aac_arbaeen.mp3
19.22M
✅ صوت ویژه
« اربعین »
گامی هویت ساز و تربیتی
پیشنهاداتی برای مبلغان ، مربیان و فعالان عرصه کودک و نوجوان در اربعین.
🖋️ حامد تقدیری
https://eitaa.com/joinchat/159973393C063384d54d
طرح طراحی شده فجازی.pdf
7.88M
طرح پیاده روی اربعین
برای نوجوانان
پیاده تا بهشت
https://eitaa.com/joinchat/159973393C063384d54d
.
راستش را بخواهید خیلی وقت است می خواهم بنویسم اما دستم به قلم نمی رود. می ترسیدم نکند اتفاقی بیفتد. از شما چه پنهان که من هم خیلی دلم میخواست با خانواده و بدون هیچ مسئولیتی به پیاده روی اربعین می رفتم. خودم بودم بدون دغدغه بچه های کاروان. ما در سازمان تبلیغات اسلامی یاد گرفتیم برای دل خودمان هم زیارت نرویم. یاد گرفتیم همه جای زندگی مان بشود رزم و جهاد میدان تبیین. اگر این دختران حاج قاسم نبودند ، من هم امسال از اربعین محروم بودم و داشتم کنار همسنگران سازمان تبلیغاتی ام برای پیاده روی دلدادگان ( و نه جاماندگان) کار می کردم.
.
داستان فعالیت در عرصه دختران داستان پر غصه و پر دردی است. کاش میشد یکبار بنیشنم و از جفای دوستان خودم برایتان درد دل کنم. از سختی ها و فشار ها بگویم. بعضی از این دوستان مسئولمان که بلیط های پرواز اربعینی شان را از قبل گرفته بودند و خیلی شیک عازم مشایه بودند روزانه ما را از بردن دختران حاجی نهی میکردند که می فهمی چه میکنی و.. ؟! راست هم می گفتند. مکان های اسکان عراق بیشتر برای مردهاست و کمتر کسی کاروان بانوان می پذیرفت . گرفتاری سفر یک خانم در پیاده روی اربعین بسیار زیاد است چه برسد به هشتاد خانم آن هم دختران نوجوان، آن هم از سراسر ایران با فرهنگ ها و روحیه های مختلف. ما دو روز قبل از حرکت فقط طول کشید دور هم در تهران جمع شویم و دو روز بعد از برگشت هنوز دنبال بلیط برای برگشت بچه های کاروان هستیم. بچههایی که بچه های انقلاب هستند. از بشاگرد تا بجنورد و... ما تهرانی بازی نکردیم. پای درد و رشد دختران انقلاب اسلامی ایستادیم.
.
راستش را بخواهید با عقل هم جور در نمی آمد. خطر این سفرها و مشقتش زیاد است. پول هم تا دلتون بخواهد نداشتیم. اما تصمیمان ، به ثمر نشستن هویت و رشد و تعالی دختران حاجی بود. با خودم خلوت کردم و برای مولایمان اباعبدالله الحسین علیه السلام نامه نوشتم . نوشتم مولا جان ما که جز شما کسی را نداریم. شما خوب بخرید ، خوب ببرید . بعد با خیال راحت اتوبوس گرفتم و به بقیه اش فکر نکردم. سوار اتوبوس بودیم که پول های قرضی رسید. کاظمین و سامرا و نجف و کربلا مان به بهترین شکل برگزار شد و انشاالله ما قرض های مان را هم خواهیم داد.
.
ما زیارت اربعین نرفتیم. ما هشتاد بانوی فرمانده را بردیم که میدان را با برنامه هایی که داشتیم یاد بگیرند و وارد میدان جهاد تبیین شوند که علمداری تبیین در دستان همین دختران و بانوان انقلاب اسلامی است. و آخر سفر همه اهل کاروان هم عهد این میدان شدند. آینده از آن دختران حاج قاسم است. دخترانی که مکتب و مسیر حاج قاسم را خوب شناختند و سر کلاس درس حاج قاسم بزرگ می شوند. دختران حاج قاسم همه چیز شان از دغدغه و فکر و همت و راه شان همان چیزی است که حاج قاسم دوست داشت. و چه خوب است که باز بنویسم آینده از آن دختران حاج قاسم است انشاالله.
.
اربعین ۱۴۰۱ ، دختران حاج قاسم
@hamedtaghdiri
🖊 حامد تقدیری
هر دو پلاک را حاج رسول برایم گرفته بود. پلاک اول را در فرودگاه و پلاک دوم را در قرارگاه. فرقش این بود پلاک دوم را برای هر دویمان گرفت. من و همسرم.
.
سفر اول ، به قول حاج رسول، سفر شناسایی بود. اما برای من سفر درس و سفر فهم بود. من برای حاج رسول سر تا پا گوش بودم. انگار به گنج رسیده بودم. هر توضیح و روایت حاج رسول پر از حکمت بود. سفر از دمشق شروع شد و بخش زیادی اش در جاده ها گذشت. جاده هایی پر از خاطره و ماجرا. جاده های تمام نشدنی که سهم رانندگی من و صادق بیشتر از حاج رسول بود. جاده هایی که باید از پشت شیشه های تمام دودی ماشین می دیدیم.
.
نبل و الزهرا را حاج رسول جور دیگری روایت میکرد. من در روایتگری های حاج رسول اشک ندیدم اما موقع روایت عملیات نجات نبل و الزهرا چشمان حاج رسول پر از اشک بود. حاج رسول خانه به خانه مسیر را برایمان تعریف کرد. تا اینکه به نبل رسیدیم. حاج رسول گفت که در آن شب سخت به حضرت زهرا سلام الله علیها توسل کردیم و چطور آن حضرت مدد کردند و این محاصره سخت شکسته شد. حاج رسول گفت بعد از ورود به نبل ، فاطمیه بود و حالا نوبت ما بود چنان فاطمیه ای برگزار کنیم که محبان آن حضرت در نبل و الزهرا سالها انتظارش را می کشیدند. حاج رسول گفت : نشد ما در غربت به آن حضرت توسل کنیم و جواب نگیریم.
.
نیمه های شب بود. از نگهبان های سوری صدایی نمی آمد. باد مثل هر شب تند می وزید و صدای ترسناکی را ایجاد کرده بود. شاید همین صدا ها بود کمی دلهره در دلم ایجاد کرده بود. در آن بیابان کاری از دستم ساخته نبود. دسته کوچک فرهنگی ما هفت خانم داشت با هفت پلاک و دو کودک که بچه های من بودند و بی پلاک و من با دو پلاک. نگرانی من برای خودم نبود. نگرانی ام از ناجوانمردانی بود که سابقه حمله چهل نفره به درب خانه مولا و شهادت مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها را داشتند. ناجوانمردانی که هنوز هم تاریخ آن ها را نشانمان می دهد.
.
در همه ی فراز و فرود های سوریه، من یک چیز را خوب یادگرفتم. آن هم #توسل بود. اگر بخواهم سوریه را در یک کلمه روایت کنم ، می گویم کشور توسل است. چیزی که در همه روایت های حاج رسول از خودش و حاج قاسم پر رنگ بود.
.
این روزها دلم برای دلهره های سوریه ، برای حالات انقطاعش ، برای شب های تاریکش و سکوت زیبایش، برای آسمان پر ستاره و کوه های سنگی اش و برای #توسل و #فاطمیه اش تنگ شده است.
.
@hamedtaghdiri
🖊 حامد تقدیری
شب شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ، فاطمیه ۱۴۰۱
#سردار_شهید_حاج_عبدالرسول_استوار_محمودآبادی
۱
#پیش_از_دیدار_ماه
چشم آلوده کجا، دیدن دلدار کجا
دل سرگشته کجا وصف رخ یار کجا
قصه عشق من و زلف تو دیدن دارد
نرگس مست کجا همدمی خار کجا
سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست
ور نه عشق تو کجا این دل بیمار کجا
منتی بود نهادی که خریدی ما را
رو سیه برده کجا میل خریدار کجا
هر کسی را که پسندی بشود خادم تو
خدمت شاه کجا نوکر سربار کجا
کاش در نافلهات نام مرا هم ببری
که دعای تو کجا عبد گنهکار کجا
مهر من گر که فتد در دل تو میفهمم
شهد دیدار کجا دوریِ از یار کجا
پایان جلسه شیخ رضا روضه امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را خواندند. با همین ابیات بالا. راستش را بخواهید فکر میکنم چرا ما یادمان می رود روضه فراق معشوق و فرمانده را بخوانیم. ما را چه شده که به این هجران عادت کرده ایم!
.
جلسه با دیگر جلسات مدیران ارشد سازمان تبلیغات متفاوت بود. نشاط و شادابی زیادی در بین رفقا بود. همین جوانان دهه شصتی که در این چهار سال شب و روز نداشتند و حالا قرار بود خدمت رهبرشان، مولا و فرمانده شان برسند. حاج آقای قمی نکات دوستان را با دقت می شنیدند که به گزارش اضافه کنند. هر کسی نظرش را میگفت و حاج آقا جمع بندی می کردند. جلسه با روضه شیخ رضا به پایان رسید.
@hamedtaghdiri