eitaa logo
حامیان انقلاب
275 دنبال‌کننده
19هزار عکس
13.1هزار ویدیو
804 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️به مناسبت ایام محرم الحرام ۱۴۴۲؛ 🏴 پویش «ما ملت امام حسینیم» آغاز شد ◾️ در آستـانه‌ی اولین محرم آسمانی‌‌شدن سـردار سپـاه امــام زمـان(عج)، بنیاد حفظ و نشر آثار شهید حاج قاسم سلیمانی از عموم کاربران دعوت میکند با تمسک به این کلامِ عاشورایی حاج قاسم که فرمود «»، در یک پویش سراسری به استقبال ایام عزاداری سالار شهیدان بروند. ◾️ در قدم اول، کمک مؤمنانه و همدلانه به هموطنان آسیب دیده از بیماری کرونا در این ایام و اهتمام عملی به شعار «ما ملت امام حسینیم» در رفتار شخصی و اجتماعی؛ و در کنار آن تبلیغ، ترویج و توزیع این شعار در فضای مجازی و حقیقی و حساب‌های شبکه‌های اجتماعی شخصی از پیشنهادات به علاقمندان حضور در این پویش است. 📥 دسترسی به اقلام تبلیغی تولید شده در بنیاد و تولیدات اختصاصی مکتب حاج قاسم از طریق همین کانال. 🔰 نشر دهید و همراه ما باشید 📌  @maktabehajghassem  | مکتب حاج قاسم
💡نوآوردگاه ایمن‌سازی هیأت در دوران کرونا 🔺طراحی و راه‌اندازی ایده‌های نوآورانه برای ایمن‌سازی و برگزاری هیأت ✅ طرح نوآورانه شما برای برگزاری هیأت در دنیای کرونایی چیست؟ 💌 ارسال طرح: Noavardgah.com کانال نوآوردگاه: @Noavardgah_com
علی مهدی: *🥺وقتی دارم میمیرم ...* 🧐لطفاً با حوصله بخوانید؛ وقتی دارم میمیرم اصلاً نگران نیستم و هیچ اهمیتی به جسد خشکیده‌ام نمی‌دهم... چون دوستان مسلمانم آنچه را که لازم است انجام خواهند داد؛ ان شاءالله ... آنان : ۱. لباسهایم را از تنم بیرون می‌آورند ... ۲. مرا می‌شویند ... ۳. کفنم می‌کنند ... ۴. مرا از خانه‌ام بیرون می‌برند و به خانه جدیدم (قبر) منتقلم می‌کنند ... ۵. افراد زیادی برای تشییع جنازه‌ام می آیند ... 🕛خیلی‌ها برای دفن من کارهایشان را تعطیل و قرارهایشان را لغو می‌کنند. این در حالی است که خیلی از این افراد یک بار هم به فکر نصیحت من نبوده‌اند ... ۶. از همه وسایلم جدا می شوم ... کلیدهایم ... کتابهایم ... کیفم ... لباس هایم ... و ... شاید توفیق نصیب خانواده‌ام شود و به خاطر من این وسایل را صدقه بدهند. مطمئن باشید که دنیا بر من ماتم نخواهد گرفت ... با مرگ‌ من جهان از حرکت باز نخواهد ایستاد ... چرخه اقتصاد خواهد چرخید ... کارم به کسی دیگر واگذار خواهد شد ... اموالم در اختیار وارثان قرار خواهد گرفت اما حسابش را من باید پس بدهم ... چه کم چه زیاد چه کوچک چه بزرگ ... نخستین چیزی که پس از مرگم از من گرفته می‌شود نام من است!!! وقتی مُردم ، می‌گویند : "جسد کجاست"؟ هرگز مرا به نامم صدا نمی‌زنند ... وقتی می‌خواهند بر من نماز بخوانند می‌گویند : "جنازه را بیاورید"؟ هرگز مرا به نامم صدا نمی‌زنند ... وقتی می‌خواهند مرا دفن کنند می‌گویند : "میت را نزدیک بیاورید" ... و باز هم نامم را به زبان نمی‌آورند ... به همین خاطر هیچ گاه فریفته نسب و قبیله و منصب و شهرتم نشده‌ام... وه که این دنیا چقدر کوچک است و سرانجام ما چه بزرگ! 👀ای کسی که اکنون زنده‌ای... بدان که به سه گونه بر تو اندوهگین خواهند‌‌‌ شد : ۱. کسانی که آشنایی سطحی از تو دارند؛ خواهند گفت: بیچاره مرد ... ۲. دوستانت ؛ چند ساعتی یا چند روزی غمگین خواهند بود و پس از آن به سخنان روزانه و خنده‌هایشان باز خواهند گشت. ۳. اندوه عمیق در خانه‌ات؛ خانواده‌ات بر تو غصه خواهند خورد... یک هفته... دوهفته... یک ماه... دوماه... یا یک سال... پس از آن تو را به آلبوم خاطراتشان خواهندسپرد... بدین ترتیب داستانت در میان مردم به پایان می‌رسد. 👁اما داستان واقعی تو که همان آخرت است آغاز می‌گردد... زیبایی، دارایی، سلامتی، فرزند، خانه، قصر و همسر از تو جدا شده اند... فقط عملت در کنار توست... زندگی واقعی شروع شده است.. ⁉️سوال اینجاست که : تا کنون برای قبرت و برای آخرتت چه فراهم آورده‌ای؟! این حقیقتی است که نیاز به تامل دارد. بنابراین حریص باش بر: فریضه‌ها... نافله‌ها... صدقه پنهانی... خوش اخلاقی با همسر و فرزندانت کار نیکو ... نماز شب ... تلاوت قرآن ... نیکی به پدر و مادر ... صله رحم ... شاید که نجات یابی!!! 🌿اگر توانستی در حیاتت با این نوشته مردم را یادآور شوی به زودی اثر این یادآوری‌ات را روز قیامت در میزان اعمالت خواهی یافت. *(وذكّر فإن الذكرى تنفعُ المؤمنين)* خدا میفرماید شخص پس از مرگش درخواست بازگشت به این دنیا می کند تا *صدقه* بدهد. *(رب لولا أخرتني إلى أجل قريب فأصدق)* براستی چرا مرده در صورت بازگشت به دنیا *صدقه* را بر می‌گزیند؟ و نمی‌گوید برگردم تا عمره ای به جا آورم یا نمازی بگزارم یا روزه بدارم. 🌷علما گفته‌اند: مرده چون آثار فراوان *صدقه* را بعد از مرگش می بیند ، *صدقه* را بر می‌گزیند. پس بسیار *صدقه* بدهید. ✅بهترین *صدقه‌ای* که هم اکنون می‌توانی بپردازی ۱۰ ثانیه از وقتت برای نشر این پیام به نیت یادآوری و تذکر است. *سخن نیکو صدقه است
❌ما دوازده مجروح برانکاردی بودیم که از بیمارستان زبیر با اتوبوس به طرف بغداد بردند. در بین راه اتوبوس در محلی بهنام ذی قار توقف کرد و سربازان عراقی برای غذا خوردن به رستوران رفتند. از آنجا که ما به شدت مجروح بودیم و نمیتوانستیم حرکتی بکنیم، عراقیها در اتوبوس را باز گذاشتند و رفتند. ذی قار همانجایی است که عایشه جنگ جمل را علیه حضرت علی ع به راه انداخت. در این هنگام دیدیم چند پسر بچه به سمت ما میآیند. یکی از بچهها که عربی بلد بود، گفت: هیچکدامتان حرفی نزنید. اگر اینها بفهمند ما ایرانی هستیم، تا سربازان بخواهند بیایند ما را میکشند. 🚌وقتی بچه ها وارد ماشین شدند، پرسیدند: شما که هستید؟ دوست ما به آنها گفت: ما مجروحیم و ایرانیها ما را به این روز انداختهاند. پسر بچهای پرسید: عمو چرا بقیه صحبت نمیکنند. او گفت: اینها را عمل کردهاند و دکتر گفته تا بیست و چهار ساعت نباید حرف بزنند. او گفت: پس چرا شما صحبت میکنی؟ دوست ما گفت: مرا دیروز عمل کردند، ولی اینها امروز صبح عمل شدهاند. اینها هم که فکر میکردند ما عراقی هستیم، شروع کردند به بوسیدن دست و صورت ما. و خوراکیهایی را که داشتند به ما دادند. ⏰بیست دقیقه بعد وقتی عراقیها آمدند، دیدند بچهها داخل ماشین هستند. یکی از سربازان پرسید: شما این جا چه کار میکنید؟ گفتند: آمدهایم عموهامان را ببینیم. گفت: این فلان فلان شدهها عموی شما نیستند. اینها ایرانیاند. تا گفت اینها ایرانی هستند، بچهها عصبانی شدند و خواستند ما را بزنند که عراقیها مانع شدند و حتی گلنگدن کشیدند و آنها را از ماشین بیرون کردند. بچهها که دیگر دستشان به ما نمیرسید به ماشین لگد میزدند. و با حرکت کردن اتوبوس، سنگ و کلوخ به سوی آن پرت کردند. عبدالله رجبی، به نقل از کتاب نهالهای برومند @sh_montazerin
✈️یکی از دوستان نیروی هوایی ارتش به نام استوار ابراهیمی میگفت: در اول اسارت محاسنم به دلیل آنکه مدت زیادی اصلاح نکرده بودم بلند شده بود. عراقیها فکر کردند من پاسدارم. برای همین خیلی کتکم زدند. 😜در حین کتک خوردن به انگلیسی میگفتم: من کادر نیروی هوایی ارتش ایران هستم. ولی عراقیها گوششان بدهکار نبود. تا بالاخره فهمیدند و دست از زدن برداشتند. و برای آنکه مطمئن شوند پاسدار نیستم، مرا داخل سرویس بهداشتی بردند و یک نصف تیغ با یک آینه شکسته دادند و گفتند: اگر واقعا پاسدار نیستی ریش هایت را بزن. ⚛من هم با زحمت زیادی محاسنم را زدم و یک سبیل بلند و غلط انداز گذاشتم و بیرون آمدم. عراقیها که مرا دیدند با تعجب گفتند: هان حالا خوب شد. معلوم شد راست میگویی و حرس خمینی نیستی. محمدجواد سالاری، به نقل از کتاب نهالهای برومند @sh_montazerin