eitaa logo
حامد رجبی
180 دنبال‌کننده
790 عکس
708 ویدیو
15 فایل
یه میزکار شخصی پر از عقاید و دغدغه‌ها #دلنوشته_های_یک_طلبه کمی هم فعال در حوزه #نوجوان 🙋‍♂️ به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند😍 به آسمان رود و کار آفتاب کند💯 ارتباط با ادمین: https://eitaa.com/hamedKumail
مشاهده در ایتا
دانلود
📚🖌 لطفا به این دردی که اشاره می‌کند دقت بفرمایید: ما انسان‌ها ذاتا موجوداتی طالبِ ثبات و پایداری هستیم و همواره سودا و تمنای بودن در کنار کسانی که دلی در گرو مهر و محبتشان داریم را در سر می‌پرورانیم. (بودنیِ ناتمام و جاودان) و در عین حال از جدایی، تنهایی، دوری، رفتن، از دست دادن، پایان، پیری، بیماری، مرگ و خلاصه هر چه خاطرمان را مکدر کند ... بیزاریم، حتی اگر بیزار نباشیم این مسائل برایمان هولناک است چرا که خواستار ثباتیم و این در حالی‌ست که به تعبیرِ در این عالم اساسا هیچ چیز، مطلقا هیچ چیز نیست که از تغییر و دگرگونی در امان باشد، همه چیز رو به زوال است، همه چیز رو به پایان است، انسان موجودی‌ست رو به‌سوی مرگ و هیچ چیز هیچ غایتی ندارد، پیری می‌رسد، تنهایی می آید، رفتن ضروری می‌شود، بیماری رخ می‌دهد، از دست دادن‌ها یک‌به‌یک آغاز می‌شود و داسِ مرگ، ناگهان تمامی آرزو و آمال‌ را بر می‌چیند! و بالاخره آن ثباتی که آدمی سودایش را داشت همچون کفِ روی آب، اندک‌اندک کنار رفته و واقعیت دهشتناک زندگی و هستی یعنی دگرگونیِ مطلق و رنج و درد و زجر و... سر بر می‌کِشَد. اصولا رنج و درد ما آدمیان نیز ریشه در همین تمنای ثبات و جاودانگی داشتن، دارد. دل‌گرفتگی یا دچار قبض و بسط‌های روحی شدن‌ها نیز در همین سودای ثبات و جاودانگی در سر پروردن است چرا که از همان ابتدا گمانِ خام برده بودیم که روزگاری که در شرایطی ظاهرا به نسبت خوب، قرار داشتیم، همواره همه چیز چنان خواهد بود و ماند و یا خوشبختی و هر آن لذت بردن و کام برداشتن از زندگی حق بدیهی‌مان است؛ اما بی درنگ با سیلی محکم روزگار (تغییر و تصادف و اتفاق و...) از این خواب شیرینِ توهم بیرون آمده و متوجه عدمِ ثبات وضعیت خود شده و یاد و خاطری برایمان تبادر می‌شود و نهایتا این امر منجر به حسرتی دردناک می‌گردد. آیا حقیقتا این وضعیت برای بشر (ماهیان دریای سراب) با آن همه رویا که آن هم سرابی بیش نبود ترحم‌برانگیز و اسفناک نیست؟ رحم است بحال تب و تاب نفسي چند کاين خشک لبان ماهي درياي سرابند! گویی ما آیینه دارانِ عدم، حقیقتا عدم بوده و پرت شدنمان به هستی و وجود یافتنمان، مهلتی کوتاه از برای درکِ درد موجود در این عالم و رفتن به سوی نیستی بوده، به تعبیر بیدل: مطلبی گر بود از هستی همین آزار بود ور نه در کنجِ عدم، آسودگی بسیار بود