برای اثبات مستقل هر یک از مقدمات همراه با شواهد و منابع معتبر، به صورت زیر عمل میکنیم:
📌مقدمه 1: وجود اصیل است و آثار فرع بر آن است
▪️استدلال: اصل اصالت وجود، از مبانی حکمت متعالیه ملاصدرا است (صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الأربعة). بر این اساس، هر چیزی که آثاری دارد، باید اصیل باشد؛ زیرا وجود منشأ اثر است. جامعه نیز به دلیل آثار مشخص خود (هنجارها، ارزشها، نهادها) نمیتواند صرفاً اعتباری باشد.
📌شواهد: ظهور نهادهایی مانند دولت و خانواده که خارج از اراده فردی عمل میکنند.
اثرگذاری فرهنگ بر فرد، بهگونهای که رفتارها بدون تصمیم فردی خاصی شکل میگیرند (دورکیم، قواعد روش جامعهشناسی).
📌مقدمه 2: وجود مشکک است
▪️استدلال: در حکمت اسلامی، وجود بهعنوان حقیقتی مشکک تلقی میشود که دارای مراتب است (صدرالدین شیرازی، المشاعر). این مراتب از وجود مادی تا تجرد کامل را در بر میگیرند. جامعه بهعنوان یک موجود در مرتبهای از این طیف قرار دارد که از مادیات فراتر رفته و به وحدت روحی نزدیک میشود.
▪️شواهد: مفاهیم روح جمعی (Collective Consciousness) که دورکیم به آن پرداخته است، نشاندهنده مراتب وجود در سطح فردی و اجتماعی است (دورکیم، تقسیم کار اجتماعی). تشبیه وجود جامعه به بدن انسان در فلسفه اجتماعی اسلامی (شهید مطهری، مجموعه آثار، جلد 5).
📌مقدمه 3: وجودات این دنیا متغیرند
▪️استدلال: در فلسفه اسلامی و طبیعیات، وجودات دنیوی با تغییر و حرکت تعریف میشوند (ابنسینا، الشفاء: طبیعیات). جامعه بهعنوان یک موجود اجتماعی، در بستر زمان و مکان متغیر است و از پدیدههای ثابت نیست.
▪️شواهد: تغییر ساختارهای اجتماعی از دورههای سنتی به مدرن (ماکس وبر، اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری). دگرگونی فرهنگی و اقتصادی جوامع پس از انقلابهای صنعتی.
📌مقدمه 4: حرکت جوهری در وجودات جاری است
▪️استدلال: حرکت جوهری از مبانی فلسفی ملاصدرا است که بر تغییر ذات اشیا در طول زمان تأکید دارد (صدرالدین شیرازی، الاسفار). انسان و جامعه، هر دو در حرکت جوهری به سمت کمال وجودی هستند.
▪️شواهد: تکامل انسان از لحاظ اخلاقی و معنوی در جوامع دینی (شهید مطهری، انسان و سرنوشت) / تغییرات اجتماعی مبتنی بر رشد فکری و فرهنگی.
📌مقدمه 5: اتحاد نفس با ادراکات و گرایشات
▪️استدلال: اتحاد علم، عالم و معلوم از مبانی فلسفی اسلامی است (صدرالدین شیرازی، المبدأ و المعاد). انسانها با ادراکات و گرایشات خود به شکلی وجودی متحدند و این اتحاد به اشتراکات روحی و فکری در سطح جمعی منجر میشود.
▪️شواهد: تأثیر تعلیم و تربیت بر روح جمعی در جوامع (جان دیوئی، دموکراسی و آموزش). نقش ادراکات و گرایشات مشترک در تشکیل هویتهای فرهنگی.
📌مقدمه 6: اشتراکات و افتراقات ارواح انسانی
▪️استدلال: ارواح انسانی در سطحی از ادراکات و تجربیات، اشتراکاتی دارند که میتواند به خلق مفاهیم واحدی مانند علم، عشق یا هنجارهای اخلاقی منجر شود (شهید مطهری، جامعه و تاریخ). این اشتراکات زیربنای شکلگیری جامعه است.
▪️شواهد: اشتراکات انسانی در مفاهیمی همچون عدالت و حقیقت در تمام فرهنگها (هانتینگتون، برخورد تمدنها).شکلگیری زبانهای مشترک و ادبیات جهانی.
📌مقدمه هفتم: تجسد و تعین فرهنگ در جامعه
▪️استدلال: فرهنگ، که از افاضات عقل فعال و مدرَکات کلیه انسان سرچشمه میگیرد، به تدریج در قالب ساختارها و نهادهای اجتماعی متجسد میشود. این تجسد، شکلگیری هنجارها، قوانین و ساختارهای عینی را توضیح میدهد (پارسانیا حمید؛ یزدان پناه عبدالحسین؛ دورکیم، صور بنیانی حیات دینی).
▪️شواهد:شکلگیری نهادهای سیاسی، اقتصادی و آموزشی در جوامع مختلف بر اساس فرهنگ غالب. تأثیر باورهای دینی بر معماری و ساختارهای شهری.
@hamedmohamadjani
▫️مصحف مدینه؛ الگویی برای حکمرانی اجتهادی توحیدی
حامد محمدجانی✍🏻
مصحف مدینه، نه تنها یک سند اجتماعی و سیاسی برای زمان پیامبر (ص) بود، بلکه الگویی جاودانه برای حکمرانی اجتهادی توحیدی نیز محسوب میشود. این پیمان، با تلفیق اصول دینی و ضرورتهای اجتماعی، توانست مدلی از حکمرانی ارائه دهد که نه تنها عدالت و امنیت را تأمین میکرد، بلکه به نیازهای متغیر جامعه نیز پاسخ میداد. اکنون، با نگاهی دقیقتر، میتوان الگوی حکمرانی اجتهادی توحیدی را در پرتو آموزههای مصحف مدینه بهطور کامل معرفی کرد.
📌اصل اول: حکمرانی بر پایه وحی و عقل
در حکمرانی اجتهادی توحیدی، وحی و عقل دو ستون اصلی تصمیمگیری و اجرا هستند. رسول خدا (ص) با بهرهگیری از وحی الهی و درایت عقلی خود، توانست مصحف مدینه را بهعنوان سندی جامع برای تنظیم روابط اجتماعی و سیاسی تدوین کند. این سند، نشان میدهد که چگونه میتوان اصول ثابت و جاودانه الهی را با نیازهای متغیر اجتماعی و سیاسی زمانه تلفیق کرد.
این الگو، به ما میآموزد که حکمرانی اسلامی نباید صرفاً بر مبنای نصوص دینی محدود شود، بلکه باید از عقل و اجتهاد برای تفسیر و تطبیق این نصوص با شرایط جدید بهره گیرد. این اجتهاد، همان چیزی است که میتواند حکمرانی را از رکود و جمود رهایی بخشد و به آن پویایی و انعطاف ببخشد.
📌اصل دوم: عدالت محوری در همه شئون حکمرانی
عدالت، جوهره حکمرانی اجتهادی توحیدی است. در مصحف مدینه، عدالت بهعنوان اصلی محوری مطرح شده که تمامی جوانب حکمرانی را در بر میگیرد. از قضاوت در منازعات گرفته تا توزیع منابع و حمایت از نیازمندان، عدالت بهعنوان معیاری برای سنجش تمامی تصمیمات و اقدامات حکومتی بهکار گرفته شده است.
این اصل، به ما میآموزد که حکمرانی توحیدی نمیتواند بدون عدالت پایدار بماند. عدالت، نه تنها در سطح نظری، بلکه در عمل نیز باید بهطور کامل اجرا شود. این عدالت، باید بهگونهای باشد که همه افراد جامعه، فارغ از نژاد، مذهب یا جایگاه اجتماعیشان، از حقوق برابر برخوردار باشند و هیچکس احساس تبعیض یا ظلم نکند.
📌اصل سوم: مشورت و مشارکت مردمی
یکی از نکات برجسته در حکمرانی اجتهادی توحیدی، مشورت و مشارکت مردمی است. پیامبر (ص) با تاکید بر این اصل، همواره در تصمیمگیریهای مهم، از مشورت با یاران خود بهره میبرد. این اصل، در مصحف مدینه نیز بهوضوح نمایان است؛ جایی که همه اعضای جامعه، بدون توجه به تفاوتهای مذهبی و قومی، در تصمیمگیریهای مهم مشارکت داشتند.
مشورت، به حکمرانی اجازه میدهد که از نظرات و تجربیات گوناگون بهرهمند شود و تصمیمات بهتری اتخاذ کند. این اصل، به ما میآموزد که حکمرانی اسلامی نباید بهصورت فردی و دیکتاتورمآبانه باشد، بلکه باید بهصورت جمعی و با مشارکت همه اعضای جامعه صورت گیرد.
📌اصل چهارم: مسئولیتپذیری و پاسخگویی حاکمان
در حکمرانی اجتهادی توحیدی، مسئولیتپذیری و پاسخگویی حاکمان یکی از اصول اساسی است. پیامبر (ص) با تاکید بر این اصل، همواره خود را مسئول و پاسخگو در برابر تصمیمات و اقداماتش میدانست. این اصل، در مصحف مدینه نیز بهخوبی مشهود است؛ جایی که هر فرد، از حاکم تا شهروند عادی، در برابر مسئولیتهای خود پاسخگو بود.
این اصل، به ما میآموزد که حکمرانی توحیدی، نمیتواند از زیر بار مسئولیتهای خود شانه خالی کند. حاکمان باید به مردم پاسخگو باشند و در برابر تصمیمات و اقدامات خود، توضیح دهند. این پاسخگویی، باعث ایجاد اعتماد و رضایت در میان مردم میشود و حکمرانی را به یک نهاد مشروع و قابلاعتماد تبدیل میکند.
📌اصل پنجم: انعطافپذیری و اجتهاد در مواجهه با تغییرات
یکی از ویژگیهای برجسته حکمرانی اجتهادی توحیدی، انعطافپذیری و اجتهاد در مواجهه با تغییرات است. مصحف مدینه، نشان میدهد که چگونه پیامبر (ص) توانست با بهرهگیری از اجتهاد و انعطافپذیری، به نیازهای متغیر جامعه پاسخ دهد و حکمرانی خود را با شرایط جدید تطبیق دهد.
این اصل، به ما میآموزد که حکمرانی توحیدی نباید بهصورت صلب و انعطافناپذیر باشد. بلکه باید بتواند با بهرهگیری از اجتهاد، خود را با شرایط جدید و متغیر جامعه تطبیق دهد و پاسخگوی نیازهای روز باشد. این انعطافپذیری، به حکمرانی اجازه میدهد که همواره پویا و زنده باقی بماند و از رکود و جمود جلوگیری کند.
@hamed_mohamadjani
▫️مصحف مدینه؛ الگویی برای حکمرانی اجتهادی توحیدی
✍🏻حامد محمدجانی
🔸بخش دوم
📌اصل ششم: همزیستی مسالمتآمیز و احترام به تفاوتها
همزیستی مسالمتآمیز و احترام به تفاوتها، یکی دیگر از اصول کلیدی در حکمرانی اجتهادی توحیدی است. مصحف مدینه، نشان میدهد که چگونه پیامبر (ص) توانست با بهرهگیری از این اصل، جامعهای چندمذهبی و چندقومی را در چارچوبی واحد و مسالمتآمیز سازماندهی کند.
این اصل، به ما میآموزد که حکمرانی اسلامی باید به تفاوتهای مذهبی، قومی و فرهنگی احترام بگذارد و از این تفاوتها بهعنوان یک فرصت برای تقویت همبستگی و وحدت جامعه استفاده کند.
این همزیستی مسالمتآمیز، میتواند به حکمرانی کمک کند که از نزاعها و درگیریهای داخلی جلوگیری کند و جامعهای پایدار و آرام بسازد.
📚نتیجهگیری: مصحف مدینه، الگویی برای حکمرانی اجتهادی توحیدی
مصحف مدینه، بهعنوان نخستین سند حکمرانی اسلامی، الگویی جامع و ماندگار برای حکمرانی اجتهادی توحیدی ارائه میدهد. این پیمان، با تاکید بر اصولی همچون عدالت، مشورت، مسئولیتپذیری و انعطافپذیری، نشان میدهد که چگونه میتوان با تکیه بر وحی و عقل، حکمرانیای پایدار، عادلانه و پویا ایجاد کرد.
امروز نیز، امت اسلامی میتواند با بازگشت به این اصول و بهرهگیری از تعالیم مصحف مدینه، الگویی برای حکمرانی اجتهادی توحیدی ایجاد کند که پاسخگوی نیازهای زمانه باشد و جامعهای پایدار و مقاوم بنا کند. این حکمرانی، با تکیه بر عدالت و همبستگی، میتواند امت اسلامی را به سوی آیندهای روشنتر و پایدارتر هدایت کند.
https://t.me/hamed_mohamadjani
▪️تحلیل تفسیر سید احمد خان از آیهٔ ۲۲۹ سورهٔ بقره و انعکاس ایدههای اصلاح اجتماعی وی
سید احمد خان، به عنوان یکی از پیشگامان اصلاحطلبی دینی در هند، در تفسیر خود از قرآن کریم، رویکردی نوین و متناسب با مقتضیات زمان اتخاذ نمود.
📚 تفسیر او از آیهٔ ۲۲۹ سورهٔ بقره که به موضوع طلاق میپردازد، نمونهای بارز از این رویکرد اصلاحگرایانه است.
متن آیهٔ ۲۲۹ سورهٔ بقره:
«الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ ۖ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ ۗ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَن يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ ۖ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ ۗ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا ۚ وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»
ابعاد اصلاحگرایانه در تفسیر سید احمد خان از آیهٔ ۲۲۹ سورهٔ بقره،
تفسیر سید احمد خان از این آیه، حاوی نکات مهمی است که به وضوح رویکرد اصلاحگرایانهٔ او را در مسائل خانوادگی و حقوق زنان نشان میدهد:
📌تضییق دامنهٔ طلاق: سید احمد خان با تأکید بر عبارت «الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ» (طلاق دو بار است)، بر این باور بود که طلاق نباید به سهولت و بدون وجود دلایل موجه صورت پذیرد. او معتقد بود که اسلام، طلاق را به عنوان آخرین راهکار و در شرایط اضطراری تجویز نموده است. این دیدگاه، در تقابل با رویهٔ رایج آن دوران قرار داشت که طلاق به آسانی توسط مردان انجام میشد.
📌تأکید بر رفتار شایسته و نیکو: سید احمد خان با تمرکز بر عبارات «فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ» (یا به گونهای شایسته نگاه داشتن، یا به نیکی رها کردن)، بر لزوم رفتار محترمانه و عادلانه با زن در هر دو وضعیت (حفظ زوجیت و طلاق) تأکید مینمود. او معتقد بود که مرد در صورت تصمیم به طلاق، موظف است با احترام و بدون هرگونه خشونت یا سوءرفتار با زن رفتار کند.
📌به رسمیت شناختن حق خلع برای زنان: سید احمد خان با تفسیر بخش «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ» (پس اگر بترسید که آن دو حدود خدا را برپا ندارند، در آنچه [زن برای رهایی خود] فدیه میدهد، گناهی بر آن دو نیست)، به حق زن در «خلع» اشاره داشت. خلع به معنای طلاقی است که زن در ازای پرداخت مبلغی مالی به مرد، از او جدا میشود. سید احمد خان معتقد بود که اگر زن به دلایلی قادر به ادامهٔ زندگی مشترک با مرد نباشد، حق دارد با پرداخت مبلغی، از او جدا گردد. این دیدگاه در آن زمان بسیار نوآورانه تلقی میشد و به نوعی از حقوق زنان دفاع میکرد.
📌ممانعت از سوءاستفاده از حق طلاق: سید احمد خان با تفسیر این آیات، با هرگونه بهرهبرداری ناروا از حق طلاق توسط مردان مخالفت مینمود. او معتقد بود که مرد نباید از حق طلاق به عنوان ابزاری برای تهدید یا آزار زن استفاده کند.
🔸بخش دوم
📚بازتاب ایدههای اصلاح اجتماعی در تفسیر سید احمد خان:
📌حمایت از حقوق زنان: تفسیر سید احمد خان از آیات طلاق، به وضوح از حقوق زنان در نهاد خانواده حمایت میکرد. او با محدود نمودن حق طلاق مردان، تأکید بر رفتار نیکو با زنان و به رسمیت شناختن حق خلع برای زنان، در راستای بهبود جایگاه زنان در جامعه گام برمیداشت.
📌تأکید بر اصول عدالت و انصاف: سید احمد خان در تفسیر خود، بر اصول عدالت و انصاف در روابط خانوادگی تأکید مینمود. او معتقد بود که اسلام دینی است که به عدالت و انصاف در تمامی ابعاد زندگی، از جمله روابط خانوادگی، اهمیت ویژهای قائل است.
📌مقابله با سنتهای نادرست: تفسیر سید احمد خان، به نوعی مبارزه با سنتهای نادرست و برداشتهای غلط از دین در مورد طلاق بود. او تلاش میکرد با ارائهٔ تفسیری صحیح از آیات قرآن، این سنتها را اصلاح نموده و رویکردی عقلانی و منصفانه در مسائل خانوادگی ارائه دهد.
📌نتیجهگیری:
تفسیر سید احمد خان از آیات طلاق، نمونهای گویا از رویکرد اصلاحگرایانهٔ او در مسائل اجتماعی است. او با بهرهگیری از عقل و توجه به مقتضیات زمان، تلاش نمود تا فهمی نوین از قرآن ارائه دهد و به ارتقاء وضعیت جامعهٔ مسلمانان، به ویژه زنان، کمک نماید. این تفسیر، با وجود انتقاداتی که بر آن وارد شده است، نمایانگر کوشش سید احمد خان برای نوسازی اندیشهٔ دینی و پاسخگویی به چالشهای عصر خود می باشد.
در این نوشتار، به بررسی دیدگاه شهید مطهری پیرامون فلسفه مضاف و فلسفه اجتماع، همچنین تبیین ایدۀ توسعه جهانبینی و پاسخ به پرسشهای مرتبط با تقدم معرفت و فطرت بر روش و سایر موارد میپردازیم.
📌۱. نگرش شهید مطهری به فلسفه مضاف:
شهید مطهری به صورت مستقل و تفصیلی به موضوع «فلسفه مضاف» نپرداختهاند. با این وجود، با تحلیل دیدگاههای ایشان دربارۀ فلسفه و علوم گوناگون، میتوان دریافت که ایشان رویکرد ویژهای در این زمینه داشتهاند.
* فلسفه به مثابۀ دانش بنیادین: شهید مطهری، فلسفه را دانشی کلی میدانند که به بررسی مسائل بنیادین و عام هستی میپردازد. ایشان فلسفه را در پی کشف قوانین و اصول کلی حاکم بر وجود میدانند.
* ارتباط فلسفه با سایر علوم: ایشان بر این باورند که فلسفه با سایر علوم در ارتباط است و میتواند مبانی و اصول آنها را تبیین نماید. برای نمونه، فلسفه قادر است مبانی معرفتشناختی، هستیشناختی و انسانشناختی علوم مختلف را تبیین کند.
📌فلسفه مضاف به عنوان تبیین مبادی علوم: با توجه به دیدگاه پیشین، میتوان استنباط کرد که از منظر شهید مطهری، فلسفه مضاف به معنای تبیین مبادی و اصول یک دانش خاص توسط فلسفه است. به بیان دیگر، فلسفه مضاف به دنبال پاسخگویی به پرسشهایی است که دربارۀ مبادی و مفروضات یک علم ویژه مطرح میشوند. به طور مثال، فلسفه علم به بررسی مبانی معرفتشناختی، روششناختی و هستیشناختی علم میپردازد.
بنابراین، میتوان اذعان داشت که شهید مطهری با رویکردی کلان به فلسفه و ارتباط آن با علوم دیگر، به نحوی به مفهوم فلسفه مضاف توجه داشتهاند، هرچند به صورت اصطلاحی از این تعبیر بهره نبردهاند.
📌۲. فلسفه اجتماع از دیدگاه شهید مطهری:
شهید مطهری برای فلسفه اجتماع جایگاه ممتازی قائل بودند و آن را دانشی ضروری برای فهم مسائل اجتماعی تلقی میکردند.
جامعه به عنوان واقعیتی مستقل: ایشان جامعه را به عنوان واقعیتی مستقل از افراد در نظر میگرفتند که دارای قوانین و ساختارهای مختص به خود است.
تأثیر متقابل فرد و جامعه: ایشان بر تأثیر دوسویۀ فرد و جامعه بر یکدیگر تأکید داشتند و معتقد بودند که فرد و جامعه در کنش و واکنش دائمی با یکدیگر قرار دارند.
📌 ضرورت شناخت علمی جامعه: ایشان شناخت علمی جامعه را برای حل مسائل اجتماعی و برنامهریزی برای آیندۀ آن ضروری میدانستند.
📌شاخههای فلسفه اجتماع: همانگونه که پیشتر اشاره شد، ایشان برای فلسفه اجتماع چهار شاخه تعریف میکردند: معرفتشناسی اجتماع، انسانشناسی اجتماعی، هستیشناسی اجتماعی و فلسفه تاریخ. این شاخهها به بررسی ابعاد گوناگون جامعه و مسائل مرتبط با آن میپردازند.
📌۳. ایدۀ توسعه جهانبینی و پاسخ به پرسشها:
🔸ایده توسعه جهانبینی به معنای ورود «جامعه» به عنوان عنصری مؤثر و مستقل در کنار خدا، انسان و جهان در نگرش فلسفی است. این توسعه، نگرش صرفاً فردی و متافیزیکی را به سوی نگرشی اجتماعی و تاریخی هدایت میکند.
در پاسخ به پرسشهای مرتبط با تقدم معرفت و فطرت بر روش و غیره، نکات زیر قابل ذکر است:
📌تقدم انسانشناسی (و فطرت) بر معرفتشناسی: همانطور که پیشتر توضیح داده شد، شناخت انسان و ویژگیهای او (از جمله فطرت)، پیشنیازی برای فهم معرفت و چگونگی کسب آن است. بنابراین، انسانشناسی و فطرت بر معرفتشناسی مقدم هستند.
📌تقدم انسانشناسی بر روششناسی: روش تحقیق، تابعی از موضوع مورد بررسی است. در علوم انسانی، موضوع اصلی، انسان و مسائل مرتبط با اوست. بنابراین، برای تعیین روش مناسب، ابتدا باید انسانشناسی را بررسی کنیم. همچنین، هر روشی بر مبادی معرفتی خاصی استوار است که در معرفتشناسی بررسی میشوند.
📌 ارتباط دوسویۀ این سه حوزه: با وجود تقدم انسانشناسی، این سه حوزه (انسانشناسی، معرفتشناسی و روششناسی) در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و بر هم تأثیر میگذارند. برای مثال، نوع نگرش ما به انسان، بر نوع پرسشهای معرفتی و روشهای تحقیقی که برمیگزینیم، تأثیرگذار است.
📚جمعبندی:
شهید مطهری با نگرشی جامع و چندبعدی به مسائل فلسفی و اجتماعی، نقش بسزایی در توسعه اندیشۀ اسلامی در دوران معاصر ایفا نمودهاند. ایشان با تأکید بر اهمیت فلسفه اجتماع و ضرورت شناخت علمی جامعه، بستری را برای مطالعات بیشتر در این زمینه فراهم آوردند. همچنین، با طرح نظریۀ فطرت و تأکید بر تقدم انسانشناسی بر معرفتشناسی و روششناسی، چارچوبی منسجم برای فهم مسائل انسانی و اجتماعی ارائه دادند.
🔸جایگاه فقه اجتماعی در منظومه شریعت
فقه اجتماعی در امتداد مبانی کلان شریعت، بر محوریت عدالت و تأمین مصالح عمومی استوار است. در اینجا به برخی متون اصیل اشاره میکنیم:
📌قاعده عدالت
امام خمینی (ره) در کتاب تحریر الوسیله میفرماید:
“إِنَّ الْعَدَالَةَ هِیَ الْغَایَةُ الْقُصْوَی فِی جَعْلِ الْأَحْکَامِ وَتَشْرِیعِهَا.”
عدالت، غایت نهایی در جعل و تشریع احکام است.
📌قاعده لاضرر
شیخ انصاری در فرائد الأصول، به استناد روایت “لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ فِی الْإِسْلَامِ”، تأکید میکند که فقه باید مانع بروز ضرر در جامعه شود:
“إِنَّ نَفْیَ الضَّرَرِ یَحْمِلُ عَلَی وُجُوبِ سَدِّ أَبْوَابِ الْمَفَاسِدِ الْإِجْتِمَاعِیَّةِ.”
🔸2. تأکید بر مصلحت عمومی در فقه اجتماعی
📌مصلحت عمومی بهعنوان یکی از ارکان فقه اجتماعی، در کتب فقهی جایگاه ویژهای دارد.
علامه حلی در تبصرة المتعلمین میگوید: “المَصلَحَةُ تُوجِّهُ الأحْکَامَ فِی المَواقِفِ الَّتِی تَتَعَلَّقُ بِالْمَنَافِعِ العَامَّةِ.”
مصلحت، احکام را در مواردی که به منافع عمومی مربوط است، جهت میدهد.
📌شهید صدر در اقتصادنا:
“یَجِبُ أَنْ یَکُونَ التَّشْرِیعُ الإِسْلَامِیُّ قَادِرًا عَلَی تَوْفِیرِ الحُلُولِ لِکَافَّةِ مُشْکِلَاتِ الْمُجْتَمَعِ بِمَا یُحَقِّقُ مَصَالِحَهُ.”
باید تشریع اسلامی توانایی حل همه مشکلات جامعه را داشته باشد و منافع آن را تحقق بخشد.
📌3. نقش عرف و اجتهاد در مسائل اجتماعی
عرف، یکی از ابزارهای کلیدی در فقه اجتماعی است که امام خمینی (ره) بهویژه در کتاب البیع به آن پرداختهاند:
🔸“الْعُرْفُ، مِفْتَاحٌ لِفَهْمِ مَقَاصِدِ الشَّارِعِ، وَیَکُونُ حُجَّةً فِی الْمَسَائِلِ الْإِجْتِمَاعِیَّةِ.”
عرف، کلید فهم مقاصد شارع و حجتی در مسائل اجتماعی است.
📌4. منابع تطبیقی فقه اجتماعی
در مقایسه فقه اجتماعی با دیگر مکاتب، به اصولی نظیر “تعاون” و “اخلاق جمعی” اشاره شده است.
آیه قرآن کریم (مائده: 2):
“وَتَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَالتَّقْوَی.”
و در نیکی و تقوا همکاری کنید.
علامه طباطبایی در المیزان:
“إِنَّ التَّشْرِیعَ الإِسْلَامِیَّ لَا یَنْحَصِرُ فِی جَانِبِ الْفَرْدِ، بَلْ یَتَعَدَّی إِلَی الْجَمَاعَةِ وَتَحْقِیقِ أَهْدَافِهَا.”
تشریع اسلامی فقط محدود به فرد نیست، بلکه به جامعه و تحقق اهداف آن نیز میپردازد.
🔸5. فقه اجتماعی در مواجهه با چالشهای مدرن
📌یکی از پرسشهای بنیادین این است که آیا اصول فقه سنتی میتواند به چالشهای مدرن پاسخ دهد؟
• نهایة الأفکار:
“یَجِبُ أَنْ یَکُونَ لِلْفِقْهِ وَاقِعٌ مَرِنٌ، یَتَنَاسَبُ مَعَ التَّغَیُّرَاتِ الَّتِی تَحْدُثُ فِی الْمَجْتَمَعِ.”
فقه باید واقعیتی انعطافپذیر داشته باشد که با تغییرات جامعه سازگار باشد
🔸 ضرورت قاعدهسازی برای توسعهی فقه
📌قاعدهسازی، فرآیندی است که طی آن، اصول و ضوابط کلی برای حل مسائل فقهی تدوین میشود. این فرآیند، نقش حیاتی در توسعه و پویایی فقه دارد. بدون وجود قواعد کلی، فقه صرفاً به مجموعهای از احکام جزئی و پراکنده تبدیل میشود که قادر به پاسخگویی به چالشهای جدید و مسائل پیچیده نخواهد بود. قاعدهسازی، به فقه انسجام میبخشد، آن را از پراکندگی نجات میدهد، و امکان تطبیق آن با شرایط متغیر زمان و مکان را فراهم میکند.
📌نقش تاریخ در قاعدهسازی: تاریخ، منبع غنیای برای استخراج قواعد فقهی است. با بررسی تحولات تاریخی فقه، میتوان به الگوها، روندها، و اصولی دست یافت که میتوانند به عنوان مبنایی برای قاعدهسازی مورد استفاده قرار گیرند. به عنوان مثال، بررسی نحوهی برخورد فقها با مسائل مشابه در طول تاریخ، میتواند نشان دهد که چه اصولی در استنباط احکام مورد توجه بوده و چگونه میتوان این اصول را در قالب قواعد کلی صورتبندی کرد.
📌 اهمیت قاعدهسازی در پاسخگویی به مسائل جدید: در دنیای امروز، با پیشرفت سریع علم و تکنولوژی و تغییرات اجتماعی و فرهنگی، مسائل جدیدی در حوزههای مختلف زندگی انسان مطرح میشود که نیازمند پاسخهای فقهی مناسب است. قاعدهسازی، به فقها کمک میکند تا با استفاده از اصول و ضوابط کلی، به این مسائل جدید به صورت نظاممند و قاعدهمند پاسخ دهند.
📌توسعهی ناکافی فقه در سطح نظریهپردازی: همانطور که در متن عربی نیز به آن اشاره شد، یکی از آسیبهای موجود در فقه، توسعهی ناکافی آن در سطح نظریهپردازی و تدوین قواعد کلی است. بیشتر تلاشهای فقهی، معطوف به بیان احکام جزئی و فروعات مسائل بوده است، در حالی که کمتر به تدوین نظریههای کلان و قواعد عام فقهی توجه شده است. این وضعیت، باعث میشود که فقه در پاسخگویی به چالشهای جدید و مسائل پیچیده، با مشکل مواجه شود.
📌 عدم استفادهی کافی از ظرفیت تاریخ در قاعدهسازی: یکی از دلایل توسعهی ناکافی فقه در سطح نظریهپردازی، عدم استفادهی کافی از ظرفیت تاریخ در قاعدهسازی است. با وجود اینکه تاریخ، منبع غنیای برای استخراج قواعد فقهی است، اما به طور کامل از این ظرفیت استفاده نشده است.
📌پیامدهای این آسیب: این آسیب، پیامدهای منفی متعددی برای فقه دارد، از جمله: عدم انسجام و یکپارچگی در فقه، ناتوانی در پاسخگویی به مسائل جدید، و کاهش تأثیرگذاری فقه در جامعه.
📚 وضعیت ایدهآل:
▪️ توسعهی متوازن فقه در سطوح مختلف: وضعیت ایدهآل، وضعیتی است که در آن، فقه به صورت متوازن در سطوح مختلف، از جمله سطح مسائل جزئی، سطح قواعد کلی، و سطح نظریههای کلان، توسعه یابد.
▪️استفادهی حداکثری از ظرفیت تاریخ در قاعدهسازی: در وضعیت ایدهآل، از ظرفیت تاریخ به صورت کامل در قاعدهسازی و تدوین قواعد کلی فقهی استفاده میشود.
▪️پاسخگویی کارآمد به چالشهای جدید: فقه در وضعیت ایدهآل، قادر خواهد بود تا با استفاده از قواعد کلی و نظریههای کلان، به چالشهای جدید و مسائل پیچیده به صورت کارآمد و نظاممند پاسخ دهد.
▪️افزایش تأثیرگذاری فقه در جامعه: با توسعهی فقه در سطح نظریهپردازی و استفاده از تاریخ در قاعدهسازی، تأثیرگذاری فقه در جامعه افزایش خواهد یافت و فقه میتواند نقش مؤثرتری در حل مسائل اجتماعی و هدایت جامعه ایفا کند.
📌نسبت فقه الاجتماع با علوم اجتماعی
فقه الاجتماع به عنوان یک حوزه مهم، در پیوند و تعامل با علم الاجتماع و جامعهشناسی قرار دارد و از آن تغذیه میکند. این فقه به بررسی احکام عام و شمولی میپردازد که تمامی ابعاد حیات اجتماعی را تحت تأثیر قرار میدهد. تفاوتهای اصلی فقه الاجتماع با دیگر فقههای اجتماعی شامل گستردگی و شمولیت احکام، موضوعشناسی و تعامل با علم الاجتماع است.
📌نظریههای مختلف درباره نسبت فقه الاجتماع و جامعهشناسی مدرن
سه نظریه عمده در این زمینه مطرح است:
1. استفاده از نظریات جامعهشناسان مدرن: مانند آگوست کنت و ماکس وبر.
2. تقابل کامل با جامعهشناسی مدرن: و تلاش برای تأسیس جامعهشناسی جدید.
3. استفاده اجتهادی از دستاوردهای جامعهشناسی مدرن: با توجه به نظریات موجود در تمدن اسلامی.
📌اهمیت مواجهه اجتهادی با علم مدرن
مواجهه اجتهادی و التقاطی با علم مدرن، به ویژه جامعهشناسی، از اهمیت ویژهای برخوردار است. دیدگاه متفکرانی چون امام خمینی، مقام معظم رهبری و دیگر اندیشمندان انقلاب اسلامی در این زمینه روشنگر است. دانشهای مدرن دارای دو لایه هستند: گزارهها و نظاموارهها. برای تحلیل این دو لایه، نیاز به نقد گزارهها بهصورت مستقل و تحلیل دقیق نظاموارهها داریم.
وجود یک چارچوب نظری اجتهادی کلامی، فلسفی و فقاهتی برای جلوگیری از پذیرش بیچون و چرای علم مدرن ضروری است. فقه الاجتماع با تکیه بر سرمایههای انباشته فقهی، مانند شأن، جهاد و امر به معروف، به گفتوگو و گزینشاجتهادی بر محور عقلانیت واقعگرای توحیدی با علم مدرن میپردازد.
نقد دیدگاههای التقاط
نقد دیدگاههایی که فقه الاجتماع را "اسلامیزه کردن جامعهشناسی مدرن" یا "التقاط" میدانند، اهمیت دارد. فقه الاجتماع با رویکرد اجتهادی و استفاده از سرمایههای فقهی به تحلیل مسائل اجتماعی میپردازد و از نظریههای مناسب جامعهشناسی مدرن که ارتباط و گفتوگوی معناداری با فقه الاجتماع دارند، بهرهبرداری میکند.
🔰دریافتها و تأملات
اندر مناسبات حکمت متعالیه و فلسفه تاریخ
🔺️ بخش اول
🔸استفاده از مفاهیم حکمت متعالیه میتواند به ارائه روایتی فلسفی از تاریخ منجر شود که در آن رویدادها نه به صورت مجزا، بلکه به عنوان اجزایی از یک کل واحد درک میشوند. این امر میتواند به تحلیل عمیقتر و دقیقتر روندهای تاریخی و ارائه تبیینهای جدید از علت و معلول در تاریخ کمک کند.
🔸در تاریخ فلسفه، همواره دغدغه اصلی بازگرداندن امور متکثر به یک امر واحد و فهم رابطه میان این دو بوده است. در دوران پیشامدرن، انسان در هماهنگی با نظم طبیعت زندگی میکرد و به دنبال کشف ارتباطات بین امور متکثر و امر واحد بود. اما در دوران مدرن، توجه انسان به معیشت و سیاست معطوف شد و تکثرگرایی جایگزین وحدتگرایی شد. در این راستا، فلسفه غرب بیشتر به تبیین تکثر و تمایز پرداخت.
🔸سیدناالاستاذ حجهالاسلام دکتر موسوی زیدعزه به تحلیل فلسفی و دقیق تاریخ از منظر حکمت متعالیه (در سه بخش) پرداخته است. این یادداشتها نه تنها به تأمل در عاملیت انسان در تاریخ و جایگاه آن در روند تحولات بشری میپردازد، بلکه با تکیه بر دیدگاههای الهیاتی، تاریخ را بهعنوان جایی برای تجلی اسماء الهی و تحقق معنای غایی هستی تفسیر میکند. بهویژه در بخش آخر، تأکید بر تحلیل ابعاد مختلف تاریخ از نظر اجتماعی، فرهنگی و معنوی باعث میشود تا خوانندگان به یک درک جامعتر و چندوجهی از تاریخ برسند
📌برخی از گزارههای موجود در متن
1.تاریخ حکمت و فلسفه، تبیین «کثرت» و «وحدت» و فهم رابطه میان آنها بوده است.
2.در دوران پیشامدرن، انسان به دنبال کشف ارتباط میان امور متکثر و امر واحد بود.
3.در دوران مدرن، توجه انسان به معیشت و سیاست معطوف شد و تکثرگرایی جایگزین وحدتگرایی شد.
4.برخی معتقدند حکمت متعالیه توان تبیین کثرت را ندارد، اما این مطلب این ادعا را رد میکند.
5.حکمت متعالیه با مفاهیمی همچون «تشکیک وجود» و «حرکت جوهری»، تبیین کثرت را ممکن میسازد.
6.حکمت متعالیه توانسته است تعادلی میان وحدت و کثرت برقرار کند که زمینهساز تحول اجتماعی شده است.
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
📌 اصل متن را در کانال امتداد حکمت و فلسفه ببینید
📌بخش اول: [لینک به بخش اول]
📌بخش دوم: [لینک به بخش دوم]
📌بخش سوم: [لینک به بخش سوم]
@hamed_mohamadjani
🔰دریافتها و تأملات
اندر مناسبات حکمت متعالیه و فلسفه تاریخ
🔺️ بخش دوم
۱. نقش وحدت و کثرت در فلسفه تاریخ
فلسفه تاریخ به بررسی روندهای کلی و قوانین حاکم بر تحولات تاریخی میپردازد. یکی از مسائل اصلی در فلسفه تاریخ، چگونگی تبیین وحدت و کثرت در جریان تاریخ است. این جستار نیز به مسئله وحدت و کثرت میپردازد، اما به جای تمرکز صرف بر وقایع تاریخی، به بنیانهای فلسفی و چگونگی فهم کثرت در کنار وحدت توجه دارد. فهم این دو مفهوم میتواند به ما کمک کند تا تحولاتی که در طول تاریخ رخ دادهاند، از منظر یک وحدتگرایی یا تکثرگرایی فلسفی تحلیل کنیم.
۲. حکمت متعالیه و فلسفه تاریخ
در حکمت متعالیه، مفاهیمی نظیر حرکت جوهری و تشکیک وجود بهکار گرفته میشوند تا تغییرات و تحولات را توضیح دهند. این مفاهیم میتوانند در فلسفه تاریخ نیز به کار گرفته شوند، چرا که تاریخ خود یک حرکت و جریان است. حرکت جوهری به معنای تغییر و تحول در ذات و جوهر اشیاء و امور، میتواند توضیحدهنده تغییرات تاریخی باشد و به تبیین فرایندهای تاریخی از دیدگاهی عمیقتر کمک کند.
۳. وحدت و کثرت در روندهای تاریخی
در فلسفه تاریخ، دو دیدگاه کلی وجود دارد:
🔺دیدگاه وحدتگرا که تاریخ را دارای یک هدف و مسیر مشخص میداند.
🔺دیدگاه تکثرگرا که تاریخ را مجموعهای از رخدادهای پراکنده و بدون نظم میبیند.
این جستار میکوشد تا نشان دهد که حکمت متعالیه قادر است این دو دیدگاه را با یکدیگر تلفیق کند و دیدگاهی را ارائه دهد که در آن، کثرت رویدادهای تاریخی در نهایت به یک وحدت معنادار میرسد.
۴. تأثیر این دیدگاه بر تحلیلهای تاریخی
با بهرهگیری از مفاهیم حکمت متعالیه، میتوان روایتی فلسفی از تاریخ ارائه داد که در آن تحولات تاریخی نه تنها بهعنوان رخدادهای پراکنده و مجزا، بلکه بهعنوان بخشی از یک کل واحد درک میشوند. این دیدگاه میتواند به تحلیل دقیقتر و عمیقتر روندهای تاریخی کمک کند و تبیینهای جدیدی از علت و نتیجه تحولات تاریخی ارائه دهد.
نتیجهگیری:
ارتباط یادداشت سیدناالاستاذ با فلسفه تاریخ در این است که مفاهیم فلسفی وحدت و کثرت، که بهطور خاص در حکمت متعالیه مورد توجه قرار میگیرند، میتوانند بهعنوان چارچوبی نظری برای تبیین تحولات تاریخی به کار گرفته شوند. این دیدگاه میتواند به درک عمیقتر از روندهای تاریخی و چگونگی ارتباط میان رویدادهای متکثر در یک مسیر وحدتبخش کمک کند.
🔰دریافتها و تأملات
اندر مناسبات حکمت متعالیه و فلسفه تاریخ
🔺️ بخش سوم
1. نقش انسان در تاریخ
یکی از مباحث اساسی در حکمت متعالیه، تأکید بر عاملیت انسان است. در این دیدگاه، انسان نه تنها موجودی است که تحت تأثیر محیط و تاریخ قرار میگیرد، بلکه دارای اراده و عقل است که میتواند در تاریخ نقش ایفا کند. بر اساس این نگاه، انسان میتواند با عقل و اراده آزاد خود مسیر تاریخ را تغییر دهد. در برابر دیدگاههای جبرگرایانه که تاریخ را به عنوان روندی از پیش تعیینشده و مستقل از اراده انسان میبینند، حکمت متعالیه به تبیین آزادی و انتخاب در فرآیندهای تاریخی تأکید میکند. از این منظر، تاریخ به مثابه محصول تصمیمات و فعالیتهای انسانی است که تحت تأثیر عقل و اراده قرار دارد.
2. تاریخ به عنوان صحنه ظهور اسماء الهی
در حکمت متعالیه، مفاهیم وجود و تجلی از اهمیت زیادی برخوردارند. تاریخ به عنوان یک فرآیند مداوم از ظهور و تجلی اسماء و صفات الهی در نظر گرفته میشود. این دیدگاه تاریخ را فراتر از یک روند صرفاً اجتماعی و سیاسی میبیند و آن را به عنوان فرصتی برای ظهور حقایق الهی و تحقق اراده الهی در زندگی بشر تفسیر میکند. بنابراین، از این منظر، تاریخ نه تنها رویدادهایی انسانی است بلکه به نوعی حکایتگر فرآیند تجلی خداوند در عالم است. این دیدگاه میتواند به ما کمک کند تا معنای غایی تاریخ را بفهمیم و ارتباط میان تاریخ و مبدأ هستی (خداوند) را بهتر درک کنیم.
3. ضرورت توجه به ابعاد مختلف تاریخ
حکمت متعالیه به وحدت و کثرت در وجود توجه دارد و بر این اساس، به ابعاد مختلف وجود انسان و تاریخ تأکید میکند. تاریخ از منظر حکمت متعالیه تنها فرآیند تحولات اجتماعی و سیاسی نیست، بلکه باید به ابعاد مختلف آن توجه کرد؛ به ویژه ابعاد اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، و معنوی تاریخ. این توجه به ابعاد مختلف میتواند به درک جامعتری از تاریخ و تحولات آن کمک کند و انسان را قادر سازد تا در فرآیند تحقق حق و عدالت در تاریخ مؤثر باشد. در نتیجه، هر تحولی که در تاریخ رخ میدهد، علاوه بر بعد ظاهری آن، ابعاد معنوی و اخلاقی نیز دارد که باید در تحلیل تاریخ در نظر گرفته شود