eitaa logo
اندیشه
79 دنبال‌کننده
397 عکس
116 ویدیو
5 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
با استاد دکتر فرشته روح افزا(قسمت سوم) شورای سیاست‌گذاری یکی از شبکه‌های رادیویی، آقایان روان‌شناسی را دعوت کرده بود. تمام درد این آقایان ارتباط بین زن و مرد بود. گفتم به نظر شما، ما فقط همین مشکل را در جامعه داریم؟ فکر نمی‌‌‌کنید یا کسی که امکان ندارد، ممکن است این صحبت‌ها را گوش دهد؟ ...مگر ما سی‌دی‌های آموزشی و اینترنت نداریم؟ چرا تا این حد سطح اجتماعی را بالا برده‌ایم؟ ... ما توسط تلویزیون، روزنامه ، عکسی که روی جلد مجلات زرد زده می‌شود و سایت‌های مختلف و وبلاگ‌ها، که کنار آن‌ها حتماً یک پیام جنسی وجود دارد، داریم غرایز مردم را مرتب تحریک می‌کنیم. اگر بخواهیم باشد، باید دور آن یک بکشیم. شما زمینه‌های را نگاه کنید، وقتی باشد، اصلاً عشق نمی‌آید. ، مگر آن موقع در جامعه زن کم بوده است؟ دلیلش این است که در آن جامعه نبوده است. این در حالی است که ما در فیلم‌هایمان تنوع‌طلبی و ارتباط با نامحرم را ترویج و آموزش می‌دهیم. این و هویت اسلامی نیست. @hamandish
در کٖـوچه‌های یـخ زده ی"شـهـرِ بی‌فروغ" گـرمـیِ #چـشمهای تـو در بَـر گـرفتنیست ══‌‌‌‌༻‌❈❁💜❁❈༺‌‌‌══ این #عـشـق مـاندنی ، ایـن شعر بودنی این لحظه‌های "با تو" نشستن #سرودنیست ══‌‌‌‌༻‌❈❁💜❁❈༺‌‌‌══ 💜 @hamandish
اولین "شهید زن انقلاب اسلامی" که بود؟ محبوبه در غروب یکی از روزهای سرد بهمن سال 1340 در خانواده‌ای مذهبی در تهران به دنیا آمد . پدرش غلامرضا دانش‌آشتیانی، روحانی فرهیخته و متعهدی بود . محبوبه در مدرسه مذهبی- سیاسی رفاه که در سال 1348به اهتمام مبارزانی چون شهید رجایی، شهید باهنر......و تحت حمایت مؤسسه خیریه رفاه و تعاون تأسیس شده بود ثبت نام کرد. بدین ترتیب محبوبه در مدرسه رفاه تحت تعلیم معلمان مبارز قرار گرفت و پایه‌های اعتقادی و مبارزاتی محبوبه را مستحکم کرد. با شدت‌گرفتن فعالیت‌های مبارزاتی معلمان و دانش‌آموزان مدرسه رفاه، این مدرسه توسط دولت تعطیل شد با این حال آتش مبارزه که در جان محبوبه و دیگر دوستانش روشن شده بود، نه تنها در فضای نامساعد دبیرستان جدید(هشترودی) خاموش نشد، بلکه شعله‌ورتر هم گردید؛ چراکه آن‌ها با راه‌انداختن انجمن اسلامی، فعالیت‌های مبارزاتی خود را بیش از پیش توسعه دادند. او برای ارتقای سطح فکری خود، از طریق شهید مالکی و شهید بهشتی روی قرآن کار می‌کرد. یکی از دوستان او در این‌باره می‌گوید: «محبوبه قرآن را طوری خوانده بود که در حاشیه همه صفحاتش مطلب و سؤال نوشته بود؛ درصورتی‌که در آن دوران اگر کنار قرآن مطلبی می‌نوشتی و سؤالی می‌پرسیدی، زندان داشت.» علاوه بر قرآن و نهج‌البلاغه، محبوبه کتاب‌هایی که درباره مسایل سیاسی و مبارزاتی نوشته می‌شدند به دقت می‌خواند و توجه ویژه‌ای به مطالعه آثار دکتر شریعتی و شهید مطهری داشت. او بارها برای یافتن پاسخ سؤالاتش با شهید مفتح بحث می‌کرد و تا به جواب نمی‌رسید، دست بر نمی‌داشت. همین درایت، ذهن پویا و مطالعه زیاد باعث شد که محبوبه از نظر فکری بسیار فراتر از همسالان خود بیندیشد. بچه‌ها واقعاً به وفاداری، وفای به عهد، صداقت، نظم، پایداری و صفات انسانی او ایمان پیدا می‌کردند و این صفات در آن‌ها نهادینه می‌شد . او علاوه بر فعالیت‌های فوق، اداره کتابخانه‌ای در خیابان سیروس را به عهده گرفته بود و برای بچه‌های محروم جنوب شهر کتاب می‌برد. جمعه سیاه؛ شهادت محبوبه صبح روز 17 شهریور 1357 محبوبه ی 17 ساله همراه با دیگر مردم در صف‌های فشرده به طرف میدان ژاله رفتند.او که غسل شهادت کرده بود و سلاح‌های سنگین مأموران امنیتی بر پشت‌بام خانه‌های اطراف میدان را می‌دید، لحظه‌ای تردید نکرد و خود را به ضلع شمالی میدان، که محل تجمع زنان بود رساند. دیری نگذشت که صدای گلوله و فریاد همه جا را گرفت و عده زیادی از تظاهرکنندگان در خون خود غلطیدند و به شهادت رسیدند. مأموران رژیم شاه «ابتدا خاک‌اره‌های آغشته به بنزین را بر کف خیابان ریخته و آتش زدند و چون انبوه جمعیت هراسان در تلاطم افتاد... آتش مسلسل‌ها را گشودند... همه کوچه‌ها و خیابان‌های فرعی را با تانک و زره‌پوش مسدود کردند تا کسی را توان گریختن نباشد. هدف، نه پراکنده‌کردن مردم بود و نه مرعوب‌ساختن. همه گلوله‌ها به قصد کشت شلیک می‌شد...» پرچم استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی‌ در دست محبوبه بود. او شجاعانه بر سر عقیده خود ایستاده بود و شعار می‌داد که ناگهان گلوله، قلب پر ایمانش را شکافت؛ سرو قامتش بر زمین افتاد و در خون خود غلطید تا خونش مهر تأییدی بر حضور زن مسلمان ایرانی در عرصه‌های نبرد حق علیه باطل باشد. 🌷🕯خداوند مقربترین بندگان خویش را ازمیان برمیگزیند ڪہ گرہ ڪور دنیارابہ معجـزہ مـے گشـایند 🌷🕯 ༻‌❈❁❁❈༺‌‌‌ @hamandish
🔰 پله؛ پله؛ تا خدا 💠 به ما گفته اند لقمه را کوچک بگیرید و خوب بجوید، بعد بخورید. «توبه» هم همینطور است. ذره ذره؛ خرده خرده. چرا وقتی زیاد تمرین خط میکنی، هر چه بیشتر مینویسی بدخط‌تر میشوی؟ کم بنویس اما خوب و با تأمل بنویس؛ توبه ی یک شبه، یک شبه هم از بین میرود. 💠 بارانی که شدید و سریع می آید، سیل میشود و از بین میرود. چه بارانی در زمین فرو میرود؟ بارانی که ملایم میبارد، دو شبانه روز، سه شبانه روز، هفت شبانه روز میبارد، یواش، یواش در زمین فرو میرود و سطح آب چاهها را بالا می آورد، سیل نمیشود؛ میرود در منزلگاه خودش قرار میگیرد. 💠 توبه؛ مثل نردبان؛ پلّه پلّه است؛ اگر چند تا از تخته ها را برداشتی آیا میتوانی از این نردبان بالا بروی؟ تقریبا غیر ممکن میشود بالا رفتن از این نردبان 💠 بشین تأمل کن، با خدای خودت صحبت کن؛ بگو میخواهم ذره ذره درستش کنم. امروز یک تکه اش را تکرار نمیکنم؛ بعداً یک تکه ی دیگر هم اضافه کن؛ نه قولی بدهی که نتوانی عملی کنی. 💠 بسیاری وقتی یک مقدار تنبّه پیدا کردند بلافاصله میگویند من هر شب باید پا بشوم و نماز شب بخوانم. تو همچین حرفی را نزن. بگو نه من نمیتوانم هر شب پا بشوم؛ من عادت کرده ام هر شب بخوابم. بگو من هفته ای یک شب پا میشوم؛ من از این نماز شب دو رکعتش را میتوانم بخوانم. بعدش این را بکن چهار رکعت؛ بعد بکن هفته ای دو شب. 💠 تو پلّه اول را برو؛ در پله اول که رفتی حالا پایت به پله دوم میرسد، به دومی که رسیدی پایت میرسد به سومی و همینطور در ادامه به چهارمی. پله! پله میروی بالا.... ✍آیت الله 🔴 پله اول به فضل پرودگار رئوفم طی شد اما در گام دوم نیازمند دعای آبروداران حضرت دوستم و نیازمند همگامی و همراهی برای قدم به قدم بازگشت بسوی درگاه "یا عزیز یا غفّار اغفر لی ذنوبی و ذنوب جمیع المؤمنین و المؤمنات فإنّه لا یغفر الذّنوب إلا أنت"✋🤚 @hamandish