از لب ِسرخابیاش گیلاس هم جا میزند ؛
تازه او کم رژ به لب از ترس ِ بابا میزند .
در فراسویِ مرزهای تنت
تو را دوست میدارم
در فراسوی مرزهای تنم
تو را دوست میدارم
در فراسوی عشق
در فراسوهای پیکرهایِمان
با من وعدهی دیداری بده .