هدایت شده از جبهه انقلاب اسلامی در فضای مجازی
هدایت شده از جنبش مردمی حلالزادهها
5.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #ببینید | دارن بابایی شونو میشورن😂
🌹 #حدیث | امام حسن عسگری (ع) فرمودند: نِعْمَ الْعَضُدُ الْوَلَد.
فرزندان چه خوب بازویی و کمک کاری هستند.
✅ این شادی نصیب تمام خونههای ایران باشه.
#فرزندآوری
✌جنبش مردمی حلالزادهها
📡 @HalalZadeha
هر بزرگواری که آش فراسودمند میخواد
با پرداخت بخشی از هزینه
همین امشب آش را تحویل بگیرد.
ظرف آش تقریبا برای دو نفر و ارسال صلواتی ست ،
مبلغ یک ظرف آش پنج هزار تومن 👇
@ali_yavaran110
با این آی دی مشترک ارتباط فوری برقرار کنید .
@ali_yavaran
🛑⚫️ ویژه برنامههای رحلت شهادت گونه حضرت فاطمه معصومه(س)
🔹چهارشنبه ۵ آذر ماه
🔹پخش از شبکههای ملی و استانی
http://eitaa.com/joinchat/3298492416Cc8880c401c
🕌 اولین و بزرگترین کانال قمیها در ایتا☝️
🔰 مشکل اقتصاد کشور نداشتن راهکار نیست همت، شجاعت و پیگیری جدی نیاز است
🔺️ رهبر انقلاب در جلسه شورایعالی هماهنگی اقتصادی: هدف از برگزاری این جلسه، بیان راهکارهای عملی است که در کوتاهمدت نتیجه دهد و تأثیر آن در زندگی مردم مشخص شود که البته لازمه اجرای این راهکارهای عملی و تأثیرگذاری آنها، همت جدی و تلاش پیگیر رؤسای قوا و مسئولان مرتبط با سه قوه در تشکیلات و سازمانهای آنها است.
کارشناسان برای مشکلات اقتصادی کشور راهکارهای مشترکی دارند بنابراین مشکل، نداشتن یا ندانستن راهکار نیست بلکه نیازمند همت، شجاعت و اهتمام جدی و پیگیری هستیم. ۱۳۹۹/۰۹/۰۴
#معصومانه
#دخترانه_حرم_حضرت_معصومه
نشست صمیمی مجازی دخترانه
با حضور کارشناس مسائل دختران
سرکار خانم علاسوند
پخش در برنامه تلویزیونی دخترانه
از شبکه دو سیما
سوالات خودتون رو برای ما👇 در پیام رسان ایتا ارسال نمایید.
@revaghenojavan
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
آدرس ما در ایتا👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3969187913C5562147d4c
🔰 شعار سال در حد انتظار تحقق نیافته است
🔻 رهبر انقلاب: با وجود برخی کارها، شعار سال در حد انتظار تحقق نیافته است.
کارشناسانِ بخشهای دولتی و غیردولتی برخی راهکارهای عملیاتی مشخص را برای جهش تولید پیشنهاد کرده اند از جمله:
🔹 افزایش تولید خودرو با اتکاء به ظرفیت قطعهسازان داخلی
🔸 افزایش تولیدات صنعت نفت با تکیه بر دانشبنیان کردن صنایع نفتی
🔹 افزایش تولید خوراک دام و دانههای روغنی
۹۹/۹/۴
💻 @khamenei_ir
💔 #تکفرزندی منجر به مسئله عاطفی "بحران آشیانههای خالی" میشود یعنی با زوجهایی روبهرو هستیم که وارد دهه چهارم زندگیشان میشوند، اما خانهشان خالی از فرزند شده و از طرفی برای "فرزندآوری" هم زمان زیادی ندارند...
🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇
💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
🔸حجه الاسلام پناهیان🔸
💎 گرمای کتاب های آیت الله حائری شیرازی، نسبت به کتاب های #مشهورترین_علمای ما #غیر_قابل_مقایسه است.
💎 من در دوره ی دبیرستان به سختی می توانستم کتابی غیر از رمان بخوانم. ولی یادم هست که به کتابهای ایشان علاقمند شده بودم!
💎 انسان نمی تواند هرکسی را حتی پیش هر اهل علمی بفرستد؛ اما می شود #با_اطمینان جوان ها را به مطالعه آثار ایشان و تأسی به سیرۀ ایشان ترغیب کرد. در امور سیاسی و اقتصادی و معنوی و تربیت، سیره ایشان سیرۀ #بسیار_ناب، دقیق، صحیح و نادری است.
💎 #هیچ_عالم_دینی در حوزه های علمیه به اندازۀ ایشان برای طبقات مختلف مردم، حرف در سبک زندگی ندارد! این «ندارد» را من به عنوان یک #خبر به شما می گویم!
@hekmat_books
"یاد بگیریم اینگونہ در خانہ
همدیگر را صدا ڪنیم"
حضرت علے(ع) وقتے مےخواستند
حضرت زهرا(س) را صدا ڪنند؛ مےفرمودند:
••[جان علے بہ فدایت،
••[حبیبتے زهرا
••[بنت رسول اللــہ
••[زهرا جان
جوابـے ڪہ از حضرت زهرا مےشنیدند:
••[روحم بہ فدایت علے
••[ابوتراب
••[ابالحسن
••[علے جان....
متاسفانہ تو بعضے خونہ ها
اسم همسر «ببین» است!😐
ببین بیا اینجا، ببین آب بده و....
زیبا صداڪردن همسر، بهترین شیوه
براے #ابراز_محبت است و نوعے
شخصیت دادن بہ طرف مقابل است...
🌺ما رو به #دوستانتون معرفی کنید:👇
🌺 @mahyasalam
🌺 @mahyasalam
به گزارش خبرگزاری فارس، مصطفی رحماندوست شاعر، نویسنده و مترجم کودک و نوجوان در یادداشتی درگذشت حجتالاسلام و المسلمین محمدحسن راستگو را تسلیت گفت.
متن یادداشت رحماندوست به شرح زیر است:
من برنامه کودک تلویزیون را داشتم و راستگو را نمیشناختم. یک روز دیدم آخوند جوان کوتاه قدی یک راست آمد کنارم نشست و سلامعلیکم و بعد گفت من آمدهام برای بچهها برنامه اجرا کنم. آن روزها کاملا اوضاع انقلابی بود. منشی داشتم، ولی قاعده بر این بود که منشی مانع ورود کسی نشود.
من که دل خوشی از آخوندهای جوان و بیتجربه نداشتم که به نام انقلاب مدعی هر کار و تخصصی شده بودند، گفتم آقاجان سن و سالی هم نداری که بگویم حاجآقا این کارها به شما نیامده. تلویزیون و تولید در آن دستگاه، حرفهای تخصصی است. همین که دوربین را از استودیو خارج کردهاید و جلو منبر گذاشتهاید، کافی است. لطفا بروید به جنگ زید و عمر ادامه دهید و درستان را بخوانید.
اما راستگو میدان را خالی نکرد و گفت من حاضرم با بهترین هنرپیشهها و مجریان برنامه کودک مسابقه بدهم و فیالبداهه برنامه اجرا کنم.
پیشنهاد تفریحی خوبی بود. تا چشم باز کنم دیدم همکاران قرتیتور تکس گروه کودک توی اتاق جمع شدهاند تا به آخوند جوانی که ادعای فلان و بهمان دارد، بخندند.
یک ربع نگذشته بود که راستگو کار خودش را کرد. آنهایی که برای مسخره کردنش آمده بودند هر کدام برای بهترشدن برنامهاش پیشنهادی میدادند. راستگو هم کم نمیآورد و درباره پیشنهادها اظهارنظر میکرد.
راستگو دلش میخواست با عبا و عمامه برنامهاش را اجرا کند، آن هم هفتگی و مرتب و با حضور بچهها و پخش مستقیم. من میگفتم که فقط یک بار اجرا کن آن هم تولیدی، نه پخش مستقیم که فیلمش امکان ویرایش داشته باشد و حتما با لباس عادی. اختلاف نظر ما باعث شد که برنامهای تولید نشود.
دو ـ سه هفته بعد آمد و به اجرای بدون عبا و قبا و عمامه و همچنین به تولیدی بودن برنامه، نه پخش مستقیم آن تن در داد. من و همراهانم هم قول دادیم که اگر برنامهاش را پخش کردیم و گرفت «چند برنامه دیگر!» هم ادامه بدهیم... چند جلسه با پیراهن شلوار اجرا کرد... یواش یواش وسط برنامه نصف لباسش را پوشید و خلاصه در برنامه اعلام کرد که روحانی است و ...
باهم دوست شدیم. خیلی هم دعوا میکردیم چون اختلاف سلیقه داشتیم. همدیگر را دوست داشتیم. مرا دعوت میکرد برای طلبههای نوآموز کلاسهایش ادبیات کودکان یا قصهگویی درس بدهم. به خانه هم میرفتیم. در روزگاری که بازیهای کامپیوتری جرم بود، با هم تا صبح آتاری و... بازی میکردیم.
جز این روزگار اخیر که پس از درگذشت ناگهانی همسرش دل و دماغی نداشت، با هم زیاد درد دل میکردیم و به خاطر اختلاف سلیقههای سیاسی و مذهبی، به پر و پای هم میپیچیدیم.
حیف شد که رفت. حالا حالاها جای کار داشت. این سالهای اخیر خیلی اذیتش کردند. خدا لعنتشان کند، آسیب زیادی از دست هملباسهایش خورد. کارش به آن جا رسید که محتاج کار شده بود. بیمعرفتها حتی بعضی از شاگردانش چوب لا چرخش میگذاشتند.
او که کار خدا پسندانهاش را کرد و رفت؛ اما اینها را برای آنهایی میگویم که از امروز در اندوه از دست رفتنش اشک تمساح میریزند و دیروز در پی این بودند نام و نانش را آجر کنند.
خوب است کرونا هست و مراسمی برای جولان اینگونهها اتفاق نمیافتد. بگذریم و با یک خاطره تمامش کنم.
بیست و چند سال پیش خانه ما نزدیک فرودگاه مهرآباد بود. شب بود و آماده خواب بودم که تلفن خانه زنگ زد. راستگو بود. گفت میآیی مرا از فرودگاه به خانهات ببری؟
سر به سرش گذاشتم که ای بابا تاکسی بگیر و بیا ... بگذار آقایان علما و شخصیتها یک بار هم شده سوار تاکسی شوند و از این حرفها. شوخیهایم که تمام شد گفت بابا جیب علما خالی است. پول ندارم. زود بیا و منتظر جواب من نشد و تلفن را قطع کرد.
سوار پیکان جوانانم شدم و رفتم فرودگاه. آوردمش خانه. شام هم نخورده بود. نیمرویی رو به راه کردیم و تا اذان صبح تعریف کردیم. صبح پرواز داشت به مشهد. در آنجا هم برنامه داشت.
ماجرا از این قرار بود که از قم آمده بود مهرآباد تهران از آنجا پرواز به شهری و سه روز اجرای برنامه و حاج آقا لطف کردید و خوش آمدید و پرواز به شهر دیگر و شهر بعدی.
در هیچ یک از شهرها به او پول نداده بودند. یک جا یک کیلو چای داده بودند. یک جا یک تخته پتو و... آن روزها پول دادن به معلم، مدرس و سخنران جماعت زشت بود و این جور نبود که پیش از منبر پاکت داده شده باشد!
خلاصه چای و پتو را که هر دو بسیار به درد بخور بودند و در زمان جنگ نایاب، به ما داد و رفت. بردمش فرودگاه تا به مشهد برود و کلاسهایش را اداره کند و حاج آقا خداحافظی بشنود و برگردد... بله. حاج آقا خداحافظ.
آنچه را هم که گرفته بودی، نبردی. حاج آقا خداحافظ. خوش به حالت که اندوختههای نگرفته بسیاری را بردی.