فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥وقتی #سوران واقعی، تقاضای جالبی را از امام خامنهای مطرح می کند...
#بیایید_ببوسید!
🔸پ.ن: سریال سوران مانند مشعلی شد که مظلومیت مردم ایران و خصوصا برادران و خواهران اهل #کردستان را در برابر ددمنشی #کومله در قاب نور به تصویر کشید که جای تشکر وافر دارد.
🔸پ.ن۲: سریال سوران برگرفته از کتاب «عصرهای کریسکان»، نوشته کیانوش گلزارراغب در مورد خاطرات «امیر سعیدزاده» است که در این سریال «سوران» نام گرفته است.
🔸پ.ن۳: و سرانجام امیر سعید زاده یا همان سوران واقعی، در ۲۹ دیماه ۱۴۰۰ در بیمارستان ساسان به یاران شهیدش پیوست و به شهادت رسید.
#حتما_ببینید
#یادیاران🌹
@hamedrzaieyadyaran
30.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استحمام بهشتیان در بهشت
◾️اخلاص، خاکی بودن، رفاقت و عشق را در همین چند دقیقه ببینید. غواصان بی ادعای لشکر خط شکن ۲۵ کربلاء بهمن ماه سال ۱۳۶۴
#یادیاران🌹
@hamedrzaieyadyaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصویر لاشه متعفن داعشی و قاتل شهید عزیز حججی ، که در حمله سپاه به مقر داعش به هلاکت رسیده است.
#یادیاران🌹
@hamedrzaieyadyaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👋سرود بسیار زیبا همراه با تصاویر دلنشین .
👋تا می توانید در گروه ها به اشتراک گذارید.
برای کوری چشم دشمنان .👋
🤲تا کور شود هر آنکس نتواند دید.🤲
#لبیک_یا_خامنه ای👏
⭕️ ۸ سال جنگیدیم و یک سانت از خاکمان را ندادیم ، غافل از آنکه در دوران پهلوی ۶ منطقه استراتژیک را به بیگانه بخشیدیم.
تاریخ قابل تحریف نیست.
#یادیاران🌹
@hamedrzaieyadyaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی از عملیات کربلای۵
#یادیاران🌹
@hamedrzaieyadyaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️لحظه اصابت تیر بر پیشانی راننده لودر وهمچنین بر قلب جوانی دیگر حین زدن خاکریز در جبهه خدا کنه مادر وخواهر و برادر این شهدا فیلم رو نبینند، واقعا قلب انسان درد می گیره.
❌مسوولین و نماینده ها بیشتر ببینند و متوجه صندلی که نشستن باشند.
برای هر پست حساس در این نظام ۷۳ نفر از جوانان این مملکت شهید شدند .تا شما مسول و نماینده بشید.
📌حرف دیگری ندارم
✍️پ.ن
اون روزها سر صندلی های لودر دعوا بود ،در فیلم دیدید که به دقیقه نکشید تا راننده جوان لودر تیر خورد و شهید شد جوان دیگری جای آن را پر کرد ، جگر شیر می خواست نفر دوم باشی و روی آن صندلی بنشین.
#یادیاران🌹
@hamedrzaieyadyaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 ۲۳ مرداد سالروز پیروزی مجدد شیعیان امیرالمومنین (ع) بر یهودیان و جبهه باطل گرامی باد.
♦️روایت فوق دیدنی شهید سرباز قاسم سلیمانی از عنایت حضرت زهرا (س) به رزمنده لبنانی در جنگ ۳۳ روزه و بشارتِ پیروزی بر دشمن صهیونیستی به همراه...
🔸به احتمال زیاد اشک شما هم با شنیدن مداحی زمینه این کلیپ در می آید.
#یادیاران🌹
@hamedrzaieyadyaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍒کمپوت گیلاس
خاطره ای شنیدنی نوجوان ۱۴ ساله در دفاع مقدس.
درسته تکراریه ولی خیلی جذابه، اینو هزاران بار باید دید.
#یادیاران
@hamedrzaieyadyaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥قرائت خطبه عقد خواهر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی توسط رهبر انقلاب
#یادیاران🌹
@hamedrzaieyadyaran
33.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹یاد باد آن روزگاران یاد باد
🎥 صحنه ای نوحه خوانی مداح باصفای جبهه ها #حاج_صادق_آهنگران در جمع رزمندگان دلاور لشگر ۱۹ فجر ( اجرا در سال ۱۳۶۵ ، منطقه عملیاتی کرخه ، مقر فرماندهی لشگر ۱۹ فجر )
🌹السلام ای حامی دین رسول الله
یا حسین جان یا ثارالله
ای شهید غرق خون فی سبیل الله
یا حسین جان یا ثارالله
السلام ای جلوه ی حق آیت سبحان
السلام ای حامی دین مشعل ایمان
السلام ای کرده جان قربانی جانان
السلام ای وارث علم صفی الله
یا حسین جان یا ثارالله
مکتب عشق و شهادت را تو استادی
ای سفینه النجات بحر آزادی
درس ایثار و شهامت بر جهان دادی
السلام ای وارث نوح نبی الله
یا حسین جان یا ثارالله.... 🌹
#یادیاران🌹
@hamedrzaieyadyaran
آزاده محسن جامِ بزرگ
▪️مجسمه گچ را به زندان بردند!
بعد از اسارت بعلت شکستگی قسمتهای مختلف بدنم بخصوص پا مرا تقربیا بطور کامل گچ گرفتند و در حالیکه تبدیل به یک مجسمه گچی شده بودم چند روز بعد از عملیات گچ، مرا پس از حدود چهل و پنج روز آوارگی و در بدری از بیمارستان بغداد با آمبولانس به پادگان الرشید بغداد پیش اسرای کربلای چهار و پنج منتقل کردند. در تمام راه من مثل یک چوب خشک روی پتویی دراز به دراز افتاده بودم و در انتظار ادامه سرنوشت نامعلوم، تنهاییام را سیر میکردم. وقتی رسیدیم، مرا وارد یک ساختمان یک طبقه کردند. سمت راستِ راهروی ساختمان، اتاقی دوازده متری قرارداشت. درِ بقیه اتاقها بسته بود، ولی بالای هر در یک پنجره مستطیل شکل وجود داشت. مرا با پتو روی زمین راهرو گذاشتند.
اتاق و راهرو از اسرای زخمی و غیر زخمی، خوابیده و نشسته، پر بود. بسیاری از آنها را حتی به بیمارستان هم نبرده بودند. تا مامورها رفتند، بچهها خیمه زدند دورم. با نگرانی گفتم: دور من جمع نشوید!
در همین لحظه بلال عبدالهی (از رزمندگان لشکر انصارالحسین، او کارمند دانشگاه بوعلی همدان است) که بی شباهت به حاج صادق آهنگران نبود، آمد پیشم. تا دیدمش گفتم: اِ بِلال تو هم اینجایی؟
گفت: من بلال نیستم، جلالم!
گفتم: خیلی خوب جلال، به بچهها بگو این جوری جمع نشوند دور من، مثل امامزاده!
گفت: نگران نباش. قبل از اینکه شما را اینجا بیاورند، عکست را آوردند و گفتند: افسر فرماندهتان هم اسیر شده! (رفقای اسیر برای من اینگونه تعریف کردند: هر هفت یا هشت نفر را سوار یک آیفا نظامی کردند، به همین تعداد هم سرباز عراقی کنار ما نشاندند تا تعداد اسرا را بیشتر نشان دهند! ما را در شهر میچرخاندند. بعضی مردم بیخبر متاثر از تبلیغات دروغین صدام، به طرف ما سنگ و گوجه فرنگی و آب دهان پرتاب میکردند. آنها ما را اسرائیلی میدانستند. صدام برای پیروزی در عملیات کربلای چهار تبلیغات گستردهای راه انداخت. عکس مرا هم به این دلیل در روزنامهها چاپ کردند. او به شکرانه این حصاد الاکبر، به مکه رفت و تبلیغات راه انداخت)
بعد پرسید: مگر تو افسر بودی؟!
گفتم: خودم را افسر معرفی کردم. به بچهها هم برسان که جام بزرگ افسر ستوان یکم از تیپ سه زرهی قهرمان است که برای آموزش شنا و غواصی مامور شده بود.
بعد از این قرار، بچهها تک تک یا دو سه نفری سراغم میآمدند و یا رد میشدند و چشمک و لبخند میزدند که یعنی آره شما ستوان یکمی و مامور شدی!
حال و روز بچهها اسفناک بود. چند نفر از جمله احمد فراهانی و جعفر زمردیان که سرحالتر بودند، بچهها را تر و خشک میکردند. باندها را باز میکردند، میشستند و دوباره روی زخمها میبستند. پنجاه نفر در یک اتاق دوازده متری زندگی میکردند. آنها حتی برای نشستن جای کافی نداشتند. برای همین سالمها برای نشستن نوبت بندی کرده بودند. زخمیها در این مدت همچنان با لباسهای پاره و زخمهای عفونت کرده و دست و پاهای ناقص در حالت بلاتکلیفی مانده بودند. آنهایی را که زخمهای عمیقتری داشتند، هفتهای یک بار برای پانسمان میبردند و آنها با زرنگی قرصهای آنتی بیوتیک و باند را برای بقیه تک میزدند.
ورودی راهروی ساختمان یک دستگاه دستشویی با شبکههای فلزی قرار داشت که بچهها به بهانه دستشویی رفتن باندها را در آنجا میشستند.
نوبت بندی ایستادن و نشستن و خوابیدن از زمان تعویض شیفت نگهبانها معلوم می شد. آن وقت افراد ایستاده به مهمانی نشسته خوابیده یا احتمالاً دراز خوابیده دعوت میشدند. آنجا، نشستن هم غنیمت بود و نعمت.
ظرف آب بچهها پارچپلاستیکی قرمز رنگی بود که استفاده مشترک داشت. یک بار دیدم یکی از بچهها، خیلی آهسته و با احتیاط پارچ را بیرون میبرد. پرسیدم: این چیه میبری؟ مواظب باش نریزی سرمان؟
نگاهی کرد و چیزی نگفت. آن پارچ آب، پر از مدفوع اسهالی بچههای بیمار بود! پارچ باید در دستشویی خالی می شد و با شستشویی سطحی برای مصرف شُرب بچهها پر از آب می شد! این یکی دو روز من فهمیدم که اینها چه کشیدهاند!
[🌹برادر آزاده محسن جامه بزرگ از آزادگان سرافراز دفاع مقدس و در حال حاضر از راویان باغ موزه دفاع مقدس همدان هستند.]
#یادیاران🌹
@hamedrzaieyadyaran