eitaa logo
همه چی مدیا
3.2هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
13.3هزار ویدیو
50 فایل
بــہ توکلــ نامــ اعظمتــ 👈 قطعا بهترین نیستیم اما همه‌ی تلاشمان را می‌کنیم تا گلچینی از بهترین مطالب را برای مخاطبین‌مان به اشتراک بگذاریم 👉 کپی برداری از مطالب به هر نحوی جایز است✅ 🧲پل ارتباطۍ: @adminn19
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️هشت روز مانده به اربعین سال ۹۳ ساعت یازده شب بود که مجید سراسیمه آمد خانه: «وسایلم را جمع کنید که عازم کربلا هستم.» گفتم: «زودتر می گفتی که به چند تا از فامیل و آشنا خبر می دادیم.» عجله داشت و رفقایش داخل ماشین منتظرش بودند. چه رفقـایی و چه سفر اربعیـنی! تا برسند مرز مهران، صدای آهنگ و بگو بخندشان بلند بود؛ گویا کارناوال شادی راه انداخته بودند. مجید اولین بار که رفت داخل حرم حضرت علی (علیه السلام) کمی تغییر کرد و کم حرف شد. هر بار هم که می رفت حرم، دیر برمی گشت؛ آنهم با چشم های قرمز. رفقا مانده بودند که این خود مجید است یا نقش بازی جدیدش. پیاده روی که شروع شد، مجید غرق در خودش بود. نه می گفت و نه می خندید. پایش که رسید بین الحرمین، از درون شکست. دیگر دست خودش نبود. ذکـر لبـش یا حسـین یا حسـین بود و مشغول اشـک و نـالـه. وقتی می خواستند برگردند، به صمیمی ترین دوستش گفت: «توی این چند روز از امـام حسین (علیه السلام) خواستم که آدمم کند. اگر آدمم کند دیگر هیچ چیز نمی خواهم.» او حـرّی دیگر شده بود... فاصله بین توبه و شهادتش ۱۳ ماه بیشتر نبود. 📚 برگرفته از کتاب "مجید بربری" بقلم کبری خدابخش 🆔@hamechi_media