#راه_زندگی
🚩 اسْتَنزِلُوا الرِّزقَ بِالصَّدَقِة
❤️ امام علی علیه السلام :
📣 روزی را با صدقه دادن فرود آورید.
📜 نهج البلاغه حکمت۱۳۷
@hamdelbash
تعداد شهدای حمله تروریستی در حرم شاهچراغ شیراز به ١۵ نفر رسید
🔹ساعت ۱۷:۴۵ امروز ۳ فرد مسلح وارد صحن حرم شاهچراغ شیراز شده و به سمت زائران تیراندازی کردهاند. گفته میشود ۲ نفر از تروریستها دستگیر و تلاش برای دستگیری نفر سوم ادامه دارد.
تاکنون دستکم ١۵ نفر شهید و ۱۰ نفر زخمی شدهاند. یک زن و ۲ کودک هم در بین قربانیان هستند.😔
🔹طبق گفته شاهدان عینی ، تروریست با خودرو پژو به سمت حرم شاهچراغ رفتند و از در ۹ دی وارد شدند و خادمها و زوار آن ورودی را به رگبار بستند.
🔹طبق یکسنت قدیمی شبهای پنجشنبه بسیاری از مردم شیراز برای زیارت به حرم شاهچراغ میروند.
🔹نیروهای ناجا همزمان دوتروریست را دستگیر کردهاند و یکی از تروریستها متواری شده است.
#راه_زندگی
🚩 و أنا أسألُ اللّه َ بسَعَةِ رَحمَتِهِ و عَظيمِ قُدرَتِهِ على إعطاءِ كُلِّ رَغبَةٍ ، ··· أن يَختِمَ لي و لكَ بالسَّعادَةِ و الشَّهادَةِ .
❤️ امام على عليه السلام ـ در پايان عهدنامه خود به مالك اشتر ـ نوشت :
📣 من از خداوند ، به [حقّ ]رحمت گسترده و قدرت عظيمش بر برآوردن هر خواهشى ، مسألت دارم كه . . . عاقبت من و تو را به #سعادت و #شهادت ختم فرمايد
📜 نهج البلاغه، نامه ۵۳
#راه_زندگی
#مهدی_موعود_علیه_السلام
❤️ امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام
🚩 فَكَّرْتُ فِي مَوْلُودٍ يَكُونُ مِنْ ظَهْرِي الْحَادِيَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي هُوَ الْمَهْدِيُّ يَمْلَؤُهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً تَكُونُ لَهُ حَيْرَةٌ وَ غَيْبَةٌ يَضِلُّ فِيهَا أَقْوَامٌ وَ يَهْتَدِي فِيهَا آخَرُونَ
📣 درباره مولودي انديشه مي كنم كه از نسل من و يازدهمين فرزند من است. او #مهدي عليه السلام است كه زمين را پر از #عدل و داد مي سازد، همان گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد. او را #حيرت_و_غيبتي است [كه مردم نسبت به او پيدا مي كنند و] اقوامي در آن گمراه مي شوند و اقوام ديگر در آن #هدايت مي يابند.»
کمال الدین،ج۱،ص۵۳۸
#شعر
#مهدی_موعود_علیه_السلام
از دست غیبت تو شکایت نمیکنم
تا نیست غیبتی نبود لذت حضور
گر دیگران به عیش و طرب خرماند و شاد
ما را غم نگار بود مایه سرور
حافظ شکایت از «غم هجران» چه میکنی
در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور
#حافظ
❤️ #امام على عليه السلام فرمودند:
🍃أحسِنْ يُحسَنْ إلَيكَ...، إرحَمْ تُرحَمْ
🍀 نيكى كن، تا به تو نيكى شود...، رحم كن، تا به تو رحم شود
📖 ميزان الحكمه ج4 ص382
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
👌👌📣 دیداری بسیار قابل توجه و جالب در دهه چهل
✔️✔️ تنها دیدار امام خمینی و عارف بزرگ شیعه آیت الله سید علی آقا قاضی
✅✅ در این دیدار چه گذشت ⬇️ ⬇️
مرحوم آیت الله حاج شیخ عباس قوچانی :
ما در خدمت مرحوم آیت الله حاج سید علی #قاضی (که استاد اخلاق بزرگانی مانند آقای #بهجت، مرحوم آقای قوچانی، مرحوم آقای میلانی و… بودند ) حاضر بودیم. هر روز به محضر ایشان می رفتیم و استفاده می کردیم.
👌 یک روز دو نفر از شاگردهایی که هر روز به محضر مرحوم قاضی مشرف می شدند خبر دادند که آقای #حاج_آقا_روح_الله_خمینی (امام در آن زمان به این لقب معروف بودند) به نجف آمده اند و می خواهند با شما ملاقات کنند.
ما که سمت شاگردی امام را داشتیم خوشحال شدیم که در این ملاقات استاد ما (حضرت امام) در حوزه قم معرفی می شود. چون اگر شخصی مثل مرحوم قاضی ایشان را می پسندید برای ما خیلی مهم بود. روزی معین شد و امام تشریف آوردند ما هم در کتابخانه آقای قاضی نشسته بودیم وقتی امام به آقای قاضی وارد شدند به ایشان سلام کردند . روش مرحوم آقای قاضی این بود که هر کس به ایشان وارد می شد جلوی او هر کس که بود بلند می شد و به بعضی هم جای مخصوصی را تعارف می کرد که بنشینند ولی وقتی امام وارد شدند آقای قاضی جلوی امام بلند نشدند و هیچ هم به ایشان تعارف نکردند که جایی بنشینند امام هم در کمال ادب دو زانو دم در اتاق ایشان نشست.
طلاب و شاگردان امام که در آن جلسه حاضر بودند ناراحت شدند که چرا مرحوم آقای قاضی در برابر این مرد بزرگ و فاضل و وارسته حوزه قم بلند نشدند. آن دو نفری که معرف امام به آقای قاضی بودند هم وارد شدند و در جای همیشگی خودشان نشستند. بیش از یک ساعت مجلس به سکوت تام گذشت و هیچ کس هم هیچ صحبتی نکرد. امام هم در تمام این مدت سرشان پایین بود و به دستشان نگاه می کردند. مرحوم قاضی هم همینطور ساکت بودند و سرشان را پایین انداخته بودند
✅ بعد از این مدت ناگهان مرحوم قاضی رو کردند به من و فرمودند آقای حاج شیخ عباس (قوچانی) آن کتاب را بیاور. من به تمام کتابهای ایشان آشنا بودم چون بعضی از این کتابها را شاید صد مرتبه یا بیشتر خدمت آقای قاضی آورده بودم و مباحثی را که لازم بود بررسی کرده بودم. تا ایشان گفتند آن کتاب را بیاور من دستم بی اختیار به طرف کتابی رفت که تا آن وقت آن کتاب را در آن کتابخانه ندیده بودم حتی از آقای قاضی نپرسیدم کدام کتاب. مثلا کتاب دست راست، دست چپ، قفسه بالا . همانطور بی اراده دستم به آن کتاب برخورد آن را آوردم و آقای قاضی فرمودند آن را باز کن. گفتم آقا چه صفحه ای را باز کنم؟ فرمودند هر کجایش که باشد من هم همین طوری کتاب را باز کردم دیدم که آن کتاب به زبان فارسی است و لذا بیشتر تعجب کردم. چون طی چند سالی که من در خدمت آقای قاضی بودم این کتاب را حتی یک مرتبه هم ندیده بودم حتی جلد آن را هم ندیده بودم کتاب را که باز کردم دیدم اول صفحه نوشته شده حکایت. گفتم آقا نوشته شده حکایت. فرمود، باشد بخوان.
📣📣 مضمون آن حکایت آن بود ⬇️
👌👌که یک مملکتی بود که در آن مملکت سلطانی حکومت می کرد. این سلطان به جهت فسق و فجور و معصیتی که از ناحیه خود و خاندانش در آن مملکت رخ داد به تباهی دینی کشیده شد و فساد در آنجا رایج شد عالم بزرگوار و مردی روحانی و الهی علیه آن سلطان قیام کرد. این مرد روحانی هر چه آن سلطان را نصیحت کرد به نتیجه ای نرسید لذا مجبور شد علیه سلطان اقدام شدیدتری بکند. پس از این شدت عمل، سلطان آن عالم دینی را دستگیر و پس از زندان او را به یکی از ممالک مجاور تبعید کرد. بعد از مدتی که آن عالم در مملکتی که در مجاور مملکت خودش بود در حال تبعید به سر می برد آن سلطان مجددا او را به مملکت دیگری که اعتاب مقدسه (قبور ائمه اطهار) در آن بودند تبعید کرد. این عالم مدتی در آن شهری که اعتاب مقدسه بود زندگی کرد تا اینکه اراده خداوند بر این قرار گرفت که این عالم به مملکت خود وارد شد و آن سلطان فرار کرد و در خارج از مملکت خود از دنیا رفت و زمان آن مملکت به دست آن عالم جلیل القدر افتاد و به تدریج به مدینه فاضله ای تبدیل شد و دیگر فساد تا ظهور حضرت بقیه الله به آن راه نخواهد یافت.
مطلب که به اینجا رسید حکایت هم تمام شد. عرض کردم آقا حکایت تمام شد، حکایت دیگر هم هست فرمود: کفایت می کند کتاب را ببند و بگذار سر جای خودش. گذاشتم. همه ما که هنوز از حرکت آقای قاضی ناراحت بودیم که چرا جلوی امام بلند نشدند بیشتر متعجب شدیم و پیش خود گفتیم که چرا به جای اینکه ایشان یک مطلب عرفانی، فلسفی و علمی را مطرح کنند که آقای حاج آقا روح الله آن را برای حوزه قم به سوغات ببرند فرمودند حکایتی خوانده شود. نکته مهمی که در برخورد آقای قاضی با امام خیلی مهم بود این است که آن دو نفری که امام را همراهی می کردند وقتی از جلسه بیرون آمدند چون این برخورد آقای قاضی با امام برای آنها خیلی سنگین بود به امام عرض کردند: آقای قاضی را چگونه یافتید؟ امام بی آنکه کوچکترین اظهار گله ای حتی با اشاره دست یا چشم بکنند، سه بار فرمودند: من ایشان را فردی بسیار بزرگ یافتم .