eitaa logo
همدلان قرآن
1.6هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
290 فایل
✨﷽✨ 📖 رسول اکرم( ص ): ✨حاملان وحافظان قرآن مشمول رحمت خاص خدا هستند.
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 کسی هست که زینب را دریابد؟ ◽️ اَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوء کیست در عالم که خواستهٔ مضطر را اجابت کند؟ زینب جان! به جبران این اضطرار از این پس ضمیر مرجع «اَمَّن یُجِیب» تو باش... ◾️هر که از این پس در هر کجای این عالم لب به «اَمَّن یُجِیب» باز کند، دانسته و ندانسته تو را می‌خواند... دیده و ندیده تو را منجی خویش می‌یابد. ◽️ مضطر شده‌ایم و تنها تو را منجی یافتیم که از خداوند بخواهی فرج مولایمان را برساند. 🔘 دوازدهم ؛ ‌‌ 🏴 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🖤🖤🖤 برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff
به نام خدا السلام علیک یا بنت خدیجةکبری س✋ السلام علیک یا بنت فاطمةالزهراس✋ کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب س نبود بانوی من در حیرتم از کجا برایت بنویسم؟! اصلا بردن و نوشتن نامت غم‌انگیز است. اشک مجال نوشتن نمی‌دهد، مانده‌ام از کجا و از کدام مصیبت، بگویم و بنویسم؟!😭 یک بانو و اینهمه مصیبت؟! و اینگونه صبر در مقابل مصیبت؟! یقین دارم صبر در مقابل صبر تو شرمنده است. بانوی من، با اینهمه مصیبت و سختی که در روز عاشورا کشیدی که جهان مثل آن روز را نداشته و نخواهد داشت، ولی نمازشب شما در شب یازدهم محرم ترک نشد. تو کیستی؟! که امام حسین ع فرمود: خواهرم مرا در نمازشبت دعا کن. سیدالساجدین، امام زین العابدین ع شما را عالمه غیر معلمه می‌خواند. با آن همه مصیبت که دیدی با وقار و استوار در مقابل دشمن ایستادی و فرمودی:(ما راَیت الا جمیلا) امام زمان عج، مصیبت شما را بیشتر از همه مصیبت‌ها می‌داند و برای مصیبت اسیری شما خون گریه می‌کند. شما به فرمان امام زمان خویش عمل کردی و من غافل از امام زمان عج خویش.😔 بانوی من، دست نوازشی که بر سر یتیمان برادر کشیدی بر سر منم بکش، منم یتیمم؛ چون از امام زمان عج خویش دورم.😔 یاریم کن من نیز به فرمان امام زمان خویش عمل کنم. به حق حضرت زینب س اللهم عجل لولیک الفرج🤲🏻 🌼🌷🏴🌼🌷🏴🌼🌷 سلام‌الله‌علیها فضه رحیم زاده استان هرمزگان
✍️ 💠 یک نگاهم به قامت غرق عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر می‌زد که اگر اینجا بود، دست دلم را می‌گرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود. جهت مقام (علیه‌السلام) را پیدا نمی‌کردم، نفسی برای نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس می‌کردم به فریادمان برسد. 💠 می‌دانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی می‌شد به خانه برگردم؟ رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش می‌چرخید برای حال حلیه کافی بود و می‌ترسیدم مصیبت عباس، نفسش را بگیرد. 💠 عباس برای زن‌عمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و می‌دانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره می‌کند. یقین داشتم خبر حیدر جان‌شان را می‌گیرد و دل من به‌تنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک نشسته و در سیلاب اشک دست و پا می‌زدم. 💠 نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آن‌ها را به درمانگاه آورد. قدم‌هایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمی‌شد چه می‌بینند و همین حیرت نگاه‌شان جانم را به آتش کشید. 💠 دیدن عباس بی‌دست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش می‌لرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش می‌شکست و می‌دیدم در حال جان دادن است. زن‌عمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفس‌شان بند آمده بود. 💠 زن‌عمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لب‌هایی که به‌سختی تکان می‌خورد (علیهاالسلام) را صدا می‌زد. حلیه بین دستانم بال و پر می‌زد، هر چه نوازشش می‌کردم نفسش برنمی‌گشت و با همان نفس بریده التماسم می‌کرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!» 💠 و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و می‌دیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه می‌شکافد که چشمانش را با شانه‌ام می‌پوشاندم تا کمتر ببیند. هر روز شهر شاهد بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده می‌شدند یا از نبود غذا و دارو بی‌صدا جان می‌دادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل شهر که همه گرد ما نشسته و گریه می‌کردند. 💠 می‌دانستم این روزِ روشن‌مان است و می‌ترسیدم از شب‌هایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپاره‌باران را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم. شب که شد ما زن‌ها دور اتاق کِز کرده و دیگر در میان نبود که از منتهای جان‌مان ناله می‌زدیم و گریه می‌کردیم. 💠 در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی می‌کردیم. همه برای عباس و عمو عزاداری می‌کردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم می‌سوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه می‌بردم. 💠 آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظه‌ای از آتش تب خیس عرق می‌شدم و لحظه‌ای دیگر در گرمای ۴۵ درجه طوری می‌لرزیدم که استخوان‌هایم یخ می‌زد. زن‌عمو همه را جمع می‌کرد تا دعای بخوانیم و این توسل‌ها آخرین حلقه ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلی‌کوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند. 💠 حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو درد کشیدند و غریبانه جان دادند. دیگر حتی شیرخشکی که هلی‌کوپترها آورده بودند به کار یوسف نمی‌آمد و حالش طوری به هم می‌خورد که یک قطره از گلوی نازکش پایین نمی‌رفت. 💠 حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه می‌چرخید و کاری از دستش برنمی‌آمد که ناامیدانه ضجه می‌زد تا فرشته نجاتش رسید. خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفته‌اند هلی‌کوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به ببرند و یوسف و حلیه می‌توانستند بروند. 💠 حلیه دیگر قدم‌هایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلی‌کوپتر هزار بار جان کندم. زودتر از حلیه پای هلی‌کوپتر رسیدم و شنیدم با خلبان بحث می‌کرد :«اگه داعش هلی‌کوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت می‌بری، چی میشه؟»... @hamdelanqoran🌸✨🌸✨ کانال همدلان قرآن✨🌸✨🌸 برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨
📌 کسی هست که زینب را دریابد؟ ◽️ اَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوء کیست در عالم که خواستهٔ مضطر را اجابت کند؟ زینب جان! به جبران این اضطرار از این پس ضمیر مرجع «اَمَّن یُجِیب» تو باش... ◾️هر که از این پس در هر کجای این عالم لب به «اَمَّن یُجِیب» باز کند، دانسته و ندانسته تو را می‌خواند... دیده و ندیده تو را منجی خویش می‌یابد. ◽️ مضطر شده‌ایم و تنها تو را منجی یافتیم که از خداوند بخواهی فرج مولایمان را برساند. 🔘 دوازدهم ؛ ‌‌ 🏴 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🖤🖤🖤 برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff
📌 کسی هست که زینب را دریابد؟ ◽️ اَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوء کیست در عالم که خواستهٔ مضطر را اجابت کند؟ زینب جان! به جبران این اضطرار از این پس ضمیر مرجع «اَمَّن یُجِیب» تو باش... ◾️هر که از این پس در هر کجای این عالم لب به «اَمَّن یُجِیب» باز کند، دانسته و ندانسته تو را می‌خواند... دیده و ندیده تو را منجی خویش می‌یابد. ◽️ مضطر شده‌ایم و تنها تو را منجی یافتیم که از خداوند بخواهی فرج مولایمان را برساند. 🔘 دوازدهم ؛ ‌‌ 🏴 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🖤🖤🖤 برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff
4.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 مجموعه | مصباح الهدی 🔻منزل چهارم: ◾️ دو صفحه از کتاب صبر زینب سلام الله علیها «برای جنگ در میدان بی‌تابی نکنید جگرگوشه‌های زینبم! من شما را می‌شناسم. شما شبیه مادرتان هستید. شبیه زینبم!...» 🏷 |
📌 کسی هست که زینب را دریابد؟ ◽️ اَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوء کیست در عالم که خواستهٔ مضطر را اجابت کند؟ زینب جان! به جبران این اضطرار از این پس ضمیر مرجع «اَمَّن یُجِیب» تو باش... ◾️هر که از این پس در هر کجای این عالم لب به «اَمَّن یُجِیب» باز کند، دانسته و ندانسته تو را می‌خواند... دیده و ندیده تو را منجی خویش می‌یابد. ◽️ مضطر شده‌ایم و تنها تو را منجی یافتیم که از خداوند بخواهی فرج مولایمان را برساند. 🔘 ؛ ‌‌ 🏴 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🖤🖤🖤