انتشار نامه اعتراضی نشر شهید کاظمی به اقدام غیر قانونی طاقچه، مثل به نشر
و لغو قرارداد با طاقچه
اقدام عالی هست👏
https://eitaa.com/dokhtarehavva
👆این توئیت هم قابل تقدیره و به خوبی پاسخی منطقی داده شده .
مخصوصا اونجاش که گفته شده
«برنامه شما برای اصلاح جامعه است یا توجیه خطای جامعه؟! »
بعضیا فکر میکنن جذب حداکثری یعنی اینکه خطاها و ایرادات طرف مقابل رو توجیه کنیم! نمیدونم منظور این افراد جذب حداکثری به اسلام است یا جذب به سمت خودشون!!
اسلام برای جذاب شدن نیازی به تحریف نداره، فقط کافیه همونطوری که هست نشونش بدیم ، خدا هم برکت میده به کارهامون.
✍ #سعیدیسم
@saeedism
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رشد صعودی ثبت نام در حوزه علمیه خراسان
🔹مدیر حوزه علمیه خراسان، حجتالاسلام والمسلمین خیاط: ثبت نام ورودی حوزه های علمیه خراسان امسال، نسبت به سال گذشته، ۴۶ درصد رشد داشته است.
@AkhbarMashhad
نظر به انتشار تصاویر خانم های کارمند کتابخوان طاقچه، بدون رعایت موازین شرعی و قانونی و عدم واکنش از سوی مسئولین طاقچه، مبنی بر توضیح و یا برخورد با افراد مربوطه، مرکز نشر هاجر وابسته به مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران به صورت رسمی این رفتار را محکوم می نماید و انتظار دارد نهادهای قضایی و مسئول، با جدیت و قاطعیت در برخورد قانونی با این اقدام خلاف قانون و شرع عمل نمایند.
بی گمان، رفتارهای هنجارشکنانه در حوزه حجاب و عفاف به ویژه از سوی موسسه ای فرهنگی آن هم در ایام ماه محرم حسینی، سوال برانگیز است و شایسته موضع گیری مناسب از سوی مسئولین این پلتفرم می باشد. بانوی مسلمان ایرانی با اتکا به الگوهای شایسته از سبک زندگی فاطمی و زینبی خود به قله های علم و فرهنگ دست یافته و این راه مقدس را با توانی مضاعف ادامه خواهد داد.
این انتشارات پایبند به قوانین کشور است و بر اساس همین قوانین با شرکت طاقچه قرارداد منعقد کرده است، این عمل خلاف شرع و عفت عمومی مرکز نشر هاجر را بر آن داشت ، آثار خود را در این پلتفرم قرار ندهد.
مرکز نشر هاجر ناشر تخصصی زن و خانواده
🆔@hajarpub_ir
🌐https://hajarpub.ir/
🔺️آچمز کردن ضدانقلاب توسط حمید رسایی👏
📍مرضیه محمودی، روزنامهنگار و سردبیر سایت «تجارتنیوز» اعلام کرد که «به دلیل شکایت مجدد حمید رسایی، نماینده سابق مجلس، به ۲۴ میلیون جریمه نقدی و یک سال تبعید به تربتجام محکوم شدم.»
🔹او افزود این دومین بار است که در این پرونده محکوم میشود و بار قبل شش میلیون جریمه پرداخت کرده
پ.ن: دمت گرم آقای رسایی، باید با این افراد که بی پایه اینجور با آبروی افراد بازی میکنن برخورد کرد، حرف بی پایه باید اینجور بساطش جمع بشه
💠 کانال بصیر
📡 🇮🇷 @BASIR1
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سخنان حجتالاسلام انصاریان درباره حجاب در مراسم روز هشتم محرم حسینیه هدایت
🔹دشمن میخواهد زنان و دختران مسلمان را نیمه عریان کند و آنها را به بانکها، مدرسهها، پارکها،دانشگاهها و ادارات ببرد و همین کار کمک مهمی در جهت ریشهکن کردن اسلام است.
🔹حالا فهمیدید وجوب حجاب را؟ با طرحی که دشمن دارد تا کل زنان شیعه را نیمه عریان کند و همه جا ببرد و مردان را تحریک کند.
https://eitaa.com/dokhtarehavva
23.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 روایت رهبر انقلاب از ماجرای شهادت حضرت عباس(علیهالسلام)
#محرم🏴
#امام_حسین(ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای انگشتر حاج قاسم سلیمانی که در محل شهادت غارت شد .
حاج قاسم رفته بود توی خواب طرف گفته بود بچههام چشم انتظار این انگشترن برش گردون ...
@BisimchiMedia
1_124581719763326619.mp3
7.63M
🔊 #ویژه_نامه_روز_تاسوعا👆
💽 روضه جانسوز حضرت اباالفضل
😭 بسیار جانسوز
🎤 #حجت_الاسلام_دارستانی
🎤 #حاج_محمود_کریمی
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل الفرجهم وفرجنابه
من مداح نیستم!
ولی اگر بودم، تمام این ده شب روضهی عمه میخواندم!
اینطور رسم است که روضهخوانها هر شبِ محرم، روضهی یکی از شهدا را بخوانند.
من هم میخواندم، اما به سَبکِ خودم!
مثلا شبِ اول که روضهی مسلم، باب است، از آنجایی میخواندم که خبرِ مسلم را آوردند، خبر آنقدر وهمآور بود که همانجا یک عده از کاروان حسین جدا شدند، زینب صورت برگرداند دید دارند میروند!
هِی نگاهِ حسینش کرد، هِی نگاهِ این ترسیدهها که به همین راحتی حسین را رها میکنند...
هر چه که باشد، خب خانم است دیگر! حتما تَهِ دلش خالی شد، اما دوید خودش را رساند به حسین: دورت بگردم عزیر خواهر، همهشان هم که بروند، خودم هستم...
بعد هم دوید سمتِ خیامِ بیبیها، آرامشان کرد، دلداریشان داد، نگذاشت یک وقت بترسند...
باز دوید سمت حسین، باز برگشت سمت زنها و بچهها...
هی دوید این سمت باز برگشت آن سو، که نگذارد یک وقت دلهره به جان طفل یا زنی بیفتد ...
یا مثلا شبِ چهارم که روضهی جناب حر را میخوانند، از آنجایی میخواندم که حر راه را بست، میگفتم زینب پردهی کجاوهها را انداخت تا یک وقت این زنها و بچهها چشمشان به قد و قامت حر نیفتد و قالب تهی کنند! بچهها را مشغول بازی کرد، زنها را گرمِ تسبیح...
همان روز، بینِ خیمهها آنقدر دوید و آنقدر به دانهدانهشان سر زد و به تکتکشان رسید که تا شب خودش از پا افتاده بود اما نگذاشت یک وقت کسی از اهل حرم، آب توی دلش تکان بخورد...
یا مثلا وقتی قرار بود روضهی هر کدام از شهدا را بخوانم، میگفتم هر کس از شهدا که به زمین افتاد زینب تا وسط میدان هروله کرد، بالای سر هر شهیدی رفت خودش همانجا شهید شد، اما نگذاشت حسین کنار شهید، جان بدهد!
برای همه شهدا دوید، به عدد تمام شهدا به دادِ حسینش رسید، از کنار تمام مقتلها حسین را بلند کرد و به خیمهگاه رساند...
اما نوبت به دو آقازادی خودش که رسید، دوید توی پستوی خیمهگاه خودش را پنهان کرد، یک جایی که یک وقت با حسین چشم به چشم نشود و خدای نکرده حسین یک لحظه از رویَش خجالت بکشد، حتی پیکرها را هم که آوردند از خیمهگاه بیرون نیامد، میخواست بگوید حسین جان اصلا حرفش را هم نزن، اصلا قابلت را نداشت، کاش جای دو پسر دوهزار پسر داشتم که فدایت شوند....
در تمام روضه ها، محور را زینب قرار میدادم و اول و آخرِ همهی روضهها را به زینب گره میزدم...
آنقدر از زینب میخواندم و از زینب میگفتم تا دلها را برای شام غریبان آماده کنم...
بعد تازه آن وقت روضهی اصلی را رو میکردم...
حالا این زینبی که از روز اول دویده، از روز اول به داد همه رسیده، از روز اول نگذاشته آب توی دلی کسی تکان بخورد...
حالا تازه دویدنهایش شروع شده...
اول باید یک دور همهی بچهها و زنها را فرار بدهد...
یک دور دنبال یک یکشان بدود، یک وقت آتش به دامنشان نگرفته باشد...
یک دور تمامشان را بغل کند یک وقت از ترس قالب تهی نکرده باشند...
در تمام این دویدنها دنبال این هشتاد و چند زن و بچه، هِی تا یک مسیری بدود و باز برگردد یک وقت آتش به خیمه زین العابدین نیفتاده باشد...
بعدِ غارتِ خیمهگاه، باز دویدنهای بعدش شروع شود، حالا بدود تا بچهها را پیدا کند...
بچهها را بشمارد و هی توی شماردنها کم بیاورد و در هر بار کم آمدنِ عددِ بچهها، خودش فروپاشد و قلبش از جا بیرون شود و باز با سرعت بیشتر بدود تا گم شدهها را پیدا کند...
بعد باز دور بعدیِ دویدنهایش شروع شود، هِی تا لب فرات بدود قدری آب بردارد، خودش لب به آب نزند، آب را به زنها و بچهها بنوشاند و دوباره بدود تا قدری دیگر آب بیاورد....
تازه اینها هنوز حتی یک خرده از دویدنهای زینب نبود...
از فردای عاشورا که کاروان را راه انداختند، تازه دویدنهای زینب شروع شد!
زینب هِی پِی این شترهای بی جحاز دوید تا یک وقت بچهای از آن بالا پایین نیفتد...
تا یک وقت، سری از بالای نیزهها فرونیفتد...
من آقای مداح نیستم
ولی اگر بودم
تمام این ده شب، روضهی دویدنهای زینب را میخواندم...
آن وقت شب یازدهم که مجلسم تمام میشد و بساط روضه جمع میشد، دیگر خیالم راحت بود، اینها که روضههای زینب را شنیدند، تا خودِ اربعین خواهند سوخت...
🍃🍃🍃🍃🍃