شهدایی
#زندگی_نامه_شهدا
#خاطرات_شهدا
#شهید_مهدی_عزیزی
🌷
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🌷شهید مهدی عزیزی
🍃شعر
علاقه زیادی به شعر و ادبیات داشت. اشعار زیادی حفظ بود که به فراخور حال می خواند. مهدی اشعار دیوان عمان سامانی را حفظ کرده بود و در محافل دوستانه می خواند و قبل از شهادت اش این دیوان را به یکی از دوستانش هدیه کرد.
🍃مهدی خیلی این دوبیت را دوست داشت و هر وقت در هیات، این دو بیت را می شنید حالش عوض می شد.
دامن کشان رفتی ، دلم زیر و رو شد
چشم حرامی با حرم روبرو شد
بیا برگرد خیمه ای کس وکارم
منو تنها نگذار ای علمدارم .........
#شهید_مهدی_عزیزی
#هم_افزایی_شهدایی
#خاطرات_شهدا
🌷
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🍃شهید مهدی عزیزی
😔مهدی همیشه با حسرت به عکس و سخنرانی شهدای جنگ نگاه می کرد.
بعضی وقت ها صبح می رفت بهشت زهرا (سلام الله علیها ) هم بعد از ظهر.
می گفتم: خب تو که صبح رفتی دیگه چرا بعد از ظهرم میروی؟
می گفت: مامان، نمی دونی گلزار شهدا چه صفایی داره، آدم اونجا باشه صفا می کنه.
🍃 یکی از دوستانش می گه هر وقت از جلوی عکس شهید ابراهیم هادی رد می شد. می ایستاد و سلام میکرد. حتی اگر با موتور بود .
یک بار ازش پرسیدم: داری به کی سلام می کنی؟ مگه عکس هم سلام داره؟ گفت: این شهید زنده است وسلام من به او میرسه.
#هم_افزایی_شهدایی
#شهید_مهدی_عزیزی
#خاطرات_شهدا
🌷
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🌷:
🌷شهید مهدی عزیزی
🍃یک روز با مهدی و چند نفر از بچه ها برای دیدن آیت الله حق شناس ( ره ) رفتیم. ایشان به مهدی نگاه معنا داری کردند و گفتند: شما به این آقا مهدی خیلی احترام بگذارید! ماخیلی تعجب کردیم .
🍃یک روز هم به اتفاق مهدی برای عیادت آیة الله حق شناس به بیمارستان رفتیم. یکی یکی به سمت ایشان می رفتیم برای دست بوسی ایشان. نوبت مهدی که رسید حاج آقا گریه کردند. باز هم ما تعجب کردیم. در مسیر برگشت به شوخی به مهدی گفتم: اهل سر بودی و ما نمی دانستیم!
🌷بعد از شهادتش همه یقین کردیم که واقعا اهل سر بود .
#هم_افزایی_شهدایی
#شهید_مهدی_عزیزی
#خاطرات_شهدا
🌷
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
بار اخر به من گفت مامان یک سوال دارم از ته دلت جوابم را بده. اگر زمان امام حسین بود و من میخواستم بروم به سپاه امام حسین!تو چه میگفتی؟! من هم گفتم: صد تا چون تو فدای امام حسین(ع) گفت:من خودم راهم را انتخاب کردم، فردا نکند ناراضی شوی که این کار شیطان است. بعد شهادتم دلخوری نکن که کار شيطان است... و رفت. من هم به او افتخار میکنم.
#شهید_مهدی_عزیزی
یک روز نشسته بودم توی حیاط مسجد مهدی امدی کنار من نشست. یک دفعه چشمش افتاد به عکس شهدا که بالای دیوار های مسجد نصب شده بود. رو به من کرد و با حسرت گفت: یعنی میشه یک روز هم عکس مارا هم بزنند ان بالا پیش شهدا؟ گفتم : انها برای زمان خودشان بودند. تو باید بروی زمان خودت را پیدا کنی. حال عباس اقا داشت دنبال عکس مهدی میگشت تا بزند ان بالا پیش شهدا.
#شهید_مهدی_عزیزی