🔻راضى به رضاى او
🌺💐✨🌺💐✨
✨💐🌺✨💐
💐🌺✨
✨
چهار پنج نفر جمع شديم و به راه افتاديم . در طول راه به يكى از همراهان گفتم ((بهتر است چيزى برايش بخريم و ببريم ، دست خالى رفتن خوب نيست )). او نيز به بقيه دوستان گفت و توافق كرديم مقدارى ميوه از بازار بخريم . تا خانه آن استاد بزرگ راه زيادى نمانده بود. هنگامى كه به در خانه اش رسيديم خدمتكار داشت از خانه بيرون مى آمد.
گفتم : آقا تشريف دارند؟
بله .
برو بگو عده اى از دوستان براى عيادت فرزندتان آمده اند.
خدمتكار به داخل برگشت و پس از چند لحظه ما را به حضور امام باقر (عليه السلام ) راهنمايى كرد. با ديدن امام سلام كرديم و او نيز با خوش رويى پاسخ گفت .
وقتى حال بيمارش را پرسيديم غم و اندوه بيشترى بر چهره اش نشست . آرام و قرار نداشت و بسيار بى تاب بود. حق هم داشت ، ما كه پدر بوديم مى فهميديم او در چه حالى است ، مريضى فرزند براى پدر خيلى سخت است ، مخصوصا مرضى كه علاج ناپذير باشد.
پدر و مادر حاضرند بيشترين سختى ها را تحمل كنند، ولى حتى خارى به پاى فرزندشان فرو نرود.
با ديدن چنين وضعى فقط چند دقيقه نشستيم و صلاح ندانستيم بيشتر از آن مزاحم امام شويم . با اشاره من دوستان هم برخاستند و پس از آرزوى سلامتى و بهبودى براى فرزند امام خداحافظى كرديم و بيرون آمديم .
در راه يكى از دوستان گفت ((ديديد امام چقدر ناراحت بود؟)).
آن يكى گفت ((آرى ، اگر اين كودك طورى شود او چه مى كند!)).
سر كوچه از همديگر خداحافظى كرديم و هر كس راه خانه اش را در پيش گرفت .
آن شب تا دير وقت بيدار بودم و در رختخواب از اين پهلو به آن پهلو مى غلتيدم ، به فكر آن كودك مريض بودم تا سرانجام خوابم برد.
روز بعد از كوچه مى گذشتم كه صداى زارى و شيون عده اى از زنان توجهم را جلب كرد. صدا از خانه امام بود.
سراسيمه خود را به آنجا رساندم . در خانه باز بود و وارد شدم . خدمتكار امام را كه ديدم پرسيدم : خدا بد ندهد، چه شده ؟
چشم هايش پر از اشك شد و گفت : مريض فوت كرد.
انا لله و انا اليه راجعون ، امام كجاست ؟
در اتاقش نشسته است و مهمان دارد، شما هم اگر مى خواهيد تسليت بگوييد مى توانيد برويد و امام را ببينيد.
با ديدن امام دست در گردنش انداختم و تسليت گفتم و از خدا برايش صبر طلبيدم ، اما وقتى ديدم چهره اش بر خلاف ديروز آرام است و اثرى از پريشانى ديروز در او ديده نمى شود بسيار تعجب كردم ، گفتم : اى امام بزرگوار، ديروز كه فرزندتان مريض بود خيلى بى تاب و نگران بوديد، اما اكنون كه درگذشته و به رحمت خدا رفته ، انتظار داشتيم حالتان از ديروز هم بدتر باشد، ولى شما را با رويى گشاده مى بينيم ، حكمتش چيست ؟
ما نيز مثل هر پدرى دوست داريم عزيزانمان سالم و بدون درد باشند، اما زمانى كه امر خداوند سررسيد و تقدير خدا قطعى شد خواست خدا را مى پذيريم و در برابر اراده و مشيت الهى تسليم و راضى هستيم .
در راه با خود مى انديشيدم انسان چقدر بايد دريا دل باشد تا در اوج عواطف انسانى روحيه اى مطيع در برابر حكم خداوند داشته باشد، اگر چنين مساءله اى براى من اتفاق افتاده بود تا چند روز حال خود را درك نمى كردم ، اما او قلبى داشت كه با وجود اندوه فراوان همچون دريايى آرام و پر ابهت بود، در دلم به اين مكتب انسان ساز و پيشواى آن آفرين گفتم .
📚حیات پاکان،مهدی محدثی
#داستان
#امام_باقر
#رضا
@hamechydon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کوهی از کوههای چین که با پنلهای خورشید پوشیده شده
@hamechydon
8.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴۷ ساحلی که باید در چابهار از نزدیک ببینید:
۱. ساحل کمب
۲. ساحل بریس
۳. ساحل درک
۴. ساحل رمین
۵. ساحل پزم تیاب
۶. جنگل حرا گواتر
۷. دماغه زرین س
@hamechydon
🌏بچهگربهی جنگلی در اطراف بهشهر. این گربه بیش از دو برابر از گربههای اهلی بزرگتر است و میتواند تا حدود ۹۰سانت رشد کنند.
@hamechydon
🌷✨رسول خدا صلی الله علیه فرمودند:
❤️دل سه گونه است:
➊↫گرفتار دنیا
➋↫گرفتار عُقبی
➌↫گرفتار مولا
1⃣ ↞دلی که گرفتار دنیا باشد،
سختی و رنج نصیب اوست
2⃣ ↞دلی که گرفتار عقبی باشد،
درجات بلند نصیبش شود
3⃣ ↞دلی که گرفتار مولا باشد،
هم دنیا دارد و هم عقبی را و هم مولا را
📚سید بن طاووس، محاسبه النفس
@hamechydon
11.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎#امام_على عليه السلام:
🌼 اِقبَلْ عُذرَ أخيكَ، و إن لَم يَكُن لَهُ عُذرٌ فَالتَمِسْ لَهُ عُذرا
❄️عذر برادرت را بپذير و اگر عذرى نداشت برايش عذرى بتراش
📚بحارالأنوار 74/165/29
@hamechydon
💎 #امام_على عليه السلام:
🌼جِماعُ الشَّرِّ في مُقارَنةِ قَرينِ السُّوءِ
❄️همه ی بدی ها در مجالست با همنشينِ بد است
📚غررالحكم حدیث4774
💠 حکم وضو و غسل با موی مصنوعی
🔹 طبق نظر آیتالله خامنهای
💬موی مصنوعی اگر به نحو کلاهگیس باشد، واجب است برای مسح، آن را بردارید، همچنین است اگر موی مصنوعی بر پوست سر کاشته شده باشد و با وجود موها قدرت بر رساندن رطوبت به پوست سر وجود نداشته باشد و در صورتی که برداشتن آن تا پایان وقت نماز ممکن نباشد یا مشقت غیر قابل تحمل داشته باشد، باید علاوه بر وضوی جبیرهای، تیمم کند و بعد از برداشتن مانع بنابر احتیاط واجب قضای نمازها را نیز بخواند و غسل نیز همین حکم را دارد.
📚 پینوشت:
بخش استفتائات پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیتالله خامنهای
@hamechydon
✨﷽✨
🌷حکایت بهلول و دزد
بهلول آنچه پول زیادی به دستش می رسید، در گوشه یک خرابه جمع و دفن می کرد تا اینکه مجموع پول های او به سیصد درهم رسید.
روزی ده درهم باز اضافه داشته و به طرف همان خرابه می رفت که این پول را نیز ضمیمه سیصد درهم کند.
مرد کاسبی در همسایگی آن خرابه از این قضیه آگاه شده و چون بهلول از خرابه دور می شود، به سوی آن محل نزدیک شده و درهم های بهلول را از زیر خاک درآورده و می برد.
بهلول مرتبه دیگر که می خواست به پول های خود سرکشی کند، چون خاک را کنار می کند اثری از درهم ها نمی بیند.
بهلول می فهمد که کار آن کاسب همسایه است، زیرا داخل شدن بهلول را به آن خرابه دیده بود.
بهلول به سوی دکان آن مرد آمده و اظهار داشت برادر من، مرا حاجت و زحمتی است.
می خواهم پول هایی که دارم شما جمع زده و نتیجه را به من بگویید و نظر من این است که پول هایی که در جاهای متفرقه دارم همه را در یک جا جمع کنم.
می خواهم همه درهم های خود مرا در محلی که سیصد و ده درهم دارم جمع نمایم، زیرا که آن محل محفوظ تر و ایمن تر از جاهای دیگر است.
مرد کاسب بسیار خوشحال شده و اظهار موافقت کرد.
بهلول شروع کرد و یکایک از پول های مختلف و جاهای متفرقه نام می برد تا اینکه مقدار درهم های او به سه هزار درهم رسید.
بهلول برخاسته و از حضور آن مرد خداحافظی کرد.
مرد کاسب پیش خود چنان فکر نمود که اگر سیصد و ده درهم را به محل خود برگرداند، ممکن است بتواند سه هزار درهم را که در آنجا جمع خواهد آمد به دست آورد.
بهلول پس از چند روز که به سوی خرابه آمد، سیصد و ده درهم را در همان محل دریافت و در همان محل با خاک پوشانیده و از خرابه بیرون رفت.
مرد کاسب در کمین بهلول بود و همین که او را از خرابه دور یافت، نزدیک آن محل آمده و می خواست خاک آن محل را کنار بزند، دستش را آلوده به نجاست یافته و از فطانت (زیرکی) و حیله بهلول آگاهی پیدا کرد.
بهلول پس از چند روز دیگر پیش مرد کاسب آمده و اظهار داشت ای آقای من، حساب کن برای من این چند رقم را.
هشتاد درهم و پنجاه درهم و صد درهم.
مرد کاسب حساب کرده و صورت جمع داد.
بهلول اظهار کرد به صورت جمع اضافه کن آنچه را که استشمام می کنی از دست هایت.
مرد کاسب از جای خود برخاسته و بهلول را تعقیب کرد تا بزند.
بهلول فرار کرده و از دست او نجات یافت.
آدم خیانت کار و دزد، گذشته از اینکه پیش وجدان خود و در محضر خداوند جهان سرافکنده و مسئول است، پس از چندی در میان مردم هم رسوا و خوار و بی آبرو خواهد شد.
دستی که به اموال و حقوق مردم تعدی می کند، در حقیقت آلوده به کثافت و نجاست است.
دست، یکی از بزرگ ترین مظاهر قدرت و نعمت است و آدمی باید به وسیله این نعمت از بیچارگان دستگیری کرده و از حقوق ضعفا حمایت نموده و منافع خود را حفظ نماید.
اسلام، دست سارق را ارزش نداده و قطع آن را لازم می داند.
@hamechydon