eitaa logo
انتشارات حماسه یاران
2.6هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1هزار ویدیو
34 فایل
انتشارات حماسه یاران نشر تخصصی جهاد و شهادت حس خوب خواندن را با ما تجربه کنید... روابط عمومی (ارتباط با ادمین) @hamasehyaran1 بخش فروش @hamasehstore1 پیگیری سفارش‌های سایت @store_manager
مشاهده در ایتا
دانلود
نظر یکی از مخاطبین کتاب سلیمانی عزیز ۲ که برای ما ارسال کردند. هو النور کتاب «سلیمانی عزیز» را صوتی گوش داده بودم؛ مجموعه‌ای از خاطرات مختصر و مفید درباره‌ی منش و سیره‌ی حاج قاسم از زبان اطرافیان؛ چه در میدان رزم، چه در کنار خانواده و چه در بین مردم. حالا در آستانه‌ی شهادت سردار جلد دوم آن نیز به دستم رسید. با همان سبک و سیاق خاطراتی از آدم‌های مختلف از سید حسن نصرالله بگیرید تا برادر و دخترِ حاجی تا زنی روستایی که سعادت به او رو کرده و حاج قاسم واسطه‌ی رزق و روزی‌اش بوده... عادت دارم گوشه‌ی صفحاتی که بیشتر جذبم می‌کنند و دوست دارم گاهی مرورشان کنم تا می‌زنم. این طوری راحت‌تر پیدایشان می‌کنم. نیمی از کتاب گذشته و می‌بینم که کمتر صفحه‌ای است که گوشه‌اش تا نخورده باشد. در تمام مدت خواندن کتاب بغض گلویم را رها نمی‌کند و گاهی اشک بر صورتم جاری می‌شود. اما تأثیرگذارترین خاطره برایم همان است که اولین بار هم که شنیدم حیران شدم. اصلا یادش که می‌افتم حالم دگرگون می‌شود. اصلا برای همین است که خودش هم این گونه بود در برخورد با جوانان از هر تیپ و قیافه‌ای و توصیه‌ می‌کرد هوای همه را داشته باشند. می‌دانست از ظاهر هیچ کس نمی‌توان عاقبتش را حدس زد! کاش کمی از او یاد می‌گرفتیم... همان خاطره از کتاب: «موهای وزوزی، پیراهن آستین کوتاه چسبان، کمربند پهن و شلوار پاچه گشاد؛ با این سرو وضع آمده بود برای گزینش سپاه! چند دقیقه‌ای صحبت کردیم و یک بار دیگر خوب براندازش کردم. با خود گفتم یه همچین آدمی برای چی باید بره توی سپاه. آرام پرونده‌اش را باز کردم و در برگه‌ی پذیرش، زیر اسم قاسم سلیمانی نوشتم: «رد صلاحیت». چه می‌دانستم همین جوان یک روزی می‌شود آبروی اسلام، آبروی سپاه و آبروی ایران!! انتشارات حماسه یاران | ناشر تخصصی جهاد و شهادت 🇮🇷 @hamasehyaran