❇️برای انسانیت💔
ده سالی بود که شیراز نرفته بودم. قسمت شد برویم زیارت شاهچراغ.حرم خلوت بود.
روبری ضریح ایستاده بودم و با آقازاده موسی ابن جعفر (ع) آرام حرف می زدم.بچه ها روی سرامیک خنک حرم لیز می خوردند.
آدم وقتی هوای خوش حرم را نفس می کشد دلش نمی خواهد زود بگذاردش و برود.یک جورهایی انگار عذاب وجدان داری که توی حرم هستی و حال دلت خوب است ولی دوست یا آشنایی یک گوشه ای دارد غصه می خورد. می خواهی به جای دل هایی که پر از رنج است امامزاده را صدا بزنی.
همان لحظه که دستی به دلت می کشند خودت را زیر باران محبت شان پیدا می کنی ویکدفعه اشکت می ریزد؛ یادت می آورند که همسایه و دوست وآشنا یادت نرود.
دلم می خواست زبان آدم ها شوم و به جای شان آرزو و غصه هاشان را لای زرورق دعا بپیچم و بسپارم به دست شاهچراغ.
آدم این جور جاها سبُک می شود.اصلش بخاطر روح پاکی است که حرم،مال اوست.ولی اتمسفر مهربانی آدم ها هم بی تاثیر نیست.همان مهربانی که تا سرت را می چرخانی یک قطره اش را می بینی که از گوشه ی چشم مادری دارد می چکد؛که وقتی می آید کنار ضریح ،آرام می گوید:
"خوشبختی شو ازتون می خوام فقط همین".
یا بخاطر عشق مقدسی که دخترک جوان به پنجره ی ضریح گره اش می زند واز امامزاده تا ابد ماندنش را می خواهد.شاید هم بخاطر دست های پر از التماس مردی که سالهاست آرزوی یک قدم راه رفتن و خندیدن جگرگوشه به دلش مانده؛آن همه دلسوزی برای خوشبختی بچه و شفای جگرگوشه و ابدی ماندن عشق های مقدس دخترک جوان یک طرف، فراموشی کوتاه مدتی که آدم توی حرم بهش مبتلا می شود هم یک طرف. به جای اینکه دانه دانه آرزوهای خودت را به پنجره های ضریح گره بزنی، به خاطر بقیه دستت را توی پنجره ها قفل می کنی و برای واشدن قفل آرزوهاشان اشک را هدیه می کنی .چه اهمیتی دارد آشنا هستند یا غریبه.همان ها که دلشان می خواست کنار ضریح بودند و گونه شان را می چسبانند به پنجره و آرام می گفتند:
"فراموشم کردید؟"
هوای حرم امامزاده ها پر از حس خوشبختی است. در خیال من صدای آن انگشت شمار آدم هایی که برای انتقام از این و آن امامزاده را صدا می زنند توی اتمسفر پر از مهربانی آدم ها گم می شود.
غمانگیز است که توی این هوای پر از خوب،کسی دلش بیاید هوار بکشد.
که دلش بخواهد خون از سر بچه ای بیگناه بریزد.که تاب بیاورد دل مادری برای همیشه بشکند.
دلم می سوزد برای انسانیتی که بعضی ها از دلشان بیرونش کردند. انسانیت که برود ،نفرت قهقهه می زند.
مثل امروز؛
که مردم #شیراز رفته بودند حرم شاهچراغ تا برای آرزوها
برای زندگی
برای خوشبختی به برادر ضامن آهو پناه ببرند،ولی یکی که انسانیتش را قبلا کشته بود،قلب زندگی شان را نشانه رفت.رقّت انگیز است؛
آخر قرار بود آن یک نفر هم زندگی کند تا جانشین خدا شود،اما امروز با گلوله های نفرتش چندین زندگی را نابود کرد.
#امنیت
#شیراز_تسلیت
🔹فتح قلم🔹
@fatheGhalam