#تربیت_فرزند
#امام_خمینی
خانم حدیدچی: یادم می آید ... [کودکی] یک روز به راهرو آمد و یک لنگه کفش برداشت و گفت میخواهد امام را بزند. من دنبالش دویدم تا لنگه کفش را بگیرم، ولی او در را باز کرد و به داخل اتاق رفت. تا رفتم او را بگیرم امام دستشان را بلند کردند و به من فهماندند که کاری نداشته باشم. بچه سه چهار بار با کفش به امام زد.
بعد امام او را بغل کردند و بوسیدند و گفتند: «بابا جون اگر من به شما میگویم که به این کاغذها دست نزنی به این خاطر است که اینها مال مردم است و من باید آنها را بخوانم و جواب بدهم و اگر پاره شوند پیش خدا مسئولم». یعنی بدون آنکه حالت خاصی در چهرهشان پیدا شود خیلی راحت با آن بچه برخورد کردند. بالاخره بچه لنگه کفش را همانجا گذاشت و از اتاق بیرون رفت.
📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی - جلد ۱
#سبک_زندگی_اسلامی
#تربیت_فرزند
@hamghadam313