eitaa logo
قصه‌ های حمید
13 دنبال‌کننده
4 عکس
3 ویدیو
0 فایل
غرض نقشیست کز ما بازماند که دنیا را نمی بینم بقایی @h_khaledin 💚💐💙💚💐💙💚💐💙💚💐💙💚💐💙
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام خاطرات من در چند دسته تقسیم می شود ۱،دوران کودکی ۲،دوران نو جوانی ۳،دوران جوانی ۴،خاطرات رانندگی ۵،خاطرات حوزه ۶،خاطرات مدرسه
از خاطرات کودکی: منزل ما در شهر قروه بود و خانه پدر بزرگ در روستا بود من به روستا خیلی علاقه داشتم هرموقع پدر بزرگم به خانه ما می آمدمرا باخودش می‌برد به ده و من در روستا انرژی فراوان خود را در قالب بازیگوشی و شلوغی تخلیه می کردم یکی از روزها در کوچه به کره‌ الاغی برخوردم تا چشمم به کره‌ الاغ افتاد دنبالش دویدم اون بدو من بدو سرعتش که زیاد شد من هم پابپایش دویدم تا اینکه مجبور شد چفتکی نثارم کندنادرست چنان زد پر دهانم خون شد