در این نوشتار، به بررسی دیدگاه شهید مطهری پیرامون فلسفه مضاف و فلسفه اجتماع، همچنین تبیین ایدۀ توسعه جهانبینی و پاسخ به پرسشهای مرتبط با تقدم معرفت و فطرت بر روش و سایر موارد میپردازیم.
📌۱. نگرش شهید مطهری به فلسفه مضاف:
شهید مطهری به صورت مستقل و تفصیلی به موضوع «فلسفه مضاف» نپرداختهاند. با این وجود، با تحلیل دیدگاههای ایشان دربارۀ فلسفه و علوم گوناگون، میتوان دریافت که ایشان رویکرد ویژهای در این زمینه داشتهاند.
* فلسفه به مثابۀ دانش بنیادین: شهید مطهری، فلسفه را دانشی کلی میدانند که به بررسی مسائل بنیادین و عام هستی میپردازد. ایشان فلسفه را در پی کشف قوانین و اصول کلی حاکم بر وجود میدانند.
* ارتباط فلسفه با سایر علوم: ایشان بر این باورند که فلسفه با سایر علوم در ارتباط است و میتواند مبانی و اصول آنها را تبیین نماید. برای نمونه، فلسفه قادر است مبانی معرفتشناختی، هستیشناختی و انسانشناختی علوم مختلف را تبیین کند.
📌فلسفه مضاف به عنوان تبیین مبادی علوم: با توجه به دیدگاه پیشین، میتوان استنباط کرد که از منظر شهید مطهری، فلسفه مضاف به معنای تبیین مبادی و اصول یک دانش خاص توسط فلسفه است. به بیان دیگر، فلسفه مضاف به دنبال پاسخگویی به پرسشهایی است که دربارۀ مبادی و مفروضات یک علم ویژه مطرح میشوند. به طور مثال، فلسفه علم به بررسی مبانی معرفتشناختی، روششناختی و هستیشناختی علم میپردازد.
بنابراین، میتوان اذعان داشت که شهید مطهری با رویکردی کلان به فلسفه و ارتباط آن با علوم دیگر، به نحوی به مفهوم فلسفه مضاف توجه داشتهاند، هرچند به صورت اصطلاحی از این تعبیر بهره نبردهاند.
📌۲. فلسفه اجتماع از دیدگاه شهید مطهری:
شهید مطهری برای فلسفه اجتماع جایگاه ممتازی قائل بودند و آن را دانشی ضروری برای فهم مسائل اجتماعی تلقی میکردند.
جامعه به عنوان واقعیتی مستقل: ایشان جامعه را به عنوان واقعیتی مستقل از افراد در نظر میگرفتند که دارای قوانین و ساختارهای مختص به خود است.
تأثیر متقابل فرد و جامعه: ایشان بر تأثیر دوسویۀ فرد و جامعه بر یکدیگر تأکید داشتند و معتقد بودند که فرد و جامعه در کنش و واکنش دائمی با یکدیگر قرار دارند.
📌 ضرورت شناخت علمی جامعه: ایشان شناخت علمی جامعه را برای حل مسائل اجتماعی و برنامهریزی برای آیندۀ آن ضروری میدانستند.
📌شاخههای فلسفه اجتماع: همانگونه که پیشتر اشاره شد، ایشان برای فلسفه اجتماع چهار شاخه تعریف میکردند: معرفتشناسی اجتماع، انسانشناسی اجتماعی، هستیشناسی اجتماعی و فلسفه تاریخ. این شاخهها به بررسی ابعاد گوناگون جامعه و مسائل مرتبط با آن میپردازند.
📌۳. ایدۀ توسعه جهانبینی و پاسخ به پرسشها:
🔸ایده توسعه جهانبینی به معنای ورود «جامعه» به عنوان عنصری مؤثر و مستقل در کنار خدا، انسان و جهان در نگرش فلسفی است. این توسعه، نگرش صرفاً فردی و متافیزیکی را به سوی نگرشی اجتماعی و تاریخی هدایت میکند.
در پاسخ به پرسشهای مرتبط با تقدم معرفت و فطرت بر روش و غیره، نکات زیر قابل ذکر است:
📌تقدم انسانشناسی (و فطرت) بر معرفتشناسی: همانطور که پیشتر توضیح داده شد، شناخت انسان و ویژگیهای او (از جمله فطرت)، پیشنیازی برای فهم معرفت و چگونگی کسب آن است. بنابراین، انسانشناسی و فطرت بر معرفتشناسی مقدم هستند.
📌تقدم انسانشناسی بر روششناسی: روش تحقیق، تابعی از موضوع مورد بررسی است. در علوم انسانی، موضوع اصلی، انسان و مسائل مرتبط با اوست. بنابراین، برای تعیین روش مناسب، ابتدا باید انسانشناسی را بررسی کنیم. همچنین، هر روشی بر مبادی معرفتی خاصی استوار است که در معرفتشناسی بررسی میشوند.
📌 ارتباط دوسویۀ این سه حوزه: با وجود تقدم انسانشناسی، این سه حوزه (انسانشناسی، معرفتشناسی و روششناسی) در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار دارند و بر هم تأثیر میگذارند. برای مثال، نوع نگرش ما به انسان، بر نوع پرسشهای معرفتی و روشهای تحقیقی که برمیگزینیم، تأثیرگذار است.
📚جمعبندی:
شهید مطهری با نگرشی جامع و چندبعدی به مسائل فلسفی و اجتماعی، نقش بسزایی در توسعه اندیشۀ اسلامی در دوران معاصر ایفا نمودهاند. ایشان با تأکید بر اهمیت فلسفه اجتماع و ضرورت شناخت علمی جامعه، بستری را برای مطالعات بیشتر در این زمینه فراهم آوردند. همچنین، با طرح نظریۀ فطرت و تأکید بر تقدم انسانشناسی بر معرفتشناسی و روششناسی، چارچوبی منسجم برای فهم مسائل انسانی و اجتماعی ارائه دادند.
🔸جایگاه فقه اجتماعی در منظومه شریعت
فقه اجتماعی در امتداد مبانی کلان شریعت، بر محوریت عدالت و تأمین مصالح عمومی استوار است. در اینجا به برخی متون اصیل اشاره میکنیم:
📌قاعده عدالت
امام خمینی (ره) در کتاب تحریر الوسیله میفرماید:
“إِنَّ الْعَدَالَةَ هِیَ الْغَایَةُ الْقُصْوَی فِی جَعْلِ الْأَحْکَامِ وَتَشْرِیعِهَا.”
عدالت، غایت نهایی در جعل و تشریع احکام است.
📌قاعده لاضرر
شیخ انصاری در فرائد الأصول، به استناد روایت “لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ فِی الْإِسْلَامِ”، تأکید میکند که فقه باید مانع بروز ضرر در جامعه شود:
“إِنَّ نَفْیَ الضَّرَرِ یَحْمِلُ عَلَی وُجُوبِ سَدِّ أَبْوَابِ الْمَفَاسِدِ الْإِجْتِمَاعِیَّةِ.”
🔸2. تأکید بر مصلحت عمومی در فقه اجتماعی
📌مصلحت عمومی بهعنوان یکی از ارکان فقه اجتماعی، در کتب فقهی جایگاه ویژهای دارد.
علامه حلی در تبصرة المتعلمین میگوید: “المَصلَحَةُ تُوجِّهُ الأحْکَامَ فِی المَواقِفِ الَّتِی تَتَعَلَّقُ بِالْمَنَافِعِ العَامَّةِ.”
مصلحت، احکام را در مواردی که به منافع عمومی مربوط است، جهت میدهد.
📌شهید صدر در اقتصادنا:
“یَجِبُ أَنْ یَکُونَ التَّشْرِیعُ الإِسْلَامِیُّ قَادِرًا عَلَی تَوْفِیرِ الحُلُولِ لِکَافَّةِ مُشْکِلَاتِ الْمُجْتَمَعِ بِمَا یُحَقِّقُ مَصَالِحَهُ.”
باید تشریع اسلامی توانایی حل همه مشکلات جامعه را داشته باشد و منافع آن را تحقق بخشد.
📌3. نقش عرف و اجتهاد در مسائل اجتماعی
عرف، یکی از ابزارهای کلیدی در فقه اجتماعی است که امام خمینی (ره) بهویژه در کتاب البیع به آن پرداختهاند:
🔸“الْعُرْفُ، مِفْتَاحٌ لِفَهْمِ مَقَاصِدِ الشَّارِعِ، وَیَکُونُ حُجَّةً فِی الْمَسَائِلِ الْإِجْتِمَاعِیَّةِ.”
عرف، کلید فهم مقاصد شارع و حجتی در مسائل اجتماعی است.
📌4. منابع تطبیقی فقه اجتماعی
در مقایسه فقه اجتماعی با دیگر مکاتب، به اصولی نظیر “تعاون” و “اخلاق جمعی” اشاره شده است.
آیه قرآن کریم (مائده: 2):
“وَتَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَالتَّقْوَی.”
و در نیکی و تقوا همکاری کنید.
علامه طباطبایی در المیزان:
“إِنَّ التَّشْرِیعَ الإِسْلَامِیَّ لَا یَنْحَصِرُ فِی جَانِبِ الْفَرْدِ، بَلْ یَتَعَدَّی إِلَی الْجَمَاعَةِ وَتَحْقِیقِ أَهْدَافِهَا.”
تشریع اسلامی فقط محدود به فرد نیست، بلکه به جامعه و تحقق اهداف آن نیز میپردازد.
🔸5. فقه اجتماعی در مواجهه با چالشهای مدرن
📌یکی از پرسشهای بنیادین این است که آیا اصول فقه سنتی میتواند به چالشهای مدرن پاسخ دهد؟
• نهایة الأفکار:
“یَجِبُ أَنْ یَکُونَ لِلْفِقْهِ وَاقِعٌ مَرِنٌ، یَتَنَاسَبُ مَعَ التَّغَیُّرَاتِ الَّتِی تَحْدُثُ فِی الْمَجْتَمَعِ.”
فقه باید واقعیتی انعطافپذیر داشته باشد که با تغییرات جامعه سازگار باشد
🔸 ضرورت قاعدهسازی برای توسعهی فقه
📌قاعدهسازی، فرآیندی است که طی آن، اصول و ضوابط کلی برای حل مسائل فقهی تدوین میشود. این فرآیند، نقش حیاتی در توسعه و پویایی فقه دارد. بدون وجود قواعد کلی، فقه صرفاً به مجموعهای از احکام جزئی و پراکنده تبدیل میشود که قادر به پاسخگویی به چالشهای جدید و مسائل پیچیده نخواهد بود. قاعدهسازی، به فقه انسجام میبخشد، آن را از پراکندگی نجات میدهد، و امکان تطبیق آن با شرایط متغیر زمان و مکان را فراهم میکند.
📌نقش تاریخ در قاعدهسازی: تاریخ، منبع غنیای برای استخراج قواعد فقهی است. با بررسی تحولات تاریخی فقه، میتوان به الگوها، روندها، و اصولی دست یافت که میتوانند به عنوان مبنایی برای قاعدهسازی مورد استفاده قرار گیرند. به عنوان مثال، بررسی نحوهی برخورد فقها با مسائل مشابه در طول تاریخ، میتواند نشان دهد که چه اصولی در استنباط احکام مورد توجه بوده و چگونه میتوان این اصول را در قالب قواعد کلی صورتبندی کرد.
📌 اهمیت قاعدهسازی در پاسخگویی به مسائل جدید: در دنیای امروز، با پیشرفت سریع علم و تکنولوژی و تغییرات اجتماعی و فرهنگی، مسائل جدیدی در حوزههای مختلف زندگی انسان مطرح میشود که نیازمند پاسخهای فقهی مناسب است. قاعدهسازی، به فقها کمک میکند تا با استفاده از اصول و ضوابط کلی، به این مسائل جدید به صورت نظاممند و قاعدهمند پاسخ دهند.
📌توسعهی ناکافی فقه در سطح نظریهپردازی: همانطور که در متن عربی نیز به آن اشاره شد، یکی از آسیبهای موجود در فقه، توسعهی ناکافی آن در سطح نظریهپردازی و تدوین قواعد کلی است. بیشتر تلاشهای فقهی، معطوف به بیان احکام جزئی و فروعات مسائل بوده است، در حالی که کمتر به تدوین نظریههای کلان و قواعد عام فقهی توجه شده است. این وضعیت، باعث میشود که فقه در پاسخگویی به چالشهای جدید و مسائل پیچیده، با مشکل مواجه شود.
📌 عدم استفادهی کافی از ظرفیت تاریخ در قاعدهسازی: یکی از دلایل توسعهی ناکافی فقه در سطح نظریهپردازی، عدم استفادهی کافی از ظرفیت تاریخ در قاعدهسازی است. با وجود اینکه تاریخ، منبع غنیای برای استخراج قواعد فقهی است، اما به طور کامل از این ظرفیت استفاده نشده است.
📌پیامدهای این آسیب: این آسیب، پیامدهای منفی متعددی برای فقه دارد، از جمله: عدم انسجام و یکپارچگی در فقه، ناتوانی در پاسخگویی به مسائل جدید، و کاهش تأثیرگذاری فقه در جامعه.
📚 وضعیت ایدهآل:
▪️ توسعهی متوازن فقه در سطوح مختلف: وضعیت ایدهآل، وضعیتی است که در آن، فقه به صورت متوازن در سطوح مختلف، از جمله سطح مسائل جزئی، سطح قواعد کلی، و سطح نظریههای کلان، توسعه یابد.
▪️استفادهی حداکثری از ظرفیت تاریخ در قاعدهسازی: در وضعیت ایدهآل، از ظرفیت تاریخ به صورت کامل در قاعدهسازی و تدوین قواعد کلی فقهی استفاده میشود.
▪️پاسخگویی کارآمد به چالشهای جدید: فقه در وضعیت ایدهآل، قادر خواهد بود تا با استفاده از قواعد کلی و نظریههای کلان، به چالشهای جدید و مسائل پیچیده به صورت کارآمد و نظاممند پاسخ دهد.
▪️افزایش تأثیرگذاری فقه در جامعه: با توسعهی فقه در سطح نظریهپردازی و استفاده از تاریخ در قاعدهسازی، تأثیرگذاری فقه در جامعه افزایش خواهد یافت و فقه میتواند نقش مؤثرتری در حل مسائل اجتماعی و هدایت جامعه ایفا کند.
📌نسبت فقه الاجتماع با علوم اجتماعی
فقه الاجتماع به عنوان یک حوزه مهم، در پیوند و تعامل با علم الاجتماع و جامعهشناسی قرار دارد و از آن تغذیه میکند. این فقه به بررسی احکام عام و شمولی میپردازد که تمامی ابعاد حیات اجتماعی را تحت تأثیر قرار میدهد. تفاوتهای اصلی فقه الاجتماع با دیگر فقههای اجتماعی شامل گستردگی و شمولیت احکام، موضوعشناسی و تعامل با علم الاجتماع است.
📌نظریههای مختلف درباره نسبت فقه الاجتماع و جامعهشناسی مدرن
سه نظریه عمده در این زمینه مطرح است:
1. استفاده از نظریات جامعهشناسان مدرن: مانند آگوست کنت و ماکس وبر.
2. تقابل کامل با جامعهشناسی مدرن: و تلاش برای تأسیس جامعهشناسی جدید.
3. استفاده اجتهادی از دستاوردهای جامعهشناسی مدرن: با توجه به نظریات موجود در تمدن اسلامی.
📌اهمیت مواجهه اجتهادی با علم مدرن
مواجهه اجتهادی و التقاطی با علم مدرن، به ویژه جامعهشناسی، از اهمیت ویژهای برخوردار است. دیدگاه متفکرانی چون امام خمینی، مقام معظم رهبری و دیگر اندیشمندان انقلاب اسلامی در این زمینه روشنگر است. دانشهای مدرن دارای دو لایه هستند: گزارهها و نظاموارهها. برای تحلیل این دو لایه، نیاز به نقد گزارهها بهصورت مستقل و تحلیل دقیق نظاموارهها داریم.
وجود یک چارچوب نظری اجتهادی کلامی، فلسفی و فقاهتی برای جلوگیری از پذیرش بیچون و چرای علم مدرن ضروری است. فقه الاجتماع با تکیه بر سرمایههای انباشته فقهی، مانند شأن، جهاد و امر به معروف، به گفتوگو و گزینشاجتهادی بر محور عقلانیت واقعگرای توحیدی با علم مدرن میپردازد.
نقد دیدگاههای التقاط
نقد دیدگاههایی که فقه الاجتماع را "اسلامیزه کردن جامعهشناسی مدرن" یا "التقاط" میدانند، اهمیت دارد. فقه الاجتماع با رویکرد اجتهادی و استفاده از سرمایههای فقهی به تحلیل مسائل اجتماعی میپردازد و از نظریههای مناسب جامعهشناسی مدرن که ارتباط و گفتوگوی معناداری با فقه الاجتماع دارند، بهرهبرداری میکند.
🔰دریافتها و تأملات
اندر مناسبات حکمت متعالیه و فلسفه تاریخ
🔺️ بخش اول
🔸استفاده از مفاهیم حکمت متعالیه میتواند به ارائه روایتی فلسفی از تاریخ منجر شود که در آن رویدادها نه به صورت مجزا، بلکه به عنوان اجزایی از یک کل واحد درک میشوند. این امر میتواند به تحلیل عمیقتر و دقیقتر روندهای تاریخی و ارائه تبیینهای جدید از علت و معلول در تاریخ کمک کند.
🔸در تاریخ فلسفه، همواره دغدغه اصلی بازگرداندن امور متکثر به یک امر واحد و فهم رابطه میان این دو بوده است. در دوران پیشامدرن، انسان در هماهنگی با نظم طبیعت زندگی میکرد و به دنبال کشف ارتباطات بین امور متکثر و امر واحد بود. اما در دوران مدرن، توجه انسان به معیشت و سیاست معطوف شد و تکثرگرایی جایگزین وحدتگرایی شد. در این راستا، فلسفه غرب بیشتر به تبیین تکثر و تمایز پرداخت.
🔸سیدناالاستاذ حجهالاسلام دکتر موسوی زیدعزه به تحلیل فلسفی و دقیق تاریخ از منظر حکمت متعالیه (در سه بخش) پرداخته است. این یادداشتها نه تنها به تأمل در عاملیت انسان در تاریخ و جایگاه آن در روند تحولات بشری میپردازد، بلکه با تکیه بر دیدگاههای الهیاتی، تاریخ را بهعنوان جایی برای تجلی اسماء الهی و تحقق معنای غایی هستی تفسیر میکند. بهویژه در بخش آخر، تأکید بر تحلیل ابعاد مختلف تاریخ از نظر اجتماعی، فرهنگی و معنوی باعث میشود تا خوانندگان به یک درک جامعتر و چندوجهی از تاریخ برسند
📌برخی از گزارههای موجود در متن
1.تاریخ حکمت و فلسفه، تبیین «کثرت» و «وحدت» و فهم رابطه میان آنها بوده است.
2.در دوران پیشامدرن، انسان به دنبال کشف ارتباط میان امور متکثر و امر واحد بود.
3.در دوران مدرن، توجه انسان به معیشت و سیاست معطوف شد و تکثرگرایی جایگزین وحدتگرایی شد.
4.برخی معتقدند حکمت متعالیه توان تبیین کثرت را ندارد، اما این مطلب این ادعا را رد میکند.
5.حکمت متعالیه با مفاهیمی همچون «تشکیک وجود» و «حرکت جوهری»، تبیین کثرت را ممکن میسازد.
6.حکمت متعالیه توانسته است تعادلی میان وحدت و کثرت برقرار کند که زمینهساز تحول اجتماعی شده است.
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
📌 اصل متن را در کانال امتداد حکمت و فلسفه ببینید
📌بخش اول: [لینک به بخش اول]
📌بخش دوم: [لینک به بخش دوم]
📌بخش سوم: [لینک به بخش سوم]
@hamed_mohamadjani
🔰دریافتها و تأملات
اندر مناسبات حکمت متعالیه و فلسفه تاریخ
🔺️ بخش دوم
۱. نقش وحدت و کثرت در فلسفه تاریخ
فلسفه تاریخ به بررسی روندهای کلی و قوانین حاکم بر تحولات تاریخی میپردازد. یکی از مسائل اصلی در فلسفه تاریخ، چگونگی تبیین وحدت و کثرت در جریان تاریخ است. این جستار نیز به مسئله وحدت و کثرت میپردازد، اما به جای تمرکز صرف بر وقایع تاریخی، به بنیانهای فلسفی و چگونگی فهم کثرت در کنار وحدت توجه دارد. فهم این دو مفهوم میتواند به ما کمک کند تا تحولاتی که در طول تاریخ رخ دادهاند، از منظر یک وحدتگرایی یا تکثرگرایی فلسفی تحلیل کنیم.
۲. حکمت متعالیه و فلسفه تاریخ
در حکمت متعالیه، مفاهیمی نظیر حرکت جوهری و تشکیک وجود بهکار گرفته میشوند تا تغییرات و تحولات را توضیح دهند. این مفاهیم میتوانند در فلسفه تاریخ نیز به کار گرفته شوند، چرا که تاریخ خود یک حرکت و جریان است. حرکت جوهری به معنای تغییر و تحول در ذات و جوهر اشیاء و امور، میتواند توضیحدهنده تغییرات تاریخی باشد و به تبیین فرایندهای تاریخی از دیدگاهی عمیقتر کمک کند.
۳. وحدت و کثرت در روندهای تاریخی
در فلسفه تاریخ، دو دیدگاه کلی وجود دارد:
🔺دیدگاه وحدتگرا که تاریخ را دارای یک هدف و مسیر مشخص میداند.
🔺دیدگاه تکثرگرا که تاریخ را مجموعهای از رخدادهای پراکنده و بدون نظم میبیند.
این جستار میکوشد تا نشان دهد که حکمت متعالیه قادر است این دو دیدگاه را با یکدیگر تلفیق کند و دیدگاهی را ارائه دهد که در آن، کثرت رویدادهای تاریخی در نهایت به یک وحدت معنادار میرسد.
۴. تأثیر این دیدگاه بر تحلیلهای تاریخی
با بهرهگیری از مفاهیم حکمت متعالیه، میتوان روایتی فلسفی از تاریخ ارائه داد که در آن تحولات تاریخی نه تنها بهعنوان رخدادهای پراکنده و مجزا، بلکه بهعنوان بخشی از یک کل واحد درک میشوند. این دیدگاه میتواند به تحلیل دقیقتر و عمیقتر روندهای تاریخی کمک کند و تبیینهای جدیدی از علت و نتیجه تحولات تاریخی ارائه دهد.
نتیجهگیری:
ارتباط یادداشت سیدناالاستاذ با فلسفه تاریخ در این است که مفاهیم فلسفی وحدت و کثرت، که بهطور خاص در حکمت متعالیه مورد توجه قرار میگیرند، میتوانند بهعنوان چارچوبی نظری برای تبیین تحولات تاریخی به کار گرفته شوند. این دیدگاه میتواند به درک عمیقتر از روندهای تاریخی و چگونگی ارتباط میان رویدادهای متکثر در یک مسیر وحدتبخش کمک کند.
🔰دریافتها و تأملات
اندر مناسبات حکمت متعالیه و فلسفه تاریخ
🔺️ بخش سوم
1. نقش انسان در تاریخ
یکی از مباحث اساسی در حکمت متعالیه، تأکید بر عاملیت انسان است. در این دیدگاه، انسان نه تنها موجودی است که تحت تأثیر محیط و تاریخ قرار میگیرد، بلکه دارای اراده و عقل است که میتواند در تاریخ نقش ایفا کند. بر اساس این نگاه، انسان میتواند با عقل و اراده آزاد خود مسیر تاریخ را تغییر دهد. در برابر دیدگاههای جبرگرایانه که تاریخ را به عنوان روندی از پیش تعیینشده و مستقل از اراده انسان میبینند، حکمت متعالیه به تبیین آزادی و انتخاب در فرآیندهای تاریخی تأکید میکند. از این منظر، تاریخ به مثابه محصول تصمیمات و فعالیتهای انسانی است که تحت تأثیر عقل و اراده قرار دارد.
2. تاریخ به عنوان صحنه ظهور اسماء الهی
در حکمت متعالیه، مفاهیم وجود و تجلی از اهمیت زیادی برخوردارند. تاریخ به عنوان یک فرآیند مداوم از ظهور و تجلی اسماء و صفات الهی در نظر گرفته میشود. این دیدگاه تاریخ را فراتر از یک روند صرفاً اجتماعی و سیاسی میبیند و آن را به عنوان فرصتی برای ظهور حقایق الهی و تحقق اراده الهی در زندگی بشر تفسیر میکند. بنابراین، از این منظر، تاریخ نه تنها رویدادهایی انسانی است بلکه به نوعی حکایتگر فرآیند تجلی خداوند در عالم است. این دیدگاه میتواند به ما کمک کند تا معنای غایی تاریخ را بفهمیم و ارتباط میان تاریخ و مبدأ هستی (خداوند) را بهتر درک کنیم.
3. ضرورت توجه به ابعاد مختلف تاریخ
حکمت متعالیه به وحدت و کثرت در وجود توجه دارد و بر این اساس، به ابعاد مختلف وجود انسان و تاریخ تأکید میکند. تاریخ از منظر حکمت متعالیه تنها فرآیند تحولات اجتماعی و سیاسی نیست، بلکه باید به ابعاد مختلف آن توجه کرد؛ به ویژه ابعاد اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، و معنوی تاریخ. این توجه به ابعاد مختلف میتواند به درک جامعتری از تاریخ و تحولات آن کمک کند و انسان را قادر سازد تا در فرآیند تحقق حق و عدالت در تاریخ مؤثر باشد. در نتیجه، هر تحولی که در تاریخ رخ میدهد، علاوه بر بعد ظاهری آن، ابعاد معنوی و اخلاقی نیز دارد که باید در تحلیل تاریخ در نظر گرفته شود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دیدگاه
شیطان هم میتواند از امنیت و منافع قانون بهره مند شود ....؟!
#فلسفه_قانون
ورود ایدئولوژیهای رقیب از زاویه انسانشناسی
در دوران معاصر، ایدئولوژیهای مختلفی مانند مارکسیسم، اگزیستانسیالیسم، لیبرالیسم و غیره، با ارائه تعاریف و تفاسیر خاص از انسان، به رقابت با دین و شریعت پرداختند. این ایدئولوژیها با تأکید بر جنبههای خاصی از وجود انسان، مانند جنبه مادی، آزادی مطلق، اصالت فرد و غیره، سعی در ارائه نظامهای فکری و عملی جایگزین برای دین داشتند.
مارکسیسم
مارکسیسم با تأکید بر جنبه مادی انسان و نقش عوامل اقتصادی در شکلگیری تاریخ و جامعه، دین را «افیون تودهها» میدانست و معتقد بود که دین مانع از انقلاب و تغییر وضعیت موجود میشود.
اگزیستانسیالیسم
با تأکید بر آزادی مطلق انسان و بیمعنایی ذاتی وجود، هرگونه نظام ارزشی و اخلاقی ثابت را نفی میکرد و معتقد بود که انسان باید خود، معنای زندگی خود را بیافریند.
لیبرالیسم
لیبرالیسم با تأکید بر اصالت فرد و آزادیهای فردی، محدودیتهای دینی و اجتماعی را مانعی برای رشد و شکوفایی انسان میدانست.
این ایدئولوژیها با ارائه تصویری متفاوت از انسان، سعی در تضعیف جایگاه دین و شریعت در زندگی فردی و اجتماعی داشتند. به همین دلیل، متفکران اسلامی، از جمله شهید مطهری، به اهمیت انسانشناسی و ارائه تصویری صحیح از انسان بر اساس آموزههای اسلامی پی بردند.
---------------------------------------------------------------
◾ @hamed_mohamadjani
May 11
هدایت شده از ایتایار
موسیقی عامهپسند و تهدید هوش کلامی
سقوط واژگان؛ جستار تحلیلی
چگونه موسیقی عامهپسند، هوش کلامی ما را تهدید میکند؟
موسیقی، زبانی جهانی، همواره بازتابی از فرهنگ و زمانه خود بوده است. از ترانههای پرمحتوای دهههای گذشته تا آثار به ظاهر سادهی امروزی، تحولی شگرف در ساختار و محتوای موسیقی رخ داده است. این تغییر، صرفاً یک دگرگونی سلیقهای نیست؛ بلکه زنگ خطری است برای اُفت بالقوه هوش کلامی و مهارتهای شناختی جامعه.
مطالعات متعددی نشان دادهاند که اشعار موسیقی در دهههای اخیر، به طور چشمگیری سادهتر و تکراریتر شدهاند. (Pawlowski, 2017) این سادهسازی، نه تنها در ساختار دستوری، بلکه در دایره واژگان مورد استفاده نیز مشهود است. استفاده از کلمات محدود و تکرار بیوقفه عبارات، به ویژگی بارز بسیاری از ترانههای پاپ تبدیل شده است. (Serrà et al., 2018)
این پدیده، دلایل گوناگونی دارد. یکی از مهمترین آنها، فشار صنعت موسیقی برای جذب مخاطب حداکثری است. در دنیای رقابتی امروز، شرکتهای موسیقی به دنبال تولید آثاری هستند که برای طیف وسیعی از مخاطبان، از جمله افرادی با سطح سواد و درک زبانی متفاوت، جذاب باشد. این امر، ناگزیر به سادهسازی محتوا و استفاده از فرمولهای موفق و امتحانشده منجر میشود. (Peterson & Berger, 1975)
اما پیامدهای این سادهسازی چیست؟ اُفت هوش کلامی، یکی از مهمترین نگرانیهاست.
زبان، ابزاری برای تفکر و شناخت است. هرچه دایره واژگان و درک ما از ساختارهای پیچیده زبانی محدودتر شود، توانایی ما در تحلیل، استدلال و بیان مفاهیم پیچیده نیز کاهش مییابد. (Vygotsky, 1978)
موسیقی عامهپسند و تهدید هوش کلامی
سقوط واژگان؛ جستار تحلیلی
چگونه موسیقی عامهپسند، هوش کلامی ما را تهدید میکند؟
موسیقی، زبانی جهانی، همواره بازتابی از فرهنگ و زمانه خود بوده است. از ترانههای پرمحتوای دهههای گذشته تا آثار به ظاهر سادهی امروزی، تحولی شگرف در ساختار و محتوای موسیقی رخ داده است. این تغییر، صرفاً یک دگرگونی سلیقهای نیست؛ بلکه زنگ خطری است برای اُفت بالقوه هوش کلامی و مهارتهای شناختی جامعه.
مطالعات متعددی نشان دادهاند که اشعار موسیقی در دهههای اخیر، به طور چشمگیری سادهتر و تکراریتر شدهاند. (Pawlowski, 2017) این سادهسازی، نه تنها در ساختار دستوری، بلکه در دایره واژگان مورد استفاده نیز مشهود است. استفاده از کلمات محدود و تکرار بیوقفه عبارات، به ویژگی بارز بسیاری از ترانههای پاپ تبدیل شده است. (Serrà et al., 2018)
این پدیده، دلایل گوناگونی دارد. یکی از مهمترین آنها، فشار صنعت موسیقی برای جذب مخاطب حداکثری است. در دنیای رقابتی امروز، شرکتهای موسیقی به دنبال تولید آثاری هستند که برای طیف وسیعی از مخاطبان، از جمله افرادی با سطح سواد و درک زبانی متفاوت، جذاب باشد. این امر، ناگزیر به سادهسازی محتوا و استفاده از فرمولهای موفق و امتحانشده منجر میشود. (Peterson & Berger, 1975)
اما پیامدهای این سادهسازی چیست؟ اُفت هوش کلامی، یکی از مهمترین نگرانیهاست.
زبان، ابزاری برای تفکر و شناخت است. هرچه دایره واژگان و درک ما از ساختارهای پیچیده زبانی محدودتر شود، توانایی ما در تحلیل، استدلال و بیان مفاهیم پیچیده نیز کاهش مییابد. (Vygotsky, 1978)
عواملی که انسان را احمق میکند
علاوه بر موسیقی، عوامل دیگری نیز در این اُفت نقش دارند. گسترش رسانههای تصویری مانند اینستاگرام و تیکتاک، و همچنین ظهور هوش مصنوعی تولید متن، وابستگی ما به زبان نوشتاری و تفکر عمیق را کاهش داده است. در دنیایی که تصاویر و الگوریتمها به جای ما فکر میکنند، مهارتهای زبانی و شناختی ما به تدریج تحلیل میرود.
این وضعیت، به ویژه زمانی نگرانکنندهتر میشود که بدانیم افرادی که بیشترین گرایش را به موسیقی ساده و محتوای سطحی دارند، اغلب بیشترین تمایل را به باهوش و زیرک دیده شدن دارند. این تناقض، نشان از عدم آگاهی نسبت به اهمیت زبان و تفکر انتقادی دارد.
سقوط واژگان، تنها یک تغییر در سلیقه موسیقیایی نیست؛ بلکه تهدیدی برای هوش و فرهنگ جامعه است. با آگاهی و اقدام به موقع، میتوان از این روند جلوگیری کرد و به ارتقاء سطح دانش و فرهنگ جامعه کمک نمود.
در دنیای امروز، موسیقی عامهپسند نقش پررنگی در زندگی ما دارد. اما آیا این موسیقی با سادهسازی واژگان، تأثیری منفی بر هوش کلامی ما میگذارد؟
در جستارهای بعدی با بررسی نظریه «پیام خودِ رسانه است» مارشال مکلوهان، به این پرسش پاسخ میدهد.
https://farsnews.ir/Hamed_mohamadjani/1735823807551101079
#مک_لوهان #نظریه_رسانه
#تأثیر_موسیقی
#زبان_و_موسیقی
#موسیقی_پاپ
#سواد_رسانه_ای
اهمیت انسانشناسی و نظریه فطرت در مقابله با ایدئولوژیهای رقیب
شهید مطهری با طرح نظریه فطرت، به دنبال ارائه تصویری جامع و صحیح از انسان بر اساس آموزههای اسلامی بود. این نظریه، نقش مهمی در مقابله با ایدئولوژیهای رقیب ایفا میکرد:
اثبات وجود ابعاد غیرمادی در انسان
نظریه فطرت، وجود ابعاد غیرمادی و معنوی در انسان، مانند گرایش به خدا، اخلاق، زیبایی و غیره را اثبات میکند. این امر، با دیدگاههای مادیگرایانه که انسان را صرفاً موجودی مادی میدانند، در تضاد است.
نظریه فطرت، مبنایی برای ارزشهای اخلاقی و دینی فراهم میکند. این ارزشها، نه صرفاً ساخته اجتماع یا قراردادهای انسانی هستند و نه صرفاً تحمیل شده از خارج، بلکه ریشه در فطرت انسان دارند.
پاسخ به ادعای بیمعنایی وجود
نظریه فطرت، با نشان دادن گرایشهای فطری انسان به سوی کمال و سعادت، به ادعای بیمعنایی وجود پاسخ میدهد. انسان، فطرتاً به دنبال معنا و هدف در زندگی است و دین، به این نیاز فطری پاسخ میدهد.
همچنین نظریه فطرت، رابطه متعادلی بین فرد و جامعه برقرار میکند. انسان، فطرتاً موجودی اجتماعی است و نیازمند زندگی در جامعه است، اما در عین حال، دارای آزادی و اختیار نیز هست.
#مارکسیسم #اگزیستانسیالیسم #لبیرالیسم
#بحران_هویت #معنا_گرایی #معنویت #فطرت
#شهید_مطهری
---------------------------------------------------------------
◾ @hamed_mohamadjani