💭شخص شنيده بود كه خداوند متعال ضامن رزق بندگان است و به هر موجودی روزی رسان است.
به همين خاطر به اين فكر افتاد كه به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگيرد.
💭به اين قصد يك روز از سر صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد همين كه ظهر شد از خداوند طلب ناهار كرد.
هرچه به انتظار نشست برايش ناهاری نرسيد تا اينكه شام شد و او باز از خدا طلب خوراكی برای شام كرد و چشم به راه ماند.
چند ساعتی از شب گذشته درويشی وارد مسجد شد و در پاي ستونی نشست و شمعی روشن كرد و...
💭از «دوپله» وبه عبارتی توربه خود قدری خورش و چلو و نان بيرون آورد و شروع كرد به خوردن.
مردك كه از صبح با شكم گرسنه از خدا طلب روزی كرده بود و در تاريكی و به حسرت به خوراك درويش چشم دوخته بود.
ديد درويش نيمی از غذا را خورد و عنقريب باقيش را هم مي خورد بی اختيار سرفه ای كرد. درويش كه صدای سرفه را شنيد گفت:
«هركه هستی بفرما پيش» مرد بينوا كه از گرسنگی داشت می لرزيد پيش آمد و بر سر سفره درويش نشست و مشغول خوردن شد.
وقتی سير شد درويش شرح حالش را پرسيد و آن مرد هم حكايت خودش را تعريف كرد. درويش به آن مرد گفت:
💭«فكر كن اگر تو سرفه نكرده بودی من از كجا می دانستم كه تو اينجايی تا به تو تعارف كنم و تو هم به روزی خودت برسی؟
🔹شكی نيست كه خدا روزی رسان است اما يك سرفه ای هم لازم است
https://eitaa.com/hamkalam
یحیی بن یعمن نقل می کند که نزد امام حسین (علیه السلام) بودم که عربی به شدت گندمگون و نقابدار بر او درآمد و سلام کرد.
امام حسین (علیه السلام) پاسخ داد.
مرد گفت ای فرزند پیامبر خدا، سؤالی دارم.
امام فرمود بگو.
مرد گفت زشت ترین چیز چیست؟
امام فرمود فسق و فجور در پیرمرد، خشم در سلطان، دروغ در انسان بزرگ، بخل در توانگر و حرص در دانشمند.
منبع: کفایة الاثر، علی بن محمد بن علی خزاز قمی
https://eitaa.com/hamkalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدشناسی یعنی این 🤣😂👆😂
@hamkalam
حکایت است که پادشاهی از وزیر خداپرستش پرسید: بگو خداوندی که تو میپرستی چه میخورد؟ چه میپوشد؟ و چه کار میکند؟ و اگر تا فردا جوابم نگویی عزل میگردی.
وزیر سر در گریبان به خانه رفت. وی را غلامی بود که وقتی او را در این حال دید پرسید که او را چه شده؟ و او حکایت بازگو کرد.
غلام خندید و گفت: ای وزیر عزیز این سوال که جوابی آسان دارد. وزیر با تعجب گفت: یعنی تو آن را میدانی؟ پس برایم بازگو.
اول آنکه خدا چه میخورد؟
غم بندگانش را که میفرماید من شما را برای بهشت و قرب خود آفریدم. چرا دوزخ را بر میگزینید؟
دوم خدا چه می پوشد؟
رازها و گناهان بندگانش را.
وزیر که ذوقزده شده بود سوال سوم را فراموش کرد و با شتاب به دربار رفت و به پادشاه بازگو کرد. ولی باز در سوال سوم درماند. رخصتی گرفت و شتابان به جانب غلام باز رفت و سومین سوال را پرسید.
غلام گفت: برای سومین پاسخ باید کاری کنی. ردای وزارت را بر من بپوشانی و ردای مرا بپوشی و مرا بر اسبت سوار کرده و افسار به دست به درگاه شاه ببری تا پاسخ را باز گویم.
وزیر که چارهای دیگر ندید، قبول کرد و با آن حال به دربار حاضر شدند.
پادشاه با تعجب از این حال پرسید: ای وزیر این چه حالیست تو را؟ و غلام آنگاه پاسخ داد که این همان کار خداست که وزیری را در خلعت غلام و غلامی را در خلعت وزیری حاضر نماید.
پادشاه از درایت غلام خوشنود شد و بسیار پاداشش داد و او را وزیر دست راست خود کرد.
--------------------------
@hamkalam
--------------------------
#داستان
چند روز پیش سفری با اسنپ داشتم. آن روز باطری و زاپاس ماشینم را دزدیده بودند.
رانندهی اسنپ آرامش عجیبی داشت که باعث شد با او حرف بزنم و از بدشانسیهایی که در زندگیام داشتهام بگویم.
صحبتم که تمام شد گفت مسافری داشتم هم سن و سال خودم. خیلی عصبانی بود، طوریکه چشمانش سرخ شده بود.
گفتم چی شده؟ گفت ۸ بار درخواست دادم، رانندهها گفتند یک دقیقه دیگر میرسند ولی لغو کردند!
گفتم حتما حکمتی داشته، ناراحت نشو. بیشتر عصبانی شد و گفت حکمت کیلو چنده؟ و با گوشیش تماس گرفت؛ مدام دعوا میکرد و حرص میخورد.
حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد. من کنار زدم، او را روی زمین خواباندم و احیا کردم. خطر برطرف شد و او را بردم بیمارستان.
دو هفته بعد تماس گرفت و آمد پیش من. من شیفت داشتم و بیمارستان بودم. آن موقع فهمید که سرپرستار بخش هستم. تشکر کرد و کرایه را با یک کتاب کادو شده به من داد.
گفتم دیدی حکمتی داشته! خدا خواسته آن ۸ همکار، درخواست شما را لغو کنند که سوار ماشین من بشوی و نمیری. فقط لبخندی زد و چیزی نگفت.
اما هنوز هم گوشهای از حکمت خدا مونده بود که هویدا شود. من ۴ میلیون پول لازم داشتم. کادو را باز کردم. در صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبانده بود!
حکمت خدا دو طرفه بود. مسافر زنده ماند و من هم مشکلم حل شد!
پروردگار مهربان چهزیبا و دقیق این موضوع را در آیهی ۲۱۶ سورهی بقره بیان فرمودهاند:« وَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»
ترجمه: [و چه بسا چيزى را خوش نمىداريد ولی آن براى شما خوب است، و چه بسا چيزى را دوست مىداريد ولی آن براى شما بد است و خدا مىداند و شما نمیدانید.
--------------------------
@hamkalam
--------------------------
#داستان
ابن سینا از نبوغ سرشاری برخوردار بود. پدرش از صاحبمنصبان حکومت سامانی بود که او را در مدرسه بخارا که مخصوص دولتمردان بود، ثبت نام کرده بود.
روزی ابوعبداله که استاد منطق او بود در کلاس، سوالی مطرح کرد، پرسید از والدین خود کدام را بیشتر دوست میدارید؟ و هر کسی باید یکی را میگفت. چون استاد استدلال میکرد اگر انسان دقیق بیندیشد، میتواند انتخاب کند.
وقتی نوبت به بوعلی رسید، بوعلی گفت: من هر دو را به یک اندازه دوست دارم. استاد نپذیرفت.
بوعلی گفت: استاد، فرض کنید در جنگی دست دشمن گرفتار شدهاید، و میخواهند یک دست شما را قطع کنند، هرچند دست راست برای شما مهمتر است، ولی شما نمیتوانید بگویید دست راستم را بیشتر از چپ، دوست دارم. انسان میتواند دو شی را به یک اندازه دوست داشته باشد، مگر خداوند که هیچ مشابهی در کمالات ندارد. و اساسا سوال شما از ریشه اشتباه است.
استاد را از این استدلال منطقی به وی شرم آمد و او را کلاس بالاتری فرستاد.
گاهی طرح چنین سوالات اشتباه از فرزند نیز، به ذهن او چنین القا میکند که در عالم دوستی و محبت، حتما بین دو نفر، یا دو چیز ، انسان باید یکی را بیشتر دوست بدارد. طرح این سوالات غلط ، ذهن را به گمراهی میکشاند.
@hamkalam
#حکایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خودشونم نفهمیدن چی شد!!😐😂
😂@hamkalam
#کلام_نور
🍀امام باقر عليه السلام:
💢 خُذُوا الكَلِمَةَ الطَّيِّبَةَ مِمَّن قالَها و إن لَم يَعمَل بِها.
🔘سخن نيك را از گوينده آن برگيريد، اگر چه به آن عمل نكند.
🖇تحفالعقول، ص۲۹۱
مرحوم ملاّ احمد نراقی (متوفی ۱۲۴۴ ه.ق) که از بزرگان علمای اسلام است، دارای ثروت زیادی بود، در بیرون شهر، یک باغ میوه داشت و تشریفات زندگی او مجهز بود.
یک روز به حمام رفت. اتفاقا یک درویش هم به حمام آمده بود. وقتی که آمدند لباس بپوشند، آن درویش عرض کرد حضرت آیت اللّه! شما میگویید علاقه به دنیا بد است و حال آن که این همه مال داری. من تعجب میکنم با این همه مال و ثروت چطور میخواهی بمیری؟
آقا جوابی نداد تا هر دو لباس پوشیدند و آمدند از درِ حمام بروند، حاج ملا احمد نراقی فرمود: جناب مرشد: کربلا رفتهای؟ گفت: نه. فرمود: بیا همین طور دو نفری پیاده به کربلا برویم.
مرشد موافقت کرد. دو نفری حرکت کردند از نراق به طرف کربلا، مقداری راه رفتند. یک مرتبه درویش دستها را به هم زد و گفت: آخ، قدری صبر کن.
نراقی پرسید چی شد؟
درویش گفت: کشکول خودم را در حمام جا گذاشتم بروم و بیاورم.
نراقی فرمود: هان! مطلب همین جا است. جناب درویش به قول خودت من گاو دارم، گوسفند دارم، اسب دارم، قاطر و تشکیلات دارم، ولی در موقعی که میخواهم مسافرت بکنم، همه را سپردم به خدا و دل از آنها کندم، ولی شما یک کشکول داری نتوانستی دل بکنی، یعنی علاقه تو به این کشکول آن قدر زیاد است که دل کندن از او خیلی مشکل است، این فرق بین من و تو است من مال دارم، ولی مالی که دلبستگی ندارم و تو یک کشکول داری و دل به او بسته ای.
📚 مجله درسهایی از مکتب اسلام، فروردین ۱۳۹۹ - شماره ۷۰۷
--------------------------
@hamkalam
--------------------------
#حکایت
مردی به امام حسین (علیه السلام) گفت شریف ترین مردم کیست؟
امام فرمود آنکه پیش از آنکه اندرزش دهند، خود اندرز گیرد و پیش از آنکه بیدارش کنند بیدار شود.
مرد گفت گواهی می دهم که خوشبخت حقیقی، چنین کسی است.
منبع: محاضرات الأدبا، حسین بن محمد راغب اصفهانی
@hamkalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از خود رودخونه میرفتی سنگین تر بودی😂😂🤦♂
😂@hamkalam
◼️امام رضا علیه السلام فرمودند:
◾️لا يَجْتَمِعُ الْمالُ اِلاّ بِخِصالٍ خَمْسٍ: بِبُخْلٍ شَديدٍ وَ اَمَلٍ طَويلٍ وَ حِرْصٍ غالِبٍ وَقطيعَةِ الرَّحِمِ وَ ايثارِ الدُّنْيا عَلَى الآخِرَةِ.
▪️هـرگز ثروت جمع و اندوخته نمى گردد، مگر بـا پنـج خـصلت:
بخـل شـديد
آرزوى دور و دراز
حـرصِ غالب
قطع رحـم
برگزيدن دنيا بر آخـرت.
📚كشف الغمّه، ج 3، ص 84
🔴 قصر فیروزه
۲۰۰ سال از حمله اعراب به ایران میگذشت. زبان فارسی رفتهرفته از مدارس و مکاتبات دیوانی حذف و به جای آن زبان عربی اجباری و تعلیم داده میشد.
خلفای عباسی در بغداد با اینکه خلافت خود را مدیون ایرانیان میدانستند با تکبر و غرور خاصی ایرانیان مسلمان را موالی خوانده و از هیچگونه ظلم و ستمی بر آنان کوتاهی نمیکردند.
در سیستان خشکسالی اتفاق افتاده بود ولی مأمورین خلیفه بیرحمانه خراج و مالیات سنگینی را از دهقانان و بازرگانان طلب کرده و بسوی بغداد میفرستادند تا صرف خوشگذرانی خلفای عباسی گردد.
در این میان جوانمردی رویگرزاده از سیستان بر میخیزد. او همان یعقوب ليث صفاری یا رادمان پسر ماهک سیستانی است.
او با گردآوری دلاوران سیستان و ديگر نقاط ایران زمین به جنگ با خلیفه میپردازد و تمامی سیستان و خراسان تا ماورالنهر و مازندران و گیلان و ری و اصفهان و فارس و کرمان تا قسمتی از خوزستان را از تسلط متجاوزان آزاد میکند.
يعقوب در فرمانی به تمام نقاط ایران زبان عربی را حذف و زبان فارسی دری را رایج میکند (در دفاتر دیوانی و حکومتی) تا بعدها ما شاهد ظهور عارفان و شاعران بسیاری در فرهنگ و ادب ایران همچون فردوسی و مولوی و نظامی و حافظ و سعدی باشیم که چگونه در رونق و گسترش زبان پارسی پاسداری کردند.
اگر یعقوب ليث صفاری چنین کار عظیمی برای زبان و ادب پارسی انجام نمیداد کشور ما هم امروز مانند تمامی کشورهای شمال آفریقا عرب زبان بودند.
خلیفه عباسی که تجربه برافتادن خاندان بنیاميه بدست ایرانیان را داشت هراسان پیکی بسوی یعقوب میفرستد و میگوید تمامی نقاطی که در ايران تصرف کردید از آن تو باشد ولی مرا به خلافت مسلمین بپذیرید.
يعقوب ليث صفاری نان و پیاز و شمشیری را در یک سینی میگذارد و در پاسخ به خلیفه چنين میگوید: تو یک متجاوز به خاک ایران هستی و در مقامی نیستی که ملک ایران را به ایرانی ببخشی من یک رویگرزاده ایرانی هستم غذای من ساده است نان و پیاز ولی پاسخ من به متجاوزی مانند تو به خاک ایران هر چند خود را خلیفه مسلمین بخوانی این شمشیر است.
📚 برگرفته از تاریخ سیستان و ايران
کانال داستان بچههای مدرسه 👇
@hamkalam
--------------------------
#تاریخی
مرد ساده لوح زیر سایه ی درختی نشسته بود که عقابی بزرگ و تیز چنگال را دید که مرغی را به چنگال گرفته و در آسمان ده پرواز می کند با خود اندیشید که باید هرطور شده به کمک مردم ده برود و آنان را از شر عقاب خلاص کند پس از لحظاتی فکر کردن ناگهان از جا جست تیشه را برداشته و به سرعت به طرف پل ده رفت و با تمام توان تیشه بر پل کوبید و آن را خراب کرد تا راه را بر عقاب ببندد و او را سرگردان کند.
راه دشمن همه نشناخته ایم
تیشه بر راه خود انداخته ایم
گرچه سعی و استقامت شرط می باشد به کار
بی بصیرت کی توان شد جز به ندرت کامکار
کانال داستان بچههای مدرسه 👇
https://eitaa.com/hamkalam
مردی در بیابان شترش رم کرد. مرد دیگری در بیابان مشغول جمع کردن خار بود که با دیدن این صحنه خارها را به زمین گذاشت و به سمت شتر فراری دوید. طنابی گردن شتر انداخت، طناب در گلوی شتر گیر کرد و شتر خفه شد و مرد. صاحب شتر آن خارکَن را نزد مولا علی(ع)آورده و از او شکایت کرد. مولا علی(ع) پرسید .ای خارکن به چه نیتی به سراغ شتر فراری این مرد رفتی؟ فرمود برای کمک به این صاحب شتر. مولا علی (ع) از صاحب شتر پرسید وقتی دیدی که این مرد کمکت میکند چرا نگفتی برگرد نیازی نیست؟ پس آن زمان به کمک این مرد نیاز داشتی و از نیت خیرش آگاه بودی؟
بنابراین خارکن ضامن نیست و نمیتوانی خسارت مرگ شتر را از او بگیری چون نیتش خیر بود و کسی را به خاطر نیت خیرش خسارت گرفتن در اسلام جایز نیست و بدان اگر چنین خسارتی در اسلام وضع شود کسی کسی را کمک نمیکند.
کانال داستان بچههای مدرسه 👇
@hamkalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی پای خودت را از گلیم خودت درازتر می کنی😄😄
کانال داستان بچههای مدرسه
@hamkalam
⛔️اگر دیدی فرزند کسی منحرف شده است
پیش داوری مکن، خانوادهاش را مسخره
و متهم به بد تربيت کردن فرزندانشان مکن...
👈چرا که نوح علیهالسلام با مشکل فرزند
و همسرش مواجه بود درحالیکه مشهور
به صفی الله بود.
⛔️کسی را که از قومش اخراج کردهاند
مسخره مکن و نگو بیارزش و بیجایگاه است
👈چرا که ابراهیم علیهالسلام را راندند
درحالیکه مشهور به خلیل الله بود.
⛔️زندان رفته و زندانی را مسخره مکن
👈چرا که يوسف علیهالسلام سالها زندان بود
در حالیکه مشهور به صدیق الله بود.
⛔️ثروتمند ورشکسته و بی پول را مسخره مکن
👈چرا که ايوب علیهالسلام بعد از غنا ، مفلس
و بی چیز گرديد در حالیکه مشهور
به نبی الله بود.
⛔️شغل و حرفه دیگران را تمسخر مکن
👈چرا که لقمان علیهالسلام نجار، خیاط و چوپان
بود درحالیکه خداوند در قرآن مجید
به حکيم بودن او اذعان دارد.
⛔️کسی را که همه به او ناسزا میگویند
و از او به بدی یاد میکنند مسخره مکن
و مگو که وضعيت شبهه برانگیزی دارد.
👈چرا که به حضرت محمد(ص) ساحر ، مجنون
و دیوانه میگفتند در حالیکه حبیب خدا بود.
⛔️ پس دیگران را پیش داوری و مسخره نکنیم
بلکه حسن ظن به دیگران داشته باشیم
قضاوت ممنوع !
حدود ۱۶۰ سال پیش ملک التجار روسیه یک دست چای خوری برای امیر کبیر تحفه فرستاد.امیر اندیشید که آیا صنعتگران زبردست ایرانی می توانند نظیرش را بسازند؟
سال ها بعد در ایام نوروز جمعی در باغ چهل ستون اصفهان به تفریح نشسته بودند. در این بین گدایی پیش آمد و درخواست کمک نمود و گفت:من واقعا گدا نیستم .سرگذشتی دارم اگر حوصله ی شنیدن دارید، برای تان تعریف کنم.
او گفت: در زمان صدارت امیر کبیر یک روز حاکم اصفهان صنعت گران شهر را احضار کرد. گفت: آیا می توانید کسی را که در میان شما از همه استادتر است، معرفی کنید؟صنعتگران مرا معرفی کردند.
حاکم گفت: امیرکبیر برای انجام کار مهمی تو را به تهران خواسته است . من در تهران به حضور امیر رسیدم. سماوری نزد امیر بود.
او سماور را آب و آتش نمود و تمام اجزای سماور را بیان کرد و گفت:
می توانی سماوری مانند این بسازی ؟
من تا آن زمان سماور ندیده بودم.
جلو رفتم و پس از ملاحظه گفتم: بله می توانم.
امیر گفت : این سماور را ببر، مانندش را بساز و بیاور.
من سماور را برداشتم و مشغول شدم.
پس از اتمام کار سماور ساخته شده را نزد امیر بردم .
مورد پسند واقع شد. امیر پرسید:
این سماور با مزد و مصالح به چه قیمت تمام شده است؟
من عرض کردم :روی هم رفته ۱۵ ریال.
امیر دستور داد تا امتیاز نامه ای برای من بنویسند که ،
فن سماور سازی به طور کلی برای مدت۱۶ سال منحصر به من
باشد و بهای فروش هر سماور را ۲۵ ریال تعیین کرد.
پس از صدور این فرمان گفت : به حاکم اصفهان دستور دادم که وسایل کارت را از هرجهت فراهم نماید.
در بازگشت به اصفهان به سرعت مشغول کار شده و چند نفر را نیز استخدام کردم و مجموعا مبلغ۲۰۰ تومان خرج شد. اما هنوز مشغول کار نشده بودم که از طرف حکومت به دنبال من آمدند. من را هم چون دزدان نزد حاکم بردند.تا چشم حاکم به من افتاد، با خشونت گفت:
میرزا تقی خان امیر کبیر از صدارت خلع شده و دیگر کاره ای نیست. تو باید هر چه زودتر مبلغ ۲۰۰ تومان را به خزانه ی دولت برگردانی.
در آن هنگام من پولی نداشتم. پس دستور مصادره اموال من صادر شد. با این وجود بیش از ۱۷۰ تومان فراهم نشد. برای ۳۰ تومان دیگر مرا سر بازار برده و در انظار مردم چوب زدند؛ تا این که مردم ترحم کرده و سکه های پول را به سوی من که مشغول چوب خوردن بودم، پرتاب کردند. سرانجام آن ۳۰ تومان هم پرداخت شد. اما به خاطر آن چوب ها و صدمات چشم هایم تقریبا نابینا شده و دیگر نمی توانم به کارگری مشغول شوم. از این رو به گدایی افتادم.....
https://eitaa.com/hamkalam
صعود به اورست ۱۳ روز به طول میانجامد، اما سقوط از آن فقط ۸ ثانیه زمان نیاز دارد. ساختن روابط مدتها به طول میانجامد اما از بین برد آن فقط در چند ثانیه اتفاق می افتد
#قدری_تأمل
کانال داستان بچههای مدرسه در ایتا👇
https://eitaa.com/hamkalam
🌹🌹22دی ماه سالروز شهادت شهید هسته دکتر مسعود علیمحمدی گرامیباد
🌹شهید مسعود علیمحمدی مدرک کارشناسی خود را در سال 1364 از دانشگاه شیراز، کارشناسی ارشد را در سال 1367 و دکترای فیزیک با گرایش ذرات بنیادی را در سال 1371از دانشگاه صنعتی شریف، کسب کرد. او از دانشجویان نخستین دوره دکترای فیزیک در داخل ایران بود و نخستین کسی بود که در ایران دکترای خود را در فیزیک دریافت.
🌹او ده ها مقاله ISI منتشر نمود. تخصص اصلی او ذرات بنیادی، انرژی های بالا و کیهان شناسی بود. با پژوهشگاه دانش های بنیادی مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات نیز طی سال های ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۰ همکاری داشت.
🌹وی از سال ۱۳۷۴در دانشکده فیزیک دانشگاه تهران و در مقاطع مختلف تحصیلی رشته فیزیک در تربیت معلم، مشغول به تدریس بود. و عضو هیئت علمی و از اعضای اصلی دانشگاه تهران به شمار می آمد.
🌹وی همچنین به عنوان استاد راهنما و مشاور در پروژه های پایان نامه های مرتبط با علوم فیزیکی، به فعالیت مشغول بود. از جمله درس های ارایه شده توسط وی می توان به مکانیک کوانتومی و الکترومغناطیس، مکانیک آماری، ذرات بنیادی و نظریه میدان های کوانتمی اشاره کرد. علیمحمدی، یکی از برگزیدگان جشنواره بین المللی خوارزمی در سال ۸۶ بود و در پژوهش های بنیادی رتبه دوم را کسب کرد.
🌹بالاخره در صبح روز 22 دی ماه 1388 در اثر انفجار بمبی که در موتورسیکلت جاسازی شده بود و به فاصله یک متر از درب ورودی منزل وی به یک درخت بسته شده بود، در قیطریه تهران، به لقای معبود شتافت وبه درجه رفیع شهادت نائل شد.یادش گرامی وراهش پررهرو باد
🌹شادی روحش الفاتحه مع الصلوات
شخصی در ایوان حرم امام رضا(ع) به محضر آیتالله العظمی بهجت(ره) رسید و پرسید "از ظهور چه خبر؟"؛ حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) جواب دادند: مراقب اوضاع یمن باشید؛ جرقهای در یمن زده میشود که با ظهور ارتباط دارد و ما باید خودمان را برای ظهور آماده کنیم.