eitaa logo
حـ‌امـ‌د سـ‌لـ‌طـ‌انـے{مجرے مذهبے}
298 دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
37 فایل
مـَن خَلـق شـُدم تـٰاکـہ هـَوادار ِطُ بـٰاشـَم . . ؛)💕 اینـجا‌، چنـݪ هوادارۍ اَز جناب‌آقاۍ‌سݪـطـانۍ هست🖐🏻🫀 مـُتوݪـد ِ🥲⇠𝟏𝟒𝟎𝟏.𝟔.𝟏 کـارۍ داشـتیـن🖇⇠ @Anne_Shirley_34 @Dddd09 بزن روۍ[پیوستـن]جـانـا🪐🌚 ˓ ˓    «𝟔𝟎𝟎 ...🏃🏻‍♀️... 𝟓𝟎𝟎»
مشاهده در ایتا
دانلود
1.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
: درِ گوشِت میگم روزت مبارک میترسم بشنون دوستات بابایی دلاشون کوچیکه، بابا ندارن بخونه واسه‌شون شعر و لالایی . درِ گوشِت میگم روزت مبارک اگه یک وقت حرفم رو شنیدن تو حاشا کن بگو با من نبوده آخه بابا! اونا بچه شهیدن... . درِ گوشِت میگم روزت مبارک میخوام که تا ابد یادت بمونه باباهای اونا رفتن که دشمن نیاد تا پشت در، تا توی خونه . درِ گوشِت میگم روزت مبارک آخه دختر واسه بابا عزیزه تمومِ دخترا بابایی‌ان پس... مبادا اشکِ چشماشون بریزه . . . @saeedeyas
میدون، یکی از خوشحالی‌های مهم من توی زندگی است. جایی که به اندازه‌ی یک تیمِ حرفه‌ایِ برنامه‌سازی، رفیق دارم برای تکیه زدن! نه از آن رفیق‌هایی که هر وقت گذرت افتاد سری بزنی و سلام‌علیکی داشته باشی؛ نه! منظورم از آن رفقایی است که تا چند روز نمی‌بینیشان دلت برایشان تنگ میشود... نمیدانم کدام جاده یا خیابان بود که سه سال پیش من را به این میدون رساند اما همیشه راضی بودم از انتخابِ این مسیرِ ناشناخته‌ی خواستنی! همه‌ی روزهای میدون پر بود از تجربه‌های ارزشمندی که ارزش کتاب شدن دارند، لحظه‌های‌نابی که ارزش مستند شدن دارند و پر بود از جوانانِ پای‌کارِ دغدغه‌مندِ عاشقی که معتقدند سهمشان از میدانِ جنگِ اقتصادی، میدون است! پس برایش شبانه‌روز تلاش می‌کنند؛ و البته که هنوز هزار راهِ نرفته باقیست... توی این یک سالی که گذشت، پیچ‌و‌خم‌های زیادی طی شد، پستی‌ها و بلندی‌هایی خاطره شدند که شاید قبل‌تر از این‌ها تصورش هم دشوار بود و خلاصه رسیدیم به الآن! الآنی که باز از فردایش بی‌خبریم اما خوشبین و امیدوار انتظارش را میکشیم! فی‌الحال خبرِ خوش این است که میدون، با همه‌ی دشواری‌ها خودش را به فصل سوم رساند و از این به بعد سه‌شنبه‌ها و چهارشنبه‌ها از شبکه سه تلویزیون روی آنتن خواهد رفت. متفاوت‌تر، به‌روزتر، جذاب‌تر و ان‌شاءالله پربیننده‌تر از گذشته... حالا من هم منتظرم تا حاصلِ زحماتِ این تیمِ کاردرست را ببینم و کِیف کنم از این همه تلاش . خدا قوت به همه‌‌ی اهالیِ شبکه سه و بزرگترین مسابقه‌ی کسب و کاری ایران! . . . @saeedeyas
این برنامه اگر دست بعضی از آقایون مسئول بود قطعا نیم ساعت به شروع مراسم کنسل میشد... در شرایطی که آقایون مسیول بجای حل مشکلات، کار خودشون رو راحت میکنن و صورت مسئله رو پاک میکنن (مثلا اگه هوا سرد بشه سفر استانی‌شون لغو میشه یا اگر تحریم فشارمون بده به فکر اخراج برادران و خواهران افغان می‌افتن و...)، میشه حدس زد که اگر جای مسئولین برگزاری این مراسم بودن، چه اقدامی میکردن... همه چیز رو در محوطه فضای باز آماده کردن، از صوت و صندلی و تلویزیون و... اما یهو در اقدامی محیرالعقول آسمون میل باریدن میکنه و در کمتر از یک ساعت همه چیز منتقل میشه به داخل سالن! اصلا فرق آدمهای جهادی با آدمهای بوق همینه... هرچی کار سخت تر، لذتش بیشتر! خلاصه که شب خاطره واسه خودشون خاطره شد... بچه های جهادی همیشه فکرشون خدمته، فرقی نمیکنه رسوندن آب به مردم باشه واسه زندگی یا جلوگیری از رسیدن آب به مردم باشه به وقت سیل؛ ساختن خونه و بردن وسایل مردم به داخل خونه ها باشه یا بیرون کشیدن وسایل مردم از خونه‌هاشون و زیر گِل... شب خاطره جهاد مقدس، با رنگ و بویی که از دفاع مقدس داشت بیادماندنی‌تر شد... از خاطرات مجاهد دیروز و جهادی امروز تا روایت پایی که در اردوی جهادی جا ماند و کنار هم قرارگرفتن همه اقشار برای خدمت، حال و هوایی که از روزهای جنگ تحمیلی سراغ داشتیم رو بهتر تداعی کرد. دم همه‌ بر و بچه‌های باصفای جهادی و اونایی که زحمت برگزاری این برنامه رو کشیدن گرم... پ.ن: زودتر از اینا باید مینوشتمش ولی اون سفر ملخی نذاشت... @saeedeyas
13.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. دوباره عشق به نام تو میزند فریاد قدم نهید به میدان و هرچه بادآباد . . . میدون @saeedeyas
بترکانید دیگه... این سوال ششمی دیگه هم خیلی خیلی سخته هم نکته انحرافی داره هم جوابشو نگفتم. فقط باید از فسفر های خودتون بسوزونید! پیامک بدید... . . . @saeedeyas
همه ما با هر سطحی از رفاه و هر میزان برخورداری از ملزومات زندگی، اگه بخوایم میتونیم در حدی از آرامش، یه زندگی عادی ولی دوست داشتنی رو تجربه کنیم. بعضیامون به این بسنده نمیکنیم، طمع میکنیم و میخوایم سهم بیشتری از رفاه و ثروت و آرامش و ملزومات یه زندگی خوب داشته باشیم. کاری نداریم که این وسط گاهی ملاحظاتش رو هم رعایت نمیکنیم و یه خطای کوچیک باعث یه انحراف بزرگ میشه... این وسط هستن کسایی که حتی چراغی که به خونه رواست رو هم به مسجد روا میدونن و هرچند قلبشون تو سینه‌ی خودشون می‌تپه، اما خون رو به رگ دیگران هم پمپاژ میکنن... آدمایی با تجربه‌های قیمتی که هر کدوم یه دنیا حس خوب رو دودستی به همنوعاشون تفدیم کردن و دغدغه‌مندانه تو مسیر پیشرفت قدم برداشتن. قدمهایی که شاید توی نگاه اول کوچیک به نظر برسن اما وقتی دقیق‌تر ببینیمشون، میشه به اثری که توی این وانفسا در امیدبخشی به لایه‌های مختلف جامعه و افزایش نشاط اجتماعی دارن پی برد! نخستین عهدواره پیشرفت منطقه‌ای استان خراسان رضوی، یکی از اولین قدم‌ها برای شناسوندن چهره‌های فعال اجتماعی، انتقال تجربه‌ و الگوهایی از جنس مسئولیت‌پذیری بود که با خلاقیت و ظرفیت‌شناسی صحیح و با تکیه به همت و همیت مردمی، آینده روشن‌تری رو رقم میزنن و هرچند رخوت و بی‌مسئولیتی و خمودگی مسئولین، اونا رو پشت پرده ای از محافظه‌کاری پنهان میکنه اما اگر دست به دست هم بدن میتونن مملکت رو از منت اغیار بی‌نیاز کنن! کارآفرینی و اشتغالزایی، مطالبه گری در حوزه محیط زیست، توجه به معماری بومی منطقه ای، برنامه های توسعه صحیح روستا و بسترسازی مهاجرت معکوس، حفظ عزت در زیست اجتماعی توان‌یابان، ساختارسازی برای حضور زنان در عرصه‌های اجتماعی بعد از قبول نقش مادری، فعالیت‌های زیرساختی و فرهنگ‌سازی در حاشیه شهرها، شبکه سازی و یکپارچه سازی برای افزایش بهره‌وری در حوزه های اقتصادی و خیلی چیزای دیگه از جمله مواردی بود که توی این چند ساعت شیرین در قالب ارائه های مختصر، مفید و قابل استفاده مطرح شد و کاش رسانه متوجه این اتفاق بزرگ باشه... بلند بگین دمشون گرم... @saeedeyas
اگر حوصله کردید شما هم تلخ‌ترین و شیرین‌ترین خاطره‌ی این سالها رو کامنت کنید... یه روزی به دردمون میخوره! . "همان مردم" چند قُلُپ ، یکی دو جرعه و لقمه‌ای مرورِ درس‌های کلاس ... . این چند خط قرار است کُنج یکی از این شب‌ها جا خوش کند! ممنون از علی‌خانِ داوودیِ کاردرست که فکرش را انداخت توی سرمان... @saeedeyas
دیشب تا صبح نخوابیدم! وسطِ قطعی و وصلی‌ها، گاهی که شیرِ چکه می‌کرد یا از یک جایی نشتی میداد و می‌شد چند دقیقه‌ای به فجازی وصل شد، چت را باز میکردم و چند کلامی برای دوستانِ معترضم که نَمی از فحش و فضیحت و خشونتشان نصیبم شده بود، مینوشتم… بعضی‌شان همان اول واجب‌البلاک شدند، بعضی‌شان بعد از چند دقیقه از دایره منطق میزدند بیرون و چند نفری هم ماندند که می‌شد باهاشان حرف زد! (عجب عادتِ بدی است این بی پاسخ نگذاشتنِ دایرکت‌ها!) از حق نگذریم، همانطور که قبلا هم نوشتم، انگشتِ اتهام را فقط به طرف مقابل گرفتن خطاست! حرفی دارند که میخواستند بزنند -درست‌یاغلط- اما یک عده آمدند هوار شدند سرِ اعتراضشان و حالا دارند سواری میگیرند ازشان! میخواستند اعتراض کنند اما اینکه چطور؟ کجا؟ و در چه زمان؟ را نمیدانستند! چون کسی به آنها نگفته بود. یا اصلاً امکانش میسر نشده بود! قاضیِ ذهنم که به کرسی تکیه میزند، بخش زیادی از حرفشان را اصلاً قبول ندارد اما منصفانه بگویم، بخش دیگرش قابل تامل است… اینکه فرآیندها در سیاست‌گذاری فارغ از سلایق و علایق شخصی طراحی شود خواسته‌ی به حقی است! اینکه استانداردهای دوگانه در برخورد با خطا و تخلف باید کنار گذاشته شود منطقی است! اینکه تبعیض در رعایت قانون باید از بین برود درست است! اما فقط تا همینجایش را میفهمم و از اینجا به بعد طبلشان سوراخ می‌شود… اینکه قانون را در فلان حوزه تغییر دهید چون ما دوستش نداریم، اینکه فلان چیز بهانه است اصل و ریشه نشانه است، اینکه ادعای تغییر داشته باشی اما جایگزینی برای شرایط فعلی نداشته باشی، اینکه حتی طاقتِ شنیدنِ نظرِ شخصیِ دیگران را نداشته باشی ولی ادعای آزادیخواهی‌ات گوش فلک را کر کند و خیلی چیزهای دیگر که به شهادتِ مستندات، در هیچ جای دنیا توجیهی ندارد و مستحق شدیدترین برخوردهاست… آنچه عیان است -با تصورِ بر حق بودنِ بعضی - غلط بودنِ عملکردِ عناصرِ ریز و درشتِ دو طرفِ جریان است! هیزم شکن، کبریت‌ساز، سوخت‌رسان و آنکه بر گدازه‌ها می‌دمد، همه از این آتش سهمی دارند، اما دور از انصاف و عدالت است اگر کم کاریِ کسی را نبینیم که مسئولیتش نگهداری از درخت بوده؛ تا هیزم نشود و مستعدِ شعله‌ور شدن… القصه سخت معتقدم که این فرم، بدترین انتخاب برای رساندن محتواست! این ناامنی، این تشنج، این خشونت، این کال‌آف‌دیوتی‌بازی‌های‌بچه‌گانه، این به بازی گرفتنِ اعصاب و روانِ مردم، این دود شدنِ یک‌شبه‌ی هستیِ یک خانواده، این ترس و اضطراب و دلهره… زشت است! بد است! مستهجن است! . هوففف بگذریم… صلواتی هدیه کنید به روح استاد @saeedeyas