نقش ولی در مقاومت
.
نمی دانم چقدر حواستان به سخنرانی های شهید سید حسن نصرالله بوده و چقدر صحبت های ایشان را دنبال می کردید. اما من برای شما از یکی از سخنرانی های ایشان می گویم که سال ۱۳۹۷ داشتند. موضوع سخنرانی بسیار عجیب بود. «روایت پیشرفت ایران در سایه رهبری ولی فقیه.»
شهید سید حسن نصرالله بهتر از بسیاری از مسئولین کشور ، یکی از بهترین سخنرانی های روایت پیشرفت جمهوری اسلامی ایران را ایراد کردند. یکی یکی پیشرفت های ایران را برشمردند و تبیین کردند که در سایه ولایت می توان رشد کرد و به پیشرفت رسید.
.
می گویند این اوستاهای کوزه گر ، همه چیز را به شاگرد آموزش می دهند به جز فوت آخرش را. انگار ما هم مثل اوستا های کوزه گر شده ایم و فوت مهم گفتمان انقلاب اسلامی را یاد دنیا ندادیم.
ما از مقاومت و ایستادگی گفتیم اما یادمان رفت تبیین کنیم مقاومت بدون ولی فقیه ، راه به ناکجاآباد دارد. یادمان رفت بگوییم مقاومت در گروه های مسلمان افراطی و تروریستی هم هست اما مقاومت برای باطل و در مسیر شیطان، چون ولی ندارند.
.
حتی راستش را بخواهید اگر در پیش خودتان باشد ، ما در بحران های کشور های منطقه ، گروه های مقاومت مردمی درست کردیم که چقدر خوب و مجاهدانه در مقابل دشمن ایستادگی کردند ، اما وقتی میدان جهاد تمام شد ، چون به ولی فقیه،رهبر راهشناس و آگاه متصل نبودند، سر از بیزینس ها و تجملات و اسراف ها و آسیب ها در آوردند تا جاییکه نارضایتی مردم را از گروه های مقاومت رقم زدند.
.
اگر تاریخ یادش رفت بنویسد شما بدانید خداوند مردم ایران را خیلی دوست دارد. چون به مردم ایران نه تنها ولی فقیه داده بلکه آنها را ذیل رهبری او و در خیمه معارف اسلامی قرار داده است. نعمتی بزرگی که به هیچ جای جهان نداده است. از این جهت مقاومت انقلاب اسلامی نه تنها راه نجات است بلکه رشد و نمو دارد و میوه های با برکت الهی آن روز به روز در منطقه ای از جهان سبز می شود.
.
خواستم برایتان بنویسم روایت پیشرفت را باید زیر سایه ولی فقیه و رهبری انقلاب اسلامی تعریف کرد. مقاومت را باید متصل و در مسیر ولی فقیه تعریف کرد.
کسی که او را هدیه ی درک نعمت بالای داشتن ولی فقیه بدهند، دیگر ساعت قلبش و مدار ذهنش را با نگاه و فرمایشات و میل رهبر و ولی فقیهش تنظیم می کند.
نگاه می کند ولی چه می گوید و چه می پسندد. بی خواب و بی قرار می شود تا حرف ولی زمین نماند.
اگر خواستید مصداق کامل برای سربازی خالصانه ولی فقیه پیدا کنید، به زندگی حاج قاسم و سید حسن نصرالله بنگرید که همه وجودشان ذوب ولی بود.
✍ حامد تقدیری
۱۸دی
@hamedtghdiri
جلوی مسجد ایستاده بودم که پیرزن جلو آمد و با دهانی که چادرش را به دندان گرفته بود و بقیه چادرش را به کمرش گره زده بود و هر دو دستش از لحاف و وسیله پر بود ، به من گفت: حاج آقا ممنونم که بهتون زنگ زدم و قبول کردید پسرم بیاد اعتکاف. تا اومدم بگم من در اعتکاف این مسجد کاره ای نیستم و خودم هم پسرم رو آوردم پیرمرد پشت سر پیرزن جلو اومد و با دستانی پر و نفس زنان گفت: حاج آقا این علی آقا رو به مسیر خدا هدیه کردیم. مواظبش باشید.
.
مسجد جا نداشت. هر سه طبقه از نوجوان هایی که حالا حال خاصی داشتند، پر شده بود. حس انقطاع از خانواده و دنیا را میشد از چشم هایشان خواند. حتی از موبایل ها هم خبری نبود که جمع آسمانی نوجوانان را بهم بزند.
.
نیمه های شب ، بعضی از نوجوان ها خوابیده بودند، اما صحنه هایی بیشتر جلوه میکرد. میدانم تاریخ برای ثبت خلوت های نماز شب نوجوانان فهم ندارد، اما نمیدانم چرا دوربین ها یادشان رفت در زمانی که روایت دشمن از نوجوانان ، روایت غیر دینی و غیر انقلابی است ، این انس و رفاقت با خدای مهربان را به تصویر بکشد. همان موقع که الهی العفو آرام نوجوانان در میان مسجد، صدای الهی العفو رزمندگان نوجوان در سنگر های جبهه را یادآوری می کرد .
.
استاد خبرگانی مان می گفت قبل از و اوایل انقلاب اعتکاف اینگونه نبود. نهایتا چند نفر از علماء و پیرمردها و اساتید در مسجد امام حسن عسکری ع معتکف میشدند. استاد می گفت: روایت اعتکاف ، روایت پیشرفت معنوی دل های مردم است. روایت این است که انقلاب اسلامی چقدر دل های پاک نوجوانان را با خدا گره زده که این همه اعتکاف نوجوانی در کشور بر پا میشود. استاد می گفت: برای این اعتکاف ها خوب خادمی کنید، خوب برنامه ریزی کنید که گام مهمی در تربیت جوانان گام دوم انقلاب اسلامی است.
.
راستش را بخواهید دلم گوشه ای از مسجد اعتکافی نوجوانان را میخواهد. گوشه ای که کسی سراغم نیاید تا بتوانم زار زار اشک بریزم و فریاد توبه به درگاه الهی ببرم از این همه ظرفیت و شوق حرکتی نوجوانان و کوتاهی های ما. دلم میخواهد به درگاه الهی التماس کنم که ما را هم با این نوجوانان معتکف ، درهم بخرد . درهم ببرد.
.
ما با اعمال ام داوود از زندان نفس و دنیای مان نجات پیدا نمی کنیم. چنان در سلول های خود گیر کرده ایم که به هر دری برای نجات می زنیم. پنجره ی اعتکاف ها و اربعین ها برای ما نوری پر امید برای نجات است. پنجره ای که وقتی از آن مینگریم می بینیم چقدر نوجوان زودتر از ما دل را آسمانی کرده اند.
.
ما با دیدن این نوجوانان به آینده انقلاب اسلامی دلمان قرص میشود. این ها، راه الهی و انقلاب اسلامی و مقاومت را جدی گرفتند.
.
✍ حامد تقدیری
۲۷ دی ۱۴۰۳
۱۵ رجب المرجب ۱۴۴۶
@hamedtaghdiri
آقای پیشرفت ها و روایت پیشرفت ها
.
کتاب تاریخ عمادرضای چهارم ابتدایی را باز میکنم تا برای امتحان مدرسه اش آماده شود. همه اش حرف از مادها و اشکانیان و ساسانیان است. داریوش اول و میدان های رزم هزار سال قبل را هم رها نکرده و تلاش کرده حافظه ی بچه هایمان را از اینها پر کند. هر چه می گردم روایت صعود چهل ساله انقلاب اسلامی را پیدا نمی کنم.
.
نوجوانی می گفت، دوست هایم می گویند انقلاب اسلامی برای ما که فایده ای نداشته و مگر ما پیشرفتی کرده ایم که کلاس را تزئین کرده و برای دهه فجر آماده می کنی!
.
راستش را بخواهید مغازه دار محل هم که امشب از رشد قیمت ها گله داشت ، همه چیز را با هم قاطی کرده و همه ی دستاوردهای انقلاب اسلامی را زیر سوال می برد.
خیلی جای دور نیاز نیست برویم ، حتی بعضی از مسئولین و مدیران دولتی هم گرفتار روایت های پسرفت شده اند.
.
در جنگ روایت ها، که روایت پیشرفت مهمترین عرصه ی جهاد تبیین ، مهمترین حرف دیپلماسی عمومی و یکی از عوامل مهم امید آفرینی در جامعه است ، سکوت تاریخ را میبینیم. اما تاریخ هم سکوت کند ما آقا داریم. آقایی که پنج سال است هر سال در خانه ی خود خیمه پیشرفت های انقلاب اسلامی را علم میکند ، خودش به بازدید آن می رود ، پای درد و دلشان مینشیند ، حمایت می کند و در آخر آن را روایت می کند.
آقایی که به ما نشان می دهد راه نجات جامعه ما در گرو توجه به پیشرفت ها و توان داخلی و روایت پیشرفت هاست.
آقایی که به تنهایی بار همه ی کارهای نکرده ی ما را به دوش میکشد.
آقای ما آقاست که نمایشگاه روایت پیشرفت ها را برای بازدید مسئولان برپا میکند تا مدرسه استقلال و پیشرفت و گام دوم انقلاب اسلامی را نشان شان دهد و از همه ی آنها میخواهد که بیایند و بازدید کنند و درس امید را پاس کنند.
.
راستش را بخواهید مسئول ستاد ملی روایت پیشرفت دولت خودمم. خودمی که شده ام لشگر تک نفره که هر روز در اتاقی را میزنم تا مسئولی را پای روایت هایم بنشانم و تلاش کنم با خودم همراه کنم. مسئول ستادی هستم که درگیر مجلس و بودجه نیستم چون اصلا بهره ای از بودجه ندارد و همه چیزش یک اسم است. اما تا دلتان بخواهد من دست الهی را در کمک به گسترش این گفتمان دیدم. خدایی که روزی اش را من حیث لایحتسب برای ما می رساند. عکس حاج قاسم راه جلویم گذاشته ام و برای خودم جا انداختم که روایت پیشرفت، روایت حرم است و خادم و عاشق حرم که شرط نمی گذارد و خسته نمی شود.
.
آقای بنیاد مستضعفان ، آقای ستاد اجرایی ، مستضعفان فقط خانه و بسته حمایتی و.. نمی خواهند. آقای شهرداری مردم فقط خیابان سازی و نظافت شهر نمی خواهند. مردم ایران امید آفرینی و روایت پیشرفت ها را هم می خواهند. شده روی هر بسته یک روایت پیشرفت بگذارید؟ شده برای فکر هایشان برنامه بریزید و مرکز عالی رسانه ای روایت پیشرفت بزنید؟ شده در کنار آموزش ، کتابهای روایت پیشرفت را تقدیم نگاهشان کنید؟ شده روی پل ها و بیلبوردها پیشرفت ها را روایت کنیم؟! شده اتوبوس هایمان برای روایت پیشرفت رایگان شود؟!
خودمانیم مشکل ما آقا شناسی است و الا از امروز بی قرار پیشرفت ها و روایت پیشرفت ها میشدیم.
.
ما پای سنگر روایت پیشرفت ها ایستاده ایم.
✍ حامد تقدیری
چهارم بهمن ماه ۱۴۰۳
@hamedtaghdiri
بروید و آقا رسول الله را خوشحال کنید
.
سکوت همه ی منطقه را فرا گرفته بود. حسن فقط صدای آب را میشنید. هفدهمین سالی بود که حسن ساعت ۲۱:۳۰ سه اسفند را درک میکرد. اما امسال با سالهای قبل فرق داشت. سالها قبل همه ی خانواده جمع شده بودند که ثابت کنند حسن بزرگ شده است . شهید چمران که این ایستادگی حسن را می بیند ، ضمانت می کند و او از آشپزخانه به خط مقدم می رود. اما حالا حسن برای خودش کلی تجربه دارد. فتح المبین و الفجر ۴ دیده و ثابت کرد شهید چمران چقدر گوهر شناس است و محبان آقا رسول الله را خیلی خوب میشناسد.
صدای خش خش بیسیم بلند می شود. همه منتظرند عملیات شروع شود. اما بی قراری خاصی در وجود حسن در جریان است. در تاریکی شب ، همه شنیدند : « بسم الله الرحمن الرحیم ، رزمندگان اسلام ، عملیات خیبر را با رمز یا رسول الله آغاز میکنیم. یا رسول الله ، یا رسول الله ، یا رسول الله»
.
همه چهره ی بشاش حسن را دیده بودند، همان موقع که گفته بود می رود تا آقا رسول الله را خوشحال کند. همه رشادت ها و فتح های این نوجوان ۱۷ ساله تبریزی را دیده بودند ، اما کسی نفهمیده بود چرا حسن برنگشت ، کسی نفهمید حسن کجا جانش را تقدیم راه اسلام کرد و مهمان آقارسول الله شد ، اما همه فهمیدند حسن رفت که آقا رسول الله را خوشحال کند.
.
حسن جنگجو ۱۷ ساله بود که آسمانی شد، اما دو برابر عمرش در خاک ها ماند و بعد از ۳۴ سال پیکرش پیدا شد. نه فقط حسن که حاج محمد ابراهیم همت فرمانده ۲۸ ساله لشگر ۲۷ محمد رسول الله ، و حمید باکری جانشین لشگر ۳۱ عاشورا هم در این عملیات به حسن جنگجو پیوستند تا آقا رسول الله را خوشحال کنند.
.
استاد از روز اول طلبگی مان می گفت ، آقایان طلبه ، شما مبلغ اسلامید ، خوب درس بخوانید و به جمع مردم بروید و خوب تبلیغ کنید و آقا رسول الله را خوشحال کنید. یادم هست آن وقت که بعد از سالها طلبگی میخواستم لباس روحانیت بپوشم و به تبلیغ بروم ، عمامه را روی سرم گذاشت و گفت بروید و آقا رسول الله را خوشحال کنید.
استاد همیشه می گفت در تبلیغ ببینید چه کاری هست که بیشتر آقا رسول الله را خوشحال میکند و برای آن پیشتاز باشید ، و من که همیشه داستان بازی آقا رسول الله با بچه که روی آقا رسول الله سوار شده بودند و به قول خودشان شتر سواری می کردند را یادم بود ، دوست داشتم تبلیغم برای دل های پاک بچه ها و نوجوانان و جوانان باشد.
هر وقت از شلوغی های بچه ها، از اردوها و برنامه های بسیار، از بی پولی ها و بی امکاناتی ها ، از بی خوابی ها و سفرهای بسیار خسته میشدیم ، همیشه این جمله ی استاد انرژی بخش و جانی تازه برای فعالیت هایمان بود : «بروید و آقا رسول الله را خوشحال کنید»
.
جبهه ی مقاومت ایستاد که آقا رسول الله را خوشحال کند ، تاریخ گوش نداشته تا ثبت کند این همه ایستادگی شهید سید حسن نصرالله را، که برای رضایت آقارسول الله بود، تاریخ یادش رفته بنویسد شهید رییس جمهور آن موقع که همه فریاد می زدند حاج آقا هارداسان پاسخ داده بود، به بهترین مهمانی عالم رفته و مهمان آقا رسول الله است. فقط عملیات وعده صادق ۲ رمزش یا رسول الله نبود که همه ی مقاومت ها و ایستادگی ها برای گسترش اسلام عزیز و رضایت آقا رسول الله است.
.
مبعث روز مقاومت و ایستادگی و روز هم عهدی با آقا رسول الله برای تبلیغ اسلام ناب محمدی است. بسم الله
.
✍ حامد تقدیری
عید مبعث ، ۹ بهمن ۱۴۰۳ ، ۲۷ رجب المرجب ۱۴۴۶
@hamedtaghdiri
.
ما هیئت را به دهه محرم و صفر و فاطمیه میشناسیم. اما این هیئت فرق می کرد. حاج آقا ایرج دهه ی مهم هیئتش دهه فجر بود. هر شب شام می داد و شب ۲۲ بهمن کیک بزرگ و چند طبقه در هیأت توزیع می کرد. می گفت هیئت باید انقلابی باشد تا هیأت حسینی باشد.
.
ما همینطوری با ترس و لرز با راننده های کامیون و اتوبوس و جرثقیل صحبت میکنیم. راستش ابهتی دارند برای خودشون. بالاخره همیشه با ماشین سنگین کار کردند. حالا فکر کنید باستانی کار هم باشند و اهل گود و میل زدن ، دیگه حسابی کار بیخ پیدا میکنه. حالا حاج ایرج مسئول همه ی اینها بود. حاج ایرج مسئول ورزش باستانی شهرستان کرمان بود، مسئول اتحادیه حمل و نقل و اتوبوس و جرثقیل کرمان و عضو هیأت مدیره اتاق اصناف کرمان هم بود.
حاج ایرج از اونهایی بود که یک حرف می زد و همه میگفتن چشم و کسی جرئت نمی کرد روی حرفش حرف بزنه. بس که ابهت داشت.
.
اما راستش رو بخواهید من فکر میکنم هیچکدام اینها عظمت حاج ایرج رو نشون نمی ده. حاج ایرج شصت سال مسئول تکیه امام حسین ع بود و از سال ۱۳۵۱ ، وقتی که هنوز سازمان تبلیغاتی نبود و شورای هیئات مد نبود ، رئیس شورای هیئات کرمان بود. اما هیئت داری و شورای هیئت داری حاج ایرج فرق میکرد. پیرغلام بود اما پیرغلام با بصیرت. دهه ی مهم هیئتش دهه ی فجر بود و کیک چند طبقه ۲۲ بهمنش زبانزد بود. حرف از دهان حضرت امام و حضرت آقا روی دل ها مینشست ، حاج ایرج دستور به اقدام می داد. بنای قلبی و عملی اش ، تحقق حرف ولی و رهبر بود. اگر هیئتی کوچکترین خطایی میکرد ، کارش با حاج ایرج بود ، و کسی جرئت نداشت چشم تو چشم حاج ایرج بشه. حاج ایرج مرد هیئت انقلاب اسلامی کرمان بود. مرد خدا و راه خدا.
.
می گویند خداوند در مرگ و هجرت انسان ها به قلب و عشق شون نگاه میکند. حاج ایرج کامیابی قصه ما هم در شامگاه ۲۲ بهمن ماه ۱۴۰۲ وقتی کیک چند طبقه اش را تقسیم کرد و هیأت انقلابی اش را برگزار کرد، آسمانی شد و مدال افتخار پیرغلام انقلابی و رئیس شورای هیئات کرمان را ماندگار کرد.
.
روحش شاد. فاتحه ای مهمانش کنیم.
✍ حامد تقدیری
۲۳بهمن ۱۴۰۳ ، اولین سالگرد پیرغلام شورای هیئات کرمان، حاج ایرج کامیابی
@hamedtaghdiri