عالم تمام غـرق تـمـنای فاطمه سـت
اصلا دلیل خلق، تماشای فاطمه ست
باشد به زیر سایهی مهرش تمام خلق...
هـر ذرهای کـه زیر قدمـهـای فاطمه ست...
#میلاد_حضرت_زهرا(س)💫💞
#روز_مادر💫💞
#حضرت_زهرا
@hamdelanqoran
💢 #تنها_میان_داعش
🌹 #قسمت_شانزدهم
💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود.
دیگر گریههای یوسف هم بیرمق شده و بهنظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمتشان دویدم.
💠 زنعمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه میرفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زنعمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید.
چشمان حلیه بسته و نفسهای یوسف به شماره افتاده بود و من نمیدانستم چه کنم. زنعمو میان گریه #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را صدا میزد و با بیقراری یوسف را تکان میداد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بیهوش بود که نفس من برنمیگشت.
💠 زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب میترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانههای حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش میکردم تا چشمانش را باز کند.
صدای عمو میلرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری میداد :«نترس! یه مشت #آب بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو #روضه شد و ناله زنعمو را به #یاحسین بلند کرد.
💠 در میان سرسام مسلسلها و طوفان توپخانهای که بیامان شهر را میکوبید، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و اولین روزهمان را با خاک و خمپاره افطار کردیم.
نمیدانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت.
💠 هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بیتاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران میبارد و زیر لب به فدای یوسف میرود.
عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج #انفجار دور باشیم، اما آتشبازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپارهها اضافه شد و تنمان را بیشتر میلرزاند.
💠 در این دو هفته #محاصره هرازگاهی صدای انفجاری را میشنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بیوقفه تمام شهر را میکوبیدند.
بعد از یک روز #روزهداری آنهم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم.
💠 همین امروز زنعمو با آخرین ذخیرههای آرد، نان پخته و افطار و سحریمان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی میکرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود.
زنعمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمیدانستم آبی برای #افطار دارد یا امشب هم با لب خشک سپری میکند.
💠 اصلاً با این باران آتشی که از سمت #داعشیها بر سر شهر میپاشید، در خاکریزها چهخبر بود و میترسیدم امشب با #خون گلویش روزه را افطار کند!
از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس میکردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا اینهمه وحشت را با #عشقم قسمت کنم و قسمت نبود که پس از چند لحظه گوشی خاموش شد.
💠 آخرین گوشی خانه، گوشی من بود که این چند روز در مصرف باتری قناعت کرده بودم بلکه فرصت همصحبتیام با حیدر بیشتر شود که آن هم تمام شد و خانه در تاریکی محض فرو رفت.
حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر که ما زنها هر یک گوشهای کِز کرده و بیصدا گریه میکردیم.
💠 در تاریکی خانهای که از خاک پر شده بود، تعداد راکتها و خمپارههایی که شهر را میلرزاند از دستمان رفته و نمیدانستیم #انفجار بعدی در کوچه است یا روی سر ما!
عمو با صدای بلند سورههای کوتاه #قرآن را میخواند، زنعمو با هر انفجار #صاحبالزمان (روحیفداه) را صدا میزد و بهجای نغمه مناجات #سحر، با همین موج انفجار و کولاک گلوله نیت روزه ماه مبارک #رمضان کردیم.
💠 آفتاب که بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پردههای زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خردههای شیشه پوشیده شده بود.
چند شاخه از درختان توت شکسته، کف حیاط از تکه های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستونهای دود از شهر بالا میرفت.
💠 تا ظهر هر لحظه هوا گرمتر میشد و تنور #جنگ داغتر و ما نه وسیلهای برای خنک کردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش.
آتش داعشیها طوری روی شهر بود که حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! میدانستم سدّ #مدافعان شکسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمیدانستم داغ #شهادت عباس و ندیدن حیدر سختتر است یا مصیبت #اسارت...
ادامه دارد
@hamdelanqoran🌸✨🌸✨
کانال همدلان قرآن✨🌸✨🌸
برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff
🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨
✨✨✨✨✨✨✨✨
#حضرت_زهرا #امام_زمان #فاطمیه
🔻 آقا بقیّة الله علیه السلام، لحظه لحظهشان با فکر آقا سیدالشهدا علیه السلام و فاطمهی زهرا سلام الله علیها میگذرد.
🔸 ایشان فرمود: «مادرم فاطمه سلام الله علیها، برای من اسوه و الگو است. الگوی من، مادرم زهرا سلام الله علیها است.»
🔹 اینقدر جایگاه این چهره، بلند است! خود آقا بقیة الله علیه السلام هم همینطور هستند که هر کسی، مستحق دیدار نمیشود
🔸 یکی از عنایاتی که در مخفی شدن قبر حضرت صدّیقهی طاهره سلام الله علیها وجود دارد، این است که بیانگر اوجِ مقام است.
🔹 به ما چه اجازهای دادهاند؟ به ما اجازه دادهاند که در مجالسی، دور هم بنشینیم و برای مظلومیّت فاطمهی زهرا سلام الله علیها گریه کنیم. همین! ولی این، خیلی خیلی زیاد است!
🔸 به ما اجازه دادهاند که دور هم بنشینیم و برای مظلومیّت آقایمان امیرالمؤمنین علیه السلام گریه کنیم.
کد ۲۲۸۶۳
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
عالم تمام غـرق تـمـنای فاطمه سـت
اصلا دلیل خلق، تماشای فاطمه ست
باشد به زیر سایهی مهرش تمام خلق...
هـر ذرهای کـه زیر قدمـهـای فاطمه ست...
#میلاد_حضرت_زهرا(س)💫💞
#روز_مادر💫💞
#حضرت_زهرا
@hamdelanqoran
🌹🍃اعمال عبادی روز جمعه🍃🌹
🔹نماز جمعه
🔹غسل جمعه
🔹به جا آوردن نمازهای مستحب، مانند نمازهای نافله
🔹روز جمعه، نمازهای هدیه به پیامبر اكرم(صل الله علیه و آله) و #حضرت_زهرا(سلام الله علیها)، نماز اعرابی و نماز جعفر طیار
🔹خواندن دعاهای اختصاصی روز جمعه
🔹خواندن زیارتهای خاص این روز، مانند زیارت امام حسین(علیهالسلام) و زیارت #امام_زمان(عجل الله فرجه)
🔹صلوات فرستادن بر پیامبر اكرم
🔹تلاوت قرآن به ویژه برخی سورههایی كه به خواندن آنها سفارش شده است.
🔹دعا كردن و طلب مغفرت از خداوند
🔹فراگیری دین
🔹انتظار فرج ولی عصر و دعا برای ظهور او
🔹خواندن دعای سِمات در غروب
💠آداب روز#جمعه
🔸استفاده كردن از عطر و چیزهای خوشبوكننده
🔸مسواک زدن
🔸كوتاه كردن مو و ناخن و شارب
🔸پوشیدن بهترین لباس
🔸فراهم كردن نیازهای اهل خانه
🔸زیارت اهل قبور به ویژه قبر پدر و مادر
🔸عیادت بیماران
🔸صدقه دادن