یا حی...
گر چه تصویر تو در حادثه ها قاب نشد
هیچ کس مثل تو در کرب و بلا آب نشد
غم به روی غم و زخمی که نمک اندود است
آه از شام که یک ثانیه مهتاب نشد
آه از روز دهم از لب خشک شهدا
از علمدار که شد آب ولی آب نشد
چه کسی حال پریشان تو را می فهمد؟!
چه کسی بود گدای تو و ارباب نشد ؟
با زبور سخنت جلوه ی داودی کن
تشنه ای کو که به اعجاز تو سیراب نشد ؟
@hamedentezam
یالطیف
هر چند این صحرا پر است از گله های گاو
از گوسفندان حریص و مست بلعیدن
از کرم های ساقه خواری که
با ظاهری صد رنگ و جنسی نرم
خون می مکند از ساقه های سبز و باریکت
هر چند آشوبم
وقتش رسیده چوب از پای تو بردارم
وقتش رسیده روی پای خویش برخیزی
این ریشه ها هر چند کوتاه اند
اما برای لحظه ی اکنون تو بد نیست
در انتظارت آسمان را بسته اند آذین
هرگز مبادا میوه هایت را به کام خاک بسپاری
تو وارث صد قرن بارانی
وقتش رسیده بار برداری
ای لوبیای سرخ سحرآمیز
#شعر_نوجوان
#رشد
#بلوغ
@hamedentezam
آمدم اما ندیدم گنبدی گلدسته ای را
یا ضریحی تا بگیرد دستهای خسته ای را
آمدم پایین پایت تا دو رکعت گریه باشم
پای در گل شد چه سازی پای در گل رفته ای را؟
@hamedentezam
کمی حوصله کن بی حوصله ها عجول هایی هستند که اگر هم بخواهند بسازند ، خراب می کنند
وقتی خودت را میان هیاهوها پیدا کردی و دانستی که آدمهای پیش از تو چه بن بست ها و راههای نجاتی را تجربه کرده اند از دودلی ها ، تعصب ها،بی گدار به آب زدن ها و تکرارهای بی حاصل آزاد می شوی ، زندگی متفاوتی را تجربه میکنی و حتی رنج ها برایت شیرین می شود
گفتگو با "سیدعلی هاشمی" دوست پرکار و فرهیخته و از شاگردان زنده یاد علی صفایی متخلص به "عین صاد" در خصوص "تاریخ انسان و نقش او در زمانه ی حال" برای هر کسی که می خواهد گرهی از کار خود و مردم زمانه ی خود بگشاید شنیدنی ست خصوصا برای اهالی هنر و کسانی که در حوزه ی اندیشه و دین ضاحب قلم ، بیان و رسانه اند
در این گفتگوی چند ساعته که در زمستان 1399 به انجام رسید سعی بر این بود که در مختصرترین شکل ممکن
تصویری از گذشته ، حال و فردای انسان معاصر ترسیم شده و یکبار دیگر چیستی و کیستی انسان ، این بزرگترین معمای خلقت بازخوانی شود.
@hamedentezam
هوالمحبوب
✅ از نوادگان امام حسن است
✅ آنهم فقط با چهار واسطه
✅۴ امام معصوم را هم درک کرده
✅ ثواب زیارت مزارش را گفتهاند به اندازه زیارت سیدالشهداست
با این همه فضیلت و مقام و جایگاه در سن پیری خدمت امام جوان (امام هادی) می رسد و می گوید:
نمی دانم دینی که تابه حال داشته ام دین درست و سالمی بوده است یا نه، آنچه یافته ام بشنوید و معاینه اش کنید
و اینگونه با تواضعی کمنظیر و شوقی سرشار از حقیقت جویی، تابلویی میآفریند برای امروز ما
که تا فرصت هست دین مان را دوباره بو کنیم ببینیم عطر علی می دهد یا بوی خودمان را
که دین نه راهی در کنار راهها که "تنها راه" است
آن را در کوره راهها هدر ندهیم و به آنچه هست دلخوش نکنیم
#تامل
#دین_اصیل
#حضرت_عبدالعظیم
@hamedentezam
تا به حال داستان دل های یخ زده را خوانده ای ؟!
که هر چه از خورشید دورتر ، سردترند و سردتر ، تا آنجا که نرم نرمک از حرکت می مانند ، یخ میزنند و به انجماد میرسند
آری انجماد و ما ادراک الانجماد ؟!
زمهریرست و سردی و سوزش و سختی را یکجا دارد ،
تا به حال دیده ای که از دل یخ جوانه ای بدمد یا از دل یخ چاله ها غنچه ای زبان بگشاید ؟!
آری
گل ها و میوه ها و جوی ها و کوه ها منجمد می شوند و حیوان و انسان نیز
هرچند که ظاهرشان گل و میوه و رود و انسان است
و آه از انسان منجمد آنگاه که در هستی می نگرد ، در کوه و رود و دشت و شقایق می نگرد در تو می نگرد ، چشم در چشمت میدوزد اما چنان سرد است که حتی پاسخ سلامت را می خشکاند و برای گرفتن دستهایت، دست از بغل بیرون نمیکند
و صد آه اگر این انجماد فراگیر شود و به وسعت سرزمینی و قطبی خیمه گسترد
قطب شمال ،جنوب ،قطب علم ،عرفان ، هنر ، دین ...
که قطب ها با انجماد خو می گیرند تا آنجا که دیگر رستن و رویش را باور نمیکنند و با هر چه سبزه و رود بیگانه می شوند
سردند و سرد میکنند، خشک اند و می خشکانند
آری ؛
آنها همه و انسان نیز منجمد میشود
"اما شمعها هرگز"
که قلب کوچک شمع نه از گوشت و خون که از آتش است و اشک
گرم است و گرم میکند ، روشن است و روشن میکند ؛
اینجاست که سرّی از اسرار قتیل العبرات جلوه میکند و با سلولهایت در مییابی که رزق آتش و اشک در دستان گرم و چشمان روشن اوست
این است که انسان های مشتاق ، از بیم یخ زدن و به شوق جاری شدن
در برابرش دست بر سینه می نهند و از او نان و آب نه ، اشک طلب میکنند،اشک
@hamedentezam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دست نوشته ی
نسل عقیم
#عین_صاد
@hamedentezam
گشتیم ولی نبود همتای شما
خالی ست سر سفره ی ما جای شما
سرمایه ی يک عمر بیابانگردی ست
موئی که سپيد می شود پای شما
@hamedentezam
یا لطیف
شاید کمی دیر اما
سینمایی تک تیرانداز
جدای از قوت و ضعف فنی و هنری اش
برایم یک پیام روشن داشت
و آن این بود که هر جا تخصص و عقیده (عشق+عقل) بهم گره می خورند و سوار موج توکل می شوند
از یک نفر یک لشکر می سازد
یک لشکر امید
یک لشکر محبت
یک لشکر شعور
یک لشکر آرامش
یک لشکر حماسه
یک لشکر ...
نقطه ای می شود که بی نهایت کلمه را معنادار میکند
اگر هنوز همان یکنفریم ببینیم گره کار در کجاست؟!!
تخصص ، عقیده ، یا توکل
و همچنین یادمان می اندازد که تک تیراندازها دیده نمی شوند
بقول حاج کاظمِ حاتمی کیا، سوز دارند نه دود ...
#سینما
#تک_تیرانداز
#نثر
#حامدانتظام
#امید
#توکل
#هنر
@hamedentezam
نگاهی دوباره به خودمان
به راهی که پیش روست
و مرور اینکه چگونه باید میرفتیم
در این مسیر پنجره های زیبا و جدیدی برایمان باز می شود و تمرین میکنیم تا با عینکی متفاوت تر از قبل به پیرامون خودمان نگاه کنیم
به چیزهایی که برایمان عادی شده اند و به سادگی از کنارشان گذشته ایم تاملی دوباره داشته باشیم .
با عمق واژهایی مثل عقل عشق ایمان اعتقاد سعی گناه تفکر ذهن هوش استعداد و ... آشنا می شویم و احتمالا خواهیم دید که بین آنچه شنیده بودیم و آنچه هست چقدر فاصله افتاده
پرسشهای زیادی ضمن این بحث ها به پاسخ میرسند و کوله بار سوالهایمان را سبک خواهیم کرد
سوالهایی از قبیل :
چرا بدست نیاوردم
چرا از دست دادم
چرا در این دنیای تلخ بدنیا آمده ام ؟
دلیل این همه درد و رنج و ظلم و تبعیض چیست ؟
و پاسخ چراهای دیگری از این قبیل ...
در کانال تلگرام 👇
https://t.me/sale_sefr
@hamedentezam
یا فاطر
ای برکت جاری شده بر عصر وزمان ها
از تو چه بگویند قلم ها و زبان ها ؟
روح تو چنان است که در وصف نیاید
راه تو چنین است که لنگ است توان ها
تمثیل کجا قدرت تفسیر تو دارد ؟
تشبیه کجا طاقت تصویر تو دارد؟
عالم همه چون ذره ی افتاده به پایت
خورشید کجا قدرت تکثیر تو دارد ؟
آن گردش تسبیح تو منظومه ی شمسی است
نزدیک ترین قله به زهرای دعا کیست ؟
گویند که خیر تو چه بود ه ست و کجا هست؟
گوییم که این خیر کثیر است کجا نیست ؟
ای زلف پریشان بشر را تو نوازش
ای کوثر اندیشه و ای روح نیایش
ما دست به دامان که باشیم به جز تو؟
ای مادر امید و برازنده ی خواهش
سخت است که باور شود آیینه شکسته
سخت است بدانم که شدی از همه خسته
سخت است بدانم که تو در می زدی و خلق
در را به روی مادر این سلسله بسته
تنها نه که بستند تو را نیز شکستند
تنها نشکستند که از یار گسستند
تنها نگسستند که ثابت شد از اول
این جرگه حرامی صفت و رنگ پرستند
حیف از تو که چشمی به تماشات نیاید
حیف از من انسان که تو را یار نخواهد
حیف آن همه گلها که تو در باغ نشاندی
صد حیف بهاری که دمی بیش نپاید
ای زلف پریشان بشر را تو نوازش
ای کوثر اندیشه و ای روح نیایش
ما دست به دامان که باشیم به جز تو؟
ای مادر امید و برازنده ی خواهش
@hamedentezam
35.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای زلف پریشان بشر را تو نوازش ...
با هدفون بشنوید .
@hamedentezam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین فصل شاهنامه ی ما
شاه بیت چهار پاره ی ما
تو شدی خون بهای بیداری
شعر حُسن ختام هم دارد ...
باهدفون بشنوید
@hamedentezam
سـالـِصـِفـر🌱
سال صفر بهانه ای ست برای نو شدن با نگاهی عمیق تر به اتفاقات روزمره
اینجا کشف های تازه یمان را مرور می کنیم ...
https://t.me/sale_sefr
روی سخن دقیقا با شماست...
شمائی که یا دستی بر آتش هنر دارید و یا سهمی از تفکر و اندیشه
جامعه ای که در آن زندگی می کنیم
با همه ی زیبایی و روشنی و راستی اش ، کژی ها و گره های بسیار دارد
که اگر:
بر تبل زشتی ها بکوبیم و تضعیفش کنیم
♦️"خیانت"
چشم پوشی و توجیح کنیم
♦️"حماقت"
و چنانچه گره گشایی و تکمیل کنیم شاید
♦️"رسالت"
انسان زیستنمان را ادا کرده باشیم
در این میان ، کورترین گره ها
گره ای ست که به کار تربیت افتاده
رشد خودمان و سپس دیگران
طی این مسیر نیز ممکن نیست مگر با تفکر و تسلط بر مبانی و شناخت راهی که برازنده ی انسان است ؛
تفکری بدور از آهن ربای تعصب و تعمقی که پاسخ روشنی برای تردیدها و سوالهای امروز جامعه به ارمغان بیاورد
تفکری آزاد از جنس يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ
لذا گِرد هم آمده ایم تا روایت صاحب نظران از انسان ، هستی و آفریدگار را با گوش جان بشنویم و به قضاوت و نقد منصفانه و صریح بگذاریم
و آنگاه که نقشه ی راه با همه ی جزییاتش نمایان شد
با گام های استوار و ضربآهنگ عشق ،پای در راهی نهیم که جز عاقلانِ عاشق را بدان راهی نیست
باشد که به شکرانه ی این تلاش ، با چراغ هنر در دست ، دیگرانی را نیز به راه فراخوانیم .
که
مَن تَعَلَّمَ العِلمَ و عَمِلَ بِهِ و عَلَّمَ لِلّهِ دُعِی فی مَلَکوتِ السَّماواتِ عَظیما...
هر کس برای خدا دانش بیاموزد و به آن عمل کند و به دیگران آموزش دهد، در ملکوت آسمانها به بزرگی یاد شود...
به امید رسیدن به جامعه ای متمدن و آگاه
قرار ما حسینیه ی مادر
محفل اهالی اندیشه و هنر 👈
@h_madar
@hamedentezam
May 11
یالطیف
چه شب هایی که با شنیدن خاطرات مادر بزرگ به خواب ناز رفتیم
و چه غمهایی که با شنیدن اون خاطرات کمرنگ و بیرنگ شد .
نداشتن یه سرپناه ۵۰ متری که مال خودشون باشه
خونه ی اجاره ای که توالتش تو حیاط بوده و از ترس صاحبخونه ی مست و لایعقلش و سگی که تو حیاط بسته بوده ، تو خونه واسه بچه ها لگن میذاشته
از تحقیر زن ها و اینکه خیلیا تا شب عروسی شوهر رو ندیده بودن و اغلب در حد یه کلفت زندگی میکردن و صداشون میکردن ضعیفه
از حمومهای عمومی و به کول گرفتن بچه های قد و نیم قد و پیت نفت و کپسول گاز
از سماور نوئی که وقتی بچه ها خرابش کردن، از ترس کتک آقاجون پا شدن رفتن یه شهر دیگه
از خونه ای که با دو تا عروس همه با هم زندگی میکردن و حد فاصلشون فقط یه پرده بوده
برنجی که تو طول سال فقط چند بار روزی می شده و ماهی ای که فقط شب عید و سالی یه بار تو سفره میومده
و البته دلهایی که با چیزای کوچیک خوش بوده
خلاصه از امنیت و عدالتی و آزادی ای که نبود
از مدرسه ای که فقط خودکار لای انگشت گذاشتها و فلک کردنها و پیاده رفتن هاش یادشون بود
از سینماها و عادی کردن خیانت های ناموسی و لولیدن زن این مرد و مرد اون زن تو بغل هم
از کمبود دکترو درمونگاه و سرازیر شدن دکترای هندی به مملکت
از روستاهایی که کدخداهاشون ، خدایی میکردن
بالای سر مردم بی پناه
از تماشای مراسم تاجگذاری آقا و خانوم شاه با هزار تا خدم و حَشَم و بخور بخور اجنبی
از سگ آمریکایی که ارزشش بیشتر از یه هموطن ایرونی بود اونم تو خاک خودمون!!
از سکوت دو تا برادر کنار هم از ترس ساواک
و هزار هزارتا خاطراتی از این دست که تو صندوقچه ی خاطرات یه نسل قبل از ما به وفور بود و
حالا خوبه ازش غبار گرفت تا یادمون بمونه که
گرفتن یقه ی صهيونيست کودک کش و مصادره کشتی متجاوز آمریکا
نشوندن قلدرهای عالم سر میز مذاکره
فروختن تجهیزات نظامی به ابر قدرتهایی که قبلا جواب سلام هم نمی دادن
جزء رتبه های اول دنیا شدن تو رشد علمی و صنعت و ورزش و دهها از این دست
ساختن مدرسه پشت مدرسه و دانشگاه پشت دانشگاه و درمانگاه پشت درمانگاه
داشتن یه رهبر که به یه خونه ی اجاره ای تو روستای جماران اکتفا کنه و با یه رادیوی دوموج دقیق ترین تحلیلهای سیاسی رو داشته باشه و فقط با یه اشاره ش هزارهزارتا مرد به درد بخور و چیزفهم دل بزنن به آتیش
رهبری که شعر و موسیقی و عرفان و دین بفهمه
، شب زنده داری و خلوت داشته باشه و بدور از تظاهر و بازیگری مردم دار باشه
این ها و بسیار ناگفته ی دیگه
فقط و فقط در حد یه رویای فانتزی و یه آرزوی دست نیافتنی بود ...
یادمون نره که امتداد و تکمیل این مسیر بی هزینه نیست
اون روزا اگه با اون خاطرات به خواب ناز میرفتیم
حالا باید با مرور همون خاطرات از خواب ناز بیدار شد و به قول شاعر :
دیگران کاشتند و ما خوردیم
ما بکاریم دیگران بخورند
@hamedentezam