eitaa logo
قصه‌ های حمید
13 دنبال‌کننده
4 عکس
3 ویدیو
0 فایل
غرض نقشیست کز ما بازماند که دنیا را نمی بینم بقایی @h_khaledin 💚💐💙💚💐💙💚💐💙💚💐💙💚💐💙
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرات کودکی: خونه ما در شهر قروه قرار داشت و خونه دایی ها و خاله هایم در شهر سنقر من و برادرم مجید هر ساله برای تعطیلات عید نوروز میرفتیم سنقر و خدا می داند که چقدر برای این مسافرت شور و شوق داشتیم این دو شهر ۸۰ کیلو متر از هم فاصله داشتن و یک مینی بوس هر روز مسافر به سنقر میبرد در یکی از این سالها وقتی ترمینال رفتیم ماشین ظرفیتش تکمیل شده بود راننده که ناراحتی ما را دید ناامیدمان نکرد و گفت اگر می‌آید سنقر باید سر پا بایستید با این پیشنهاد راننده گل از گلمون شکفت و سریع قبول کردیم بیشتر جاده این دو شهر خاکی بود و حداقل ۳ساعت این مسیر طول مکشید ما هم که سنی نداشتیم و تحمل سرپا وایسادن برامون سخت ، تکان‌های مینی بوس هم مزید علت هرچه جلو تر میرفتیم علیرغم خستگی زیاد نشاطمون بیشتر می‌شد و این با دیدن سیلوهای شهر سنقر که از فاصله ۵ کیلو متری پدیدار می شدن به اوج خودش می‌رسید علت این اشتیاق بالا نرمخویی بیش از حد اقوام مادرم بودن که در ادامه به ذکر خاطرات دیگری خواهم پرداخت. یاعلی شب بهاریتون خوش ساعت ۰۲:۲۰ بامداد روز شنبه ۴ فروردین ۱۴۰۳ @h_khaledin
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا